چرا شرکتهای نوپا شکست میخورند؟
روياي فيسبوک و اوبر رهايش نميکند. کارآفرين جوان با آنچنان ظرافتي قصر روياهايش را ميسازد و آن را باور ميکند که گويي خاطرهاي در گذشته است. وقتي کسب و کارش را شروع ميکند، جايي ميان زمين و هواست. انگار همهچيز مهياي پرواز است. هواپيما روي باند حاضر و آماده منتظر است و کاپيتان روياپرداز با لبخندي از شکوه و خودباوري به سمت کابين خلبان دعوت ميشود.
بازي اما از لمس دسته سکان شروع ميشود. کاستيهاي کماهميت، همکاران زيادي خلاق، دانشي که اندک است و دغدغهاي هم براي ارتقاي آن وجود ندارد، آسماني که نميشناسد و افقي که معلوم نيست چرا اينقدر دور است! چقدر زود به اين فکر افتاده که کجا فرود آيد که تلفات به حداقل برسد. نداي «کجا اشتباه شد؟» در سرش صدا ميکند.
اين وصف حال اکثر استارتآپها در زيستبوم کارآفريني کشور است. اينکه درصد بسيار بالايي از استارتآپها موفق نميشوند و تعداد کمي از آنها به موفقيت دست پيدا ميکنند، نشان از پايينبودن آمادگي اکثر استارتآپها براي رشد و شکوفايي دارد. تحليلهاي زيادي تاکنون از دلايل برد و باخت استارتآپها عنوان شده است. در اين چند سطر تلاش شده، به برخي عوامل مهم ناکامي اين کسب و کارهاي نوپا در کشور، نگاهي ديگر ارائه شود.
شتابزدگي
شتابزدگي شايد يکي از عوامل بسيار مهم باشد. متاسفانه جايي که سرعت ذاتي امور کمي بالا باشد، امکان بروز خطاي ناشي از شتابزدگي افزايش مييابد. کارآفرينان دائما ميشنوند که سريع باشند، کسب و کار را زودتر راهاندازي کنند و از جزئيات چشمپوشي کنند. همه اين عبارات ميتواند صحيح و بجا باشد، اما تلقي نادرست از عامل زمان، باعث اتخاذ تصميمات آني و سطحي ميشود و شتابزدگي افراطي مديران نوپا، کار را به بيراهه ميکشاند. اين شتاب نابجا، حتي در دلسردي کارآفرينان نيز ديده ميشود. جايي که ميتوان با برخي اصلاحات و صرف زمان و حوصله کافي، اميد را به کسب و کار بازگرداند، فعاليتهاي حياتي متوقف ميشوند و مسيرهاي جديدي جايگزين ميشوند. زمان عامل کليدي موفقيت در تمامي کسب و کارهاست و شامل کل بدنه تجارت و اقتصاد ميشود، اما سرعت بيش از حد، از عميق شدن در موارد ضروري و تسلط پيدا کردن بر مسير مناسب کسب و کار، جلوگيري ميکند و باعث گمراهي بيشتري ميشود.
کاستيهاي دروني استارتآپها
اين عامل در ايران بسيار تاثيرگذار است. در واقع استارتآپها بيشتر به خودشان ميبازند تا به محيط يا بازار. اين کاستيها در مديريت تيم متبلور ميشود. جايي که توان اجرايي کارآفرينان در قياس با توان فني آنها بسيار ناچيز است و چه غفلت رايجي است که فرد کارآفرين بهراحتي خود را در جايگاه يک مدير، آن هم از نوع موفق ميبيند، بيآنکه در خصوص مهارتهاي هدايتي و مديريتي و دانش کسب و کاري، احساس کمبود جدي کند. تحليلهاي نادرست مالي از ميزان پول مورد نياز، تخمينهاي فضايي از محصول و ويژگيهاي مطلوب، ساختارهاي پرخطا در چينش تيم، بينظمي ذهني و عدم پايداري اهداف، حس بينيازي به ارتقاي دانش تجاري و شرکتداري، بهکاربستن بدون تحقيق مشاورههاي نامتناسب، تعهد غيرهمسان بنيانگذاران، مديريت پروژه ناقص و عدم انطباق وظايف اجرايي در قياس با اهداف اصلي، از جمله خطاهاي رايج استارتآپها هستند. به بيان ديگر خود استارتآپها اکثرا بسيار آماتورند و به نوعي داراي نقايص آشکاري در هدايت کسب و کار خود هستند. همه اين موارد در حالي است که در برخي نظرسنجيها از خود استارتآپها، بيشتر عوامل بيروني به عنوان دلايل عدم حصول نتيجه مطلوب بيان ميشود.
مدل کسب و کار ناکارآمد
اين مسئله، عامل ديگري در اين کارزار است. بازار جايي است که گردش مالي ورودي براي کسب و کار را ايجاد ميکند. اين گردش مالي، عامل حياتي و اصليترين رکن شکوفايي استارتآپ است. در ايران اکثر استارتآپها، در مواجهه با مشتريان و درک خواستهها و زيرساختهاي مورد نياز، براي حضور موفق و مداوم در بازار، دانش و تجربه اندکي دارند. متاسفانه بيشتر از آنکه تلاش کنند تا خود را براي حضور موثر و جدي در بازار مجهز کنند، به تغيير بازار و ايجاد چالشها و روندهاي جديد، بسيار خوشبين هستند. در واقع استارتآپها توانستهاند تاثير بسيار زيادي بر بازار داشته باشند، با اين وجود برنامه منظم و دقيق ارائه محصولات و خدمات به متقاضيان، کسب درآمد و تخصيص آن براي توسعه درست منابع و اساسا آن چيزي که به مدل کسب و کاري شهرت دارد، بسيار مهم است و اکثر استارتآپها نيازمند تقويت اين بخش هستند. در صورت اجراي اصولي يک مدل صحيح، تغيير در روندهاي بازار نيز ميتواند دستاورد متعالي اين برنامه باشد.
عوامل محيطي
عوامل محيطي را نيز ميتوان علت برونزاي رخداد باخت استارتآپها تلقي کرد. عوامل بيروني شامل زيرساختهاي حقوقي و قانوني کشور، مسائل فرهنگي و عرفي و حتي سياسي، تحريمهاي بينالمللي، وجود رقباي کوچک و بزرگ و نهايتا حوادت پيشبينينشده اقتصادي و اجتماعي، ميتوانند در عمل به فروپاشي کسب و کارهاي نوپا بينجامند. متاسفانه در اين بخش، استارتآپها در ايران بسيار مظلوم هستند. عليرغم وجود دستگاههاي حمايتگر بزرگ از بخش کارآفريني و نوآوري و تخصيص بودجههاي حمايتي متعدد، قانون رايج کشور، تفاوتي بين استارتآپ و ساير بنگاههاي اقتصادي قائل نيست. خود حمايتهاي دولتي نيز بيشتر از جنس وام است و کارآفرين ملزم به بازپرداخت آن به همراه سود در نظر گرفته شده نيز هست. در واقع يک استارتآپ برنده در ايران، با هوشياري و توجه کافي به اين عوامل، پيشبينيهاي لازم را صورت ميدهد و خود را تقويت ميکند. کوچکشمردن مسائل حقوقي و قانوني و عرفي، نميتواند سرانجام خوشي داشته باشد و استارتآپها بهناچار بايد منابعي را به اين موارد اختصاص دهند. حتي استارتآپهاي حرفهاي و توانمند نيز از تاثير عوامل بيروني در کشور آسيبهاي زيادي ميبينند.
در پايان بايد اذعان داشت، تلاش کارآفرينان نوپا براي ايجاد يک کسب و کار پايدار، عليرغم همه کاستيها و مشکلات، شايسته تقدير است. زيستبوم کارآفريني در کشور جوان و در مسير پيش رو در حال تجربهاندوزي است. عوامل عنوانشده در اين متن، فاکتورهاي اصلي ازبينرفتن استارتآپهاي بازنده در ايران هستند. صحبت در موردشان آسان و از ميان برداشتن آنها بسيار دشوار است. اميد داريم که با کسب تجارب بومي کافي، حضور جدي، اصولي و پايدار صاحبين سرمايه در اين بخش، اصلاح اساسي ساختار مشاوره کسب و کاري، فعال شدن بيشتر بخشهاي اقتصادي ديگر در جهت همکاري با زيستبوم کارآفريني، بهروز شدن، تعديل و تساهل بيشتر زيرساخت حقوقي و قانوني و از همه مهمتر، جديت کارآفرينان به تقويت دانش واقعي و جوهر کسب و کاري در خود و تيمها، توسعه هر چه بيشتري را در اين بخش شاهد باشيم.
منبع: مجله دانش بنیان
ارسال به دوستان