جذب سرمایه، موانع و راهحلهای پیش روی استارتآپها
حوزه فناوري حوزه جديدي است و ورود شرکتها و افراد به اين حوزه با موانع و مشکلاتي همراه است. در اين خصوص با يک زوج که در بخشهاي متفاوتي از اين حوزه به فعاليت ميپردازند، به گفتوگو نشستيم. احسان رفيعي، مدير واحد بانکداري ديجيتال شرکت داتيک از شرکتهاي زيرمجموعه گروه فناپ و سارا غفوريان از بنيانگذاران استارتآپ مانيار، دو نفري هستند که در شرايطي متفاوت مسائل و مشکلات اين حوزه را تجربه کردهاند. آنها در خصوص جذب سرمايهگذاري، موانع و راهحلهاي پيش روي استارتآپها با «دانشبنيان» سخن گفتند.
بزرگترين موانع اين فضاي اقتصادي که وجود دارد با توجه به حجم رو به رشدي که دارد، چيست؟ يک بحث که هميشه مطرح ميشود، اين موضوع است که تحولات ما همزمان نيست و به صورت کلي در حوزههاي فرهنگي، حقوقي و... ناهماهنگيهايي وجود دارد. آيا زيرساختها به لحاظ فيزيکي براي توسعه اين فضا کافي است؟
غفوريان: فضايي که شما به آن اشاره ميکنيد که در آن ميتوان انتظار داشت فرهنگ استارتآپي رشد کند، نياز به يکسري الزامات و پايهها دارد. اين در حالي است که بخشي از آن شکل گرفته و در بخشي ديگر اين ضرورتها شکل نگرفته است. اين موضوع بسيار خطرناک است. به عنوان مثال فرهنگ استارتآپي در ميان جوانها شکل گرفته و بسياري از آنها در اين زمينه فعاليت ميکنند، اما در بخش سرمايهگذاري استقبالي از اين استارتآپها نميشود. اين در حالي است که در مرحله دانه (SEED) در اين زمينه سرمايهگذاري انجام شود. در حال حاضر شتابدهندهها شکل گرفتهاند و اين استارتآپها تا مرحلهاي ميرسند، اما صندوقهاي جسورانه (VCها) از آنها حمايت نميکنند يا فرصت عمل کافي را ندارند. اين در حالي است که سرعت عمل براي استارتآپها يه ضرورت به حساب ميآيد. در اين شرايط رقبا وارد ميشوند و فرصت استارتآپ از بين ميرود. بايد سريع سرمايهگذار وارد شود. اين در حالي است که بسياري از VCها وابسته به نهادهاي دولتياند و سرعت کافي را در اختيار ندارند. از اينرو ميتوان اکوسيستم فضاي استارتآپي را ناقص دانست و به همين دليل دچار مشکل ميشود.
بسياري از صندوقهاي جسورانه تحتنظر فرابورس هستند...
غفوريان: البته فرابورس ايران اقدامات موثري در توسعه فضاي کسب و کار نوين انجام داده است، اما به هر ترتيب صندوقهاي جسورانه سرعت عمل کافي را ندارند و بايد تقويت شوند.
سرمايه هميشه ترسو است و خطرپذيري کمي دارد. وقتي شرايط کسب و کار را در مملکت ارزيابي ميکنيم، توليد اساسا با موانعي روبهرو است. آيا مکانيزم و جذبنشدن و کندي اين اتفاق به خاطر ريسک نيست؟ ريسکي که هم ميتواند سيستماتيک باشد و هم ريسکي که به خود پروژه مربوط است.
غفوريان: سرمايهگذار خطرپذير بايد خطرپذير باشد و اين ريسکها را به جان خريده باشد که وارد اين عرصه شود. به خاطر همين به آنها در اين مورد حق نميدهم به خاطر اينکه بايد خطرپذير باشد. اما در مورد مشکلاتي که وجود دارد، به آنها حق ميدهم. به عنوان مثال ما که در حوزه فينتک فعاليت ميکنيم، با ريسکهاي بالايي روبهرو هستيم. بخشي از اين ريسک به دليل قوانين نوشته نشده است و بخشي ديگر اينکه هر لحظه ممکن است يک قانون جديد تصويب شود و فعالان اين عرصه را با مشکلات اساسي روبهرو کند. قوانين نانوشته، ريسک کار ما را بالا ميبرد و سرمايهگذاران هم از اينکه جلو بيايند، ميترسند.
رفيعي: سرمايهگذارهاي ما واقعا سرمايهگذارهاي خطرپذير نيستند و فقط اسمي از سرمايهگذار خطرپذيري را با خودشان يدک ميکشند. سرمايهگذارهايمان هم به اين سمت رفتهاند که اگر متولي اجرا بوديم، هرچقدر هم که خراب کنيم و ايراد داشته باشيم، باز مشکلي ندارد. چون خودمان مجري هستيم. يعني امکان خطا کردن را براي خودمان فقط قائل هستيم و به کسي ديگر اعتماد نميکنيم که بخواهيم به او اجازه خطاکردن بدهيم.
اتفاقا اين بحثها در همه حوزههاي اقتصادي ديده ميشود. به عنوان مثال پوزيشن مشاور در پي فعاليت اجرايي برميآيد...
رفيعي: بله، اين الگو را در شئون مختلف اقتصادي ميتوان مشاهده کرد. به عنوان مثال بانک مرکزي ما به جاي اينکه رگولاتوري کند، يعني قوانين را وضع کند و چارچوبي را فراهم کند، خودش ميرود و مجري ميشود و هر قانوني هم که ميگذارد در راستاي منافع شرکت زيرمجموعه خودش است. قانون را طوري ميگذارد که متناسب شرکت زيرمجموعه خودش باشد. اين موضوع در بسياري از سازمانها در حوزه فناوري ديده ميشود.
همانطور که ميان دانشگاهها و صنعت يک فاصله وجود دارد، به نظر ميرسد در سپهر اقتصادي ايران نيز در حوزه ديجيتال، گپي در اين ميان هست، يعني يکسري آدمها، فعالان، ايدهها و تکنيکهاي فناورانه وجود دارند، ولي آن اتفاقي که عملا بايد بيفتد، نميافتد. اين گپ چگونه ميتواند مرتفع شود و بيشتر چه موانعي بر سر اين راه است؟
رفيعي: در اين زمينه ميتوان به عملکرد شرکتها انتقاد داشت. واقعيت همين است که شرکتها نيز زماني که ميتوانند به عنوان تسهيلگر عمل کنند، دوست دارند خودشان مجري باشند و به سمت عمليکردن سرمايهگذاريشان نميروند. به خاطر همان عدم اعتمادي که بنا به دلايل و سابقههايي که ايجاد شده، ترجيح ميدهند در مقام مجري عمل کنند. از آنطرف سابقههاي موفقي هم در سطح دنيا وجود دارد و خدا را شکر در سطح ايران هم فضايش ايجاد شده. به همين خاطر باز اشتياق دارند که به اين سمت بيايند، يعني خودشان هم اين سردرگمي را دارند که به اين سمت بروند يا نروند. سابقه و شکستهاي خودشان را نگاه ميکنند، تصميم ميگيرند که نروند، ولي با ديدن سوابق دنيا و موارد موفق در ايران، تصميم به رفتن ميگيرند! به هر حال ميتوان نمونههاي موفقي در اين زمينه در ايران ديد.
آيا فرد ميتواند با اطمينان به فضا پا بگذارد؟ به نظر ميرسد اين ابهام وجود دارد که چطور من ايدهپرداز ميتوانم وارد اين فضا شوم و اعتماد کنم؟ اساسا چه الگويي وجود دارد که من اعتماد کنم يا نکنم؟ آيا ايدهام را بگويم و آنها با ساختارها و ابزارهايشان اجرا کنند؟ يا يک نکته ناگوارتر که اين روزها در فضا پخش شده، اينکه اکسسلکتورها ميآيند، کار ميکنند و آنقدر هزينهها را بالا ميبرند تا او مجبور شود آن را به قيمت پايين واگذار کند و بعد خود شرکت اکسسلکتور صاحب سرمايه و مجري شود و دوباره اصلاح کند و به درآمدزايي برسد. آيا اين فضا گنگ نيست يا به نظرتان روشن است؟
رفيعي: چرا واقعا اين ابهام وجود دارد. از يک طرف هم من انتقادي نسبت به صاحبان ايده دارم. واقعيت اين است که در دنياي نوآوري ارزش ايده بهتنهايي صفر است. چون اولا خيلي از مواردي که در اينجا موفق ميشوند، مشابه جهاني دارند. بايد ما آن را بوميسازي کنيم و صرفا نبايد ترس داشته باشيم از اينکه ايدهمان را بيان کنيم تا مبادا کسي آن را بدزدد و اجرا کند. پس صرفا ايده ارزشمند نيست. تيم به علاوه ايده است که ارزشمند است و ايجاد يک سابقه خوب که بيانگر کارهايي است که انجام دادهايم، ارزشمند است. با وجود اينکه فضاي مبهمي وجود دارد، متاسفانه مواردي هست به خاطر اينکه چيزي به عنوان مالکيت فکري و معنوي نداريم. اگر نهادهاي قانونگذار و رگولاتور اين زيرساختها را ايجاد کنند، خيلي کارها ميتوان کرد؛ اما واقعا اين ترس به ويژه براي استارتآپها وجود دارد.
غفوريان: مخصوصا در زمينههاي نرمافزار اين امنيت را نداريم. حالا در زمينه سختافزار ميتوانند ثبت اختراع کنند. ما خودمان موضوع نويني را به فضاي آيتي ارائه کرديم و حالا چند مورد مشابه وارد اين فضا شدهاند، اما هيچکاري هم نميتوانيم بکنيم و اين انتقاد را داريم. به طور کلي اين فضا مبهم است. بايد سعي کنيم اشتباه نکنيم و راه خطا نرويم تا بتوانيم سرمايهگذار جذب کنيم. در نتيجه سياستگذاري افراد براي اينکه با مشکلات روبهرو نشوند، بسيار حياتي است.
آيا مکانيزم جذب سرمايه براي شرکتهاي نوآورانه اصولي دارد يا بيشتر براساس روابط است؟
غفوريان: اصول خاصي ندارد و بيشتر براساس روابط و تعامل خوب شکل ميگيرد، ولي مسير مشخص نيست و اينطور نيست که شما خطي جلو برويد. چند بار که اشتباه کرديد، درمييابيد راه درست کدام است.
پس درواقع شما در اين مسير تجربه کسب کردهايد.
غفوريان: بله، تجربه و مشورت. به ويژه مشورت براي ما خيلي موثر بود و به ما خيلي کمک کرد.
رفيعي: ضمن اينکه نگاه سرمايهگذارهايمان هم متفاوتند. بعضي مواقع کسي هست که اصلا آشنايي ندارد و تنها صاحب ثروت و سرمايه است و تنها قصد سرمايهگذاري دارد. نمي توانيم انتظار داشته باشيم تعاملي که با او ميکنيم، همان تعاملي باشد که با سرمايهگذار آشنا به اين عرصه ميکنيم. پس نميتوان يک نسخه براي همه سرمايهگذاران پيچيد، اما نکته اساسي اين است که صاحبان سرمايه دنبال پول و درآمد هستند.
90 درصد استارتآپها در ايران شکست خوردهاند. دليلش چيست؟
رفيعي: در دنيا هم همينطور است. ميگويند 4 تا 5 درصد استارتآپها موفق هستند. نبايد ترسي داشته باشيم. همان 4، 5 درصد جوابگوي 85، 90 درصد جامعه است.
فکر ميکنيد دليل شکست چيست؟
غفوريان: دليل شکست اين است که اکوسيستمها کامل نيست، مسيرها مشخص نيست و تعريفنشده است. مثلا بيزينس مدل مشخصي ندارد. به خاطر همين است که خودشان مشابه آن را درست ميکنند، در حالي اگر بتوانند يک پلتفرم ايجاد کنند تا استارتآپها به لحاظ برنامه اقتصادي مورد ارزيابي قرار بگيرند، رابطه برد - بردي ايجاد ميشود.
منبع: مجله دانش بنیان
ارسال به دوستان