گفت وگو با سحر احمدی، مدیر مدرسه اشتغال شریف
«براي پا گذاشتن به دنياي کسب و کار آماده شو!»؛ اگر به وبسايت مدرسه اشتغال شريف مراجعه کنيد با اين جمله در نگاه اول روبه رو ميشويد که شايد با کمترين کلمات توانسته است هدف اصلي راه اندازي اين مدرسه را به مخاطبانش بشناساند. طرح مدرسه اشتغال شريف براساس اطلاعاتي که در وبسايت رسمي اين مرکز آمده، آخرين پروژه راه اندازي شده توسط مرکز کارآفريني دانشگاه صنعتي شريف است. اين مرکز که هماکنون تحت نظارت معاونت پژوهشي دانشگاه شريف قرار دارد، در سال 1379 با همکاري دانشکده مديريت و اقتصاد دانشگاه صنعتي شريف تاسيس شد و از همان ابتداي تولدش فعاليتهاي مختلفي را در حوزه هاي تحقيقاتي، توسعه سرمايههاي انساني، برگزاري کارگاههاي آموزشي - ترويجي در دانشگاه صنعتي شريف و ديگر دانشگاهها، شرکتها و موسسات مختلف در حوزه کارآفريني انجام داد. عمده فعاليتهاي اين نهاد دانشگاهي در دو بخش «ارتقاي توانمنديها و قابليتهاي کارآفرينانه» و «فرهنگسازي و ترويج» متمرکز شده و طرح «مدرسه اشتغال شريف» به جهت محوريت توسعه مهارتهاي شغلي و سنجش استعدادها، تواناييها و آموزش مهارتهاي شغلي دانشجويان از زيرفعاليتهاي واحد «ارتقاي توانمنديها و قابليتهاي کارآفرينانه» است و قرار است دانشجويان اين دانشگاه را طوري براي حضور در بازار کار تربيت کند که بهترين خودشان باشند. در ادامه گفت وگوي ما را با سحر احمدي، مدير مدرسه اشتغال شريف، ميخوانيد.
مدرسه اشتغال شريف چرا و چطور به وجود آمد؟ چون به هر حال اين دانشگاه يک مرکز کارآفريني داشت که يکسري آموزشها را درباره بازار کار و... به دانشجويان ارائه ميکرد. چه نيازي براي راهاندازي اين مدرسه وجود داشت؟
مدرسه اشتغال شريف از يک سوال به وجود آمد. شکافي که بين بازار کار و دانشگاه وجود دارد، دغدغه جدي و هميشگي ما بوده و همه هم در مورد آن حرف ميزنند. در اين راستا اتفاقات زيادي افتاد؛ دفتر ارتباط با صنعت پروژههايي را به دانشگاه آورد، دفاتر کاريابي شکل گرفتند که به پر شدن اين شکاف کمک کنند و... از طرفي مرکز کارآفريني دانشگاه شريف وجود داشت که از سال 89 به صورت جدي دوره هاي آموزشي مختلفي را در زمينه کارآفريني، راه اندازي کسب و کار و... برگزار ميکرد؛ اما ديديم که کار به نتيجهاي که ميخواهيم نرسيده است و چون به هر حال ما در بهترين دانشگاه اين مملکت کار ميکرديم و تقريبا ميشود گفت که بهترين بچههاي ايران که يا پشتکار بالا يا آي کيو بالايي دارند، وارد اين دانشگاه ميشوند، اين سوال برايمان پيش آمد که چرا بچهها به مصاحبه ميروند، اما اين مصاحبه ها به نتيجه دلخواه نميرسند؟
يعني جذب بازار کار نميشدند؟
پذيرفته شدن يا نشدنشان يک موضوع بود و موضوع ديگر اين بود که مدتي که در آن فضا باقي ميمانند، چقدر است و چقدر از کار کردن در آن شرايط راضي و خوشحال هستند و آيا نيازهاي درونيشان در آن شرکت يا صنعت ارضا ميشود يا به آن شرکت به عنوان جايي که قرار است عمر کاري خود را در آن طي کند، فکر ميکنند. يا اينکه در نهايت به اين نتيجه ميرسند وارد بهترين شرکت و تاپ ترين صنعت هم شدهاند، اما چيز خاصي برايشان نداشته و به اين فکر ميکنند که من در بهترين دانشگاه هم بودم، ولي فايدهاي نداشته. پس اين مملکت به دردم نميخورد و بهتر است به گزينه مهاجرت به صورت جدي فکر و در نهايت اقدام کنم!
از طرف ديگر يکدفعه تب کارآفريني هم بالا گرفت و دانشجوها شروع کردند به تيم تشکيل دادن و دور هم جمع شدن تا روي ايدههاي خوبي که در ذهن داشتند کار کنند، اما اين بچه ها هم مشکلات خاص خودشان را داشتند. مثلا نميتوانستند تيم را دور هم حفظ کنند يا نحوه تعامل با يکديگر را بلد نبودند و در نهايت به مشکل برميخوردند. همه اين علامت سوالها باعث شد ما به فکر تاسيس مدرسه اشتغال شريف بيفتيم، چون به هر حال دانشجوهاي ما از طريق مرکز کارآفريني يکسري آموزشها دريافت ميکردند که به نظر مي رسيد کامل نيست و نقايصي دارد و کاربردي نميشود. پس به اين نتيجه رسيديم که ما آموزش ميدهيم و دانشجوها را براي بازديد ميفرستيم تا دنياي واقعي صنعت و بازار کار را از نزديک لمس و درک کنند. از طرف ديگر براي دانشجوها مشاوره هاي حقوقي، مشاوره در زمينه ثبت اختراع و پتنت و... هم گذاشته ميشد، مشاوره شغلي ميگرفتند و... در واقع انواع و اقسام خوراکها وارد ذهنشان ميشد، اما توانايي استفاده از آن را نداشتند يا بهتر است اينطور بگويم که بلد نبودند از اين اطلاعات استفاده کنند و اين ايرادي بود که به ما و نحوه آموزشهايمان وارد بود. در نتيجه پروژه از دل مرکز کارآفريني دانشگاه بيرون آمد. در اين مرحله ما به يک نخ تسبيح نياز داشتيم تا هر کدام از اين آموزشها را که به صورت پازلي و تکه تکه ارائه ميشد، يکجا جمع کنيم و ارتباط درستي ميانشان برقرار کنيم تا بچهها به صورت منظم و پيوسته ببينند نقطه شروعشان کجاست يا بايد از کجا شروع کنند و چه خدماتي را بايد بگيرند و در نهايت تصميم بگيرند که ميخواهند وارد چه دستهبندي شوند. مثلا ميخواهند به صورت يک کارمند يا به اصطلاح ما join business فعاليت کنند يا ميخواهند به صورت فريلنسر کار کنند يا يک کسب و کاري را راه بيندازند.
پس در واقع هدف اوليه اين بوده که دانشجوها خودشان و قابليتهايشان را بشناسند.
بله، درست مثل اينکه ما يک آينه جلويشان گرفته باشيم تا ببينند چه کسي هستند. اين مسئله را هم بگويم که دفاتر خدمات شغلي در همه دنيا وجود دارد و بيش از 800 دانشگاه در سراسر دنياcareer center يا career service دارند و خدمات زيادي از جمله مشاوره شغلي و برگزاري نمايشگاههاي کار و... دارند و به دانشجوها کمک ميکنند نحوه درست رزومه نويسي و شرکت در مصاحبه هاي شغلي و... را ياد بگيرند. بنابراين ما در دانشگاه سعي کرديم شکلي کوچکتر و بوميتر از اين مراکز را به وجود بياوريم. بومي چون قرار بود شرايط اشتغال دانشجوها و فارغالتحصيلان دانشگاه را در ايران فراهم کنيم و کوچک چون در دانشگاه شريف مستقر بوديم و قرار بود در ابتدا فقط به دانشجويان همين دانشگاه سرويس و خدمات بدهيم.
به هر حال کساني که وارد اين دانشگاه ميشوند، شرايط خاصي دارند.
بله، موضوعي که براي ما مهم بود اين بود که دانشجويي که در اين دانشگاه درس ميخواند و چند سال از عمرش را اينجا سپري ميکند، با خودش فکر ميکند وارد هر صنعت و هر بازار و شرکتي که شود، چون دانشجوي شريف بوده برايشان فرش قرمز پهن ميکنند! ولي در واقعيت و براساس مرواده هايي که ما با شرکتها و سازمانهاي مختلف داشتيم، ميبينيم که اصلا اينطور نيست و اتفاقا خيلي از اهالي صنعت يا صاحبان شرکتها با بچههايي که از شريف فارغ التحصيل شدهاند، مشکل پيدا ميکنند. بنابراين قرار شد بيشتر روي بحث خودشناسي مانور بدهيم تا دانشجوها متوجه شوند همين که مدرکي از يکي از بهترين دانشگاههاي ايران دارند کافي نيست و برايشان مهمترين امتياز تلقي نميشود. در واقع براي ورود يک تازه فارغالتحصيل به صنعت عوامل ديگر مهم است، مثل اينکه چه مهارتهايي دارند، انگيزه شان چيست و... هدف اين بود که دانشجوي ما بداند اينکه رتبه يک و دوي کنکور را داشته و مثلا رشته برق دانشگاه شريف را انتخاب کرده، معنياش اين نيست که لزوما و قطعا در بازار کار هم شرايط خيلي اميدوارکننده اي خواهد داشت. در نهايت با همه اين اهداف مدرسه اشتغال شريف شکل گرفت و تلاش ما بر اين بود که آموزش اشتباه به فرد اشتباه ندهيم. چون ببينيد ما با انواع و اقسام دانشجوها مواجه هستيم. بعضيها ذاتا کارآفرين هستند، پس بايد آموزشهايي را متناسب با اين روحيه کارآفريني دريافت کنند. البته ما آموزشهاي اوليه را به همه ميدهيم تا با شرايط در همه گروهها آشنا شوند، ولي دراقع اجبار و الزامي وجود ندارد که همه را به سمت کارآفرينشدن هل بدهيم، چون کسي که اين ويژگي را ندارد، اگر به اجبار وارد اين فضا شود، شکست ميخورد و افسرده ميشود که چرا نتوانسته است مثلا تيم بسازد يا يک کسب و کاري را راه بيندازد و حفظ کند.
بنابراين اولين آموزشي که دانشجوها در مدرسه اشتغال دريافت ميکنند، خودشناسي است؟
بله، اين دوره سه ماهه است و در اين دوره مشاوره ميگيرند تا بتوانند مسير شغلي و حرفهايشان را بچينند و بدانند که شش ماه ديگر يا يک سال ديگر قرار است به کجا برسند.
مدرسه اشتغال دقيقا از چه زماني شروع به کار کرد؟
از سال 93 R&D را شروع کرديم که بدانيم ميخواهيم چه کاري انجام بدهيم و مهر 94 اين پروژه را لانچ کرديم.
و مدرسه از دل مرکز کارآفريني بيرون آمد؟
بله، درست است. البته يک مشاور شغلي هم وارد کار شد تا دقيقا آن نخ تسبيح را دور اين فرايندها بيندازد که وظيفه اين قسمت را خانم پريا اصلاني بر عهده گرفت. او به عنوان طراح و مشاور شغلي در کنار مدرسه حضور داشت و همه اين فرايندها هم با رياست مهندس دهبيديپور صورت گرفت که رئيس سابق مرکز کارآفريني بود و در حال حاضر هم که در خدمت آقاي دکتر طالبي هستيم.
مخاطب هدفتان چه کساني بودند؟
بچه هاي سال سوم و بالاتر، دانشجويان تحصيلات تکميلي و فارغ التحصيلان که دغدغه وصل شدن به بازار کار را دارند. اتفاقا درست هم حدس زده بوديم، چون بر اساس آمارهايي که گرفتيم، دانشجويان ارشد بيشتر ثبتنامکنندگان را تشکيل ميدادند و تقريبا از همه رشته ها هم مخاطب داشتيم که البته تعداد دانشجويان آيتي کمتر بود. از طرف ديگر شرکتها و سازمانهايي را همراه کرديم که به اصطلاح پدرخوانده شغلي دانشجوهاي ما هستند. اگر اين شرکتها به مدرسه اشتغال وصل نميشدند، کار ما تبديل به همان کاري ميشد که در مرکز کارآفريني تا پيش از اين صورت گرفته بود و فايده خاصي نداشت. اين وصل شدن به شرکتها يا به نوعي بازار کار براي ما بسيار مهم بود.
به اين نکته اشاره کرديد که دانشجوهاي آيتي کمتر از مدرسه اشتغال و آموزشهايش استقبال کردند. علتش اين است که بازار کار اين رشته در ايران بزرگ است و دانشجوها خودشان به راحتي ميتوانند کار پيدا کنند؟
دو دليل دارد؛ اول اينکه بچه ها به راحتي ميتوانند در زمينه برنامهنويسي و... کار کنند و دانشجوي شريف هم که باشند، ديگر درخواستها براي همکاري بيشتر است. پس لزومي نميبينند دنبال کار بگردند و ديگران دنبالشان هستند. حتي در برنامههاي داوطلبانه دانشجويي هم دانشجويان آيتي کمتر حضور دارند. دليل دوم هم بحث فريلنسرينگ است که بچهها خيلي کم با آن آشنا هستند. اتفاقا ما در مدرسه اشتغال ميخواهيم اين فرهنگ را جا بيندازيم که بچه هاي رشته کامپيوتر فريلنسر هستند و اين اساسا يک سبک شغلي در دنياست، ولي چون اين سبک را نميشناسند، فکر ميکنند اين عزلت نشيني و گوشهنشيني کافي است که در نهايت هم ممکن است باعث افسردگيشان شود. هدف ما اين بود که به اين بچهها نشان بدهيم بايد در مدرسه حضور داشته باشند و سبک کارشان به عنوان يک سبک شغلي پذيرفته شده است و فقط بايد مهارتهاي کار فريلنسري را ياد بگيرند. بچههاي آيتي ما خيلي خوب پول درميآورند، ولي بسيار از جامعه منفک ميشوند، چون مهارت برقراري ارتباط با آدمها و جامعه و محيط را بلد نيستند. با توجه به اينکه ما در اين يک سال بحث فريلنسرينگ را باز کرديم، انتظارمان اين است که در فراخوان جديدمان تعداد بيشتري از دانشجويان آيتي وارد مدرسه اشتغال شوند.
چه بررسيهايي از بازار کار و شرکتهايي که با شما همکاري ميکردند، صورت گرفت؟
ما سعي کرديم قبل از اينکه وارد بحث و گفت وگو با دانشجوها شويم، در سازمانها و شرکتها رفت و آمد داشته باشيم و ببينيم چه خبر است. چون دانشجوها يا فارغ التحصيلان جوان ما از يکطرف گلايه ميکنند که چرا کار نيست يا چرا نميتوانند کار مناسبي پيدا کنند و از طرف ديگر کارفرماها هم خيلي شاکي هستند، چون کارفرما فقط به دانش کسي که از دانشگاه وارد بازار کار شده نياز ندارد.، بلکه به خيلي چيزهاي ديگر شغلي نياز دارد. درست مثل بحث ازدواج که به جوانها آموزش نميدهند چطور بايد زندگي کنند و بعد يکدفعه آنها را وارد زندگي مشترک ميکنند! ما متوجه شديم دانشجويي که بلافاصله بعد از فارغالتحصيلي وارد بازار کار ميشود، مديران ردهبالايش را خيلي با مشکل مواجه ميکند، چون نميتوانند همديگر را درک کنند و در نتيجه عمر همکاريشان کوتاه ميشود. مديران ما خيلي دوست دارند نيروي نخبه را در شرکتشان حفظ کنند، ولي شکايت زيادي هم دارند که چرا اين بچهها حداقل مهارتهاي شغلي را ندارند. براساس اين دستاوردها، ما به اين فکر افتاديم که در حال حاضر که دانشجوها را آموزش ميدهيم، بهتر است از داخل شرکتها و بازار کار و صنايع مختلف هم نيازسنجي کنيم تا ببينيم دقيقا به چه مهارتهايي نياز دارند و ما همان مهارتها را به دانشجوهايمان آموزش بدهيم. مدرسه شريف يک ارگان حمايتکننده از دانشجوهاست، اما ما قرار است دانشجو را براي بازاري آماده کنيم که خواهانش باشند. بنابراين در شرکتها هم بايد اين نظرسنجيها و نيازسنجيها را انجام ميداديم.
پس بايد دنبال يکسري شرکت خاص ميرفتيد.
بله، دقيقا ما سراغ شرکتهايي رفتيم که ديد منابع انساني داشتند، نه اينکه فقط دنبال رشته و مدرک باشند. هدف ما اين بود که بازار کار علاوه بر مدرک به مهارتها و تلنت نيروي کار هم توجه کند. مثلا يک نفر ممکن است در رشته برق درس خوانده باشد، اما فروشنده خوبي باشد يا يک نفر ممکن است فارغالتحصيل رشته عمران باشد، ولي خوب قلم بزند و در مجلهها و نشريات فعاليت کند. پس سعي کرديم لايههاي دروني کساني را که وارد دورههاي آموزشي مدرسه اشتغال شده بودند، دربياوريم. چون قرار نيست کسي که در يک رشته درس خوانده تا آخر عمر متعهد به همان رشته بماند و وارد هيچ حوزه کاري ديگري نشود. اين آدم براساس مهارتهاي دروني که دارد ميتواند با همان رشتهاي که درسش را خوانده، کارهاي متنوعي را در حوزههاي ديگر تجربه کند.
در نهايت چند شرکت با مدرسه اشتغال همکاري کردند؟
هفت شرکت حامي ما شدند که جزو شرکتهاي خوب هم بودند از جمله مپنا، همراه اول، توسن، توسن تکنو، رهنما، اطلاعات فناوران خبره و...
اين شرکتها دقيقا از چه زماني وارد کار شدند؟
از همان ابتدا که دانشجوها در فاز خودشناسي بودند و ما داشتيم پروفايلهاي شغليشان را آماده ميکرديم.
پروفايل شغلي دقيقا چه کارکردي ميتواند در اينجا داشته باشد؟
براساس اين پروفايلها مشخص ميشود که اين دانشجوها چه مدل رفتاري و انگيزشي دارند و چه چيزهايي حالشان را بهتر ميکند. از طرف ديگر نيروهاي منابع انساني مدرسه وارد آن شرکتها شدند و گفتند اگر اين شرکت اعلام کردند که ما يک پوزيشن خالي داريم و دنبال نيروي کار ميگرديم، اين پوزيشن چه ويژگيهايي دارد. در اصل سنجش جايگاه شغلي در اين مرحله صورت گرفت تا ما بتوانيم بيشترين تناسب را بين شغل و شاغل ايجاد کنيم تا دانشجو يا فارغالتحصيل ما بتواند حتي در يک دوره کوتاه آن جايگاه شغلي را تجربه کند و ببيند که علاقهمنديهايش تا چه اندازه به واقعيتهاي شغلي نزديک است. مثلا خيلي از بچهها ميگويند عاشق R&D هستند، اما وقتي وارد اين فضا ميشوند ميبينند صبر زيادي لازم دارد و آنها اصلا اين صبر و حوصله را ندارند. در نهايت ما از شرکتها اين مجوز را گرفتيم که دانشجوهاي ما بتوانند فضاي واقعي کار را هم تجربه کنند که در ادامه درباره روند دقيق آن توضيح ميدهم. بنابراين مدل آموزشي ما اين بود که همزمان با دوره خودشناسي، در شرکتها سنجش شايستگي شغلي را انجام ميداديم و در نهايت تجميع اين فرايندها و درست شدن پروفايل شغلي مخاطبانمان، تبديل به تقويم آموزشي ما براي مهارتآموزي ميشد. در دوره مهارتآموزي، پايه و اساس آموزشهاي ما مهارتهاي نرم بود، يعني به اين موضوع بسنده نکرديم که اين بچهها از چه رشتهاي فارغالتحصيل شدهاند يا در حال حاضر دانشجوي چه رشتهاي هستند و چه نرمافزار تخصصي نياز دارند و... چون اين آموزشها را که به صورت تئوري و عملي سر کلاسهاي دانشگاه ميگرفتند. ما سراغ مهارتهاي نرم رفتيم که شامل پنج دسته بود از جمله خودکارآمدي، مهارتهاي تعامل با افراد مختلف يا با محيط کار، مهارت طراحي مسير حرفهاي و شغلي و... به هر حال آدمي که وارد يک شغلي ميشود قرار نيست براي هميشه در آن جايگاه بماند. پس اين بچهها بايد فرايند جستوجوي شغلي يا JOB SEARCH را بلد باشند، با مهارت رزومهنويسي و مصاحبه آشنا باشند و در نهايت هم سراغ تعادل بين کار و زندگي به عنوان يک مهارت مهم رفتيم. هدف اين بود که مخاطب ما بداند فقط کار يا فقط زندگي بهتنهايي اهميت ندارد و او بايد بلد باشد به عنوان يک نخبه فارغالتحصيل از دانشگاه شريف تعادلي ميان اين دو ايجاد کند و زندگياش را در کنار کارش جلو ببرد. البته متاسفانه خيلي نتوانستيم به اين مسئله بپردازيم، چون وقت به ما اجازه نداد، ولي اين جزو مهارتهايي است که بچهها خيلي به آن احتياج دارند. ما حتي به بحث پوشش و آراستگي اين بچهها هم توجه کرديم. سعي کرديم که کلاسهاي مجزا براي آقايان و خانمها برگزار کنيم. در نهايت با توجه به فرايند خودشناسي و اين پنج دسته مهارتي که آموزش داده شد، دسته و گروهي که هر کدام از اين بچهها ميخواستند وارد آن شوند مشخص شد. يعني اگر جزو تيپهاي کارآفرين هستند، وارد آن حوزه شوند و آموزشهاي اختصاصي کارآفريني را دريافت کنند. در مورد تيپهاي کارمند و فريلنسر هم همينطور.
يعني از اينجا به بعد دورههاي آموزشي بسته بود؟
نه باز گذاشته بوديم که هر کسي هر اطلاعاتي که دوست داشت دريافت کند، اما دستهبندي ما مشخص بود. در انتها هم شرکتهاي حامي به ما صد ساعت يا دو ماه فرصت کارآموزي دادند. چون پس از طي اين دورهها فضايي که هر کدام از اين بچهها ميخواستند يا ميتوانستند در آن فعاليت کنند، مشخص شده بود. يعني جاده اصلي مشخص بود و از اين به بعد قرار بود لاينبندي صورت بگيرد. بنابراين بچه ها در آن صد ساعت وارد شرکتها شدند و شروع به کارآموزي کردند. مثلا واحد فروش را از نزديک تجربه کردند يا در مپنا کنار دست مديري نشستند که حتي فکرش را هم نميکردند هيچوقت بتوانند کنار او کار کنند.
قبل از کارآموزشي، شرکتها تعهدي مبني بر جذب و استخدام به شما داده بودند؟
خير، از همان اول هم که با اين شرکتها وارد مذاکره شديم، اعلام کرديم که به خاطر مسئوليت اجتماعي و برند شدن و... جلو بيايند و ما را در بودجه جذب و استخدام نبينند، چون به هر حال براي حاميشدن بودجهاي هر چند کم پرداخت کرده بودند؛ اما در انتهاي اين دوره کارآموزي ما نتيجه خيلي خوبي گرفتيم، چون بچههاي ما از نظر مهارتهاي دانشي چيزي کم نداشتند، اما بلد نبودند خودشان را درست پرزنت کنند. بنابراين در نهايت 54 درصد از اين بچهها وارد پروسه جذب و استخدام شدند که 10 درصد خودشان اين پيشنهادهاي شغلي را نپذيرفتند و 44 درصد بقيه جذب بازار کار شدند.
علت اين نپذيرفتن چه بود؟
مثلا براي يکي از فارغالتحصيلان فرصت شغلي در مپنا فراهم شده بود، ولي ميگفت من تيپ شخصيتيام کارآفرين است و ميخواهم در همان حيطه هم کار کنم و تجربه به دست بياورم. اين براي خود ما هم جالب بود که يک جوان که تازه هم از دانشگاه فارغالتحصيل شده و سابقهاي ندارد، به مديران مپنا جواب رد بدهد و بگويد که ميخواهد در مسير ديگري فعاليت کند. بعد از اين اتفاق متوجه شديم تا حدودي موفق بودهايم و هدفمان را زدهايم. اين پروسه يک ساله مدرسه اشتغال شريف بود که حالا امسال اتفاق جديدي براي مدرسه افتاده و اين فرايند شش ماهه شده است و اميدوار هستيم که اواخر تابستان راند دوم کار را شروع کنيم.
بعد از اين دورههاي کارآموزي بازخورد مديران شرکتها چطور بود؟
در دوره کارآموزي مشاوران شغلي و منابع انساني کنار بچهها بودند، چون ممکن بود در آن صد ساعت به مشکلي با مديرشان بربخورند يا مسئلهاي پيش بيايد که در اين شرايط مشاوران ما بهسرعت وارد عمل ميشدند. در نهايت 75 درصد از شرکتهايي که در دوره اول حامي ما بودند، ميخواهند در دوره دوم هم کنار ما باشند. موضوع دوم اينکه در بعضي از شرکتها نسبت به بچههاي شريف گارد وجود داشت، مثلا يکي، دو تا از شرکتها به ما گفتند اگر علاوه بر دانشگاه شريف، دانشگاههاي ديگر هم کنار شما هستند، ما وارد کار ميشويم.
برخورد شما در اين مرحله چه بود؟
ما سعي کرديم در دوره خودشناسي و مهارتآموزي تواضع بچهها را بيشتر بکنيم که به اصطلاح سرشان پايينتر بيايد.
چطور اين کار را انجام داديد؟
سعي کرديم پذيرششان را نسبت به محيطي که در آن هستند، بيشتر کنيم که تصور نکنند هميشه مشکلات از جانب ديگران است. هدف اين بود که بچهها بدانند اگر مشکلي هم وجود دارد، بايد به درون خودشان هم رجوع کنند، به جاي اينکه مدام به نقزدن برسند. وقتي پذيرش بالا رفت، خيلي از بچهها متوجه شدند اگر در معرض يک برخوردي قرار ميگيرند، علتش اين است که مناسب اين جايگاه نيستند. الان خيلي از اين بچهها در مسير شغلي و زندگيشان تغييراتي دادند و در مسير درستتري قرار گرفتند. اساسا شعار مدرسه ما اين است که «بهترين خودت باش» و هدف ما اين بود که اين بچهها بدانند اگر بهترين هم هستند، بايد بدانند در جايگاه شغلي که قرار ميگيرند چه انتظار يا انتظاراتي از آنها وجود دارد و سعي کنند در آن جايگاه بهترين باشند.
مدرسه اشتغال نمونه داخلي نداشت؟
خير.
از دانشگاههاي ديگر درخواستي براي حضور دانشجوها نداشتيد؟
چرا، اتفاقا هم از دانشگاههاي تهران و هم از شهرستانها درخواستهايي داشتيم که اين مدل را در آن دانشگاهها هم اجرا کنيم، اما ما خيلي موافق اين اتفاق نبوديم. چون اين مدل براي دانشگاه شريف جواب داده است، در حالي که هر دانشگاهي فرهنگ خودش را دارد و اگر قرار است اين اتفاق بيفتد، اين تيم بايد در آن دانشگاه مستقر شود، بررسي کند و مدل آن دانشگاه بالا بيايد. از طرف ديگر ما از بعضي شرکتها هم درخواست داشتيم که اين مدل برايشان اجرا شود. در غرب اين اتفاق متداولي است که بعضي شرکتها دانشجوها را بورسيه ميکنند و تعليم ميدهند و بعد به دانشگاه برميگردند. به اين ترتيب دانشجو نسبت به اين شرکت حس تعلق پيدا ميکند و وقتي فارغالتحصيل شد، به شرکتي که از آن تعليم گرفته برميگردد. ما در حال حاضر به دنبال آماده کردن يک پلتفرم براي اين مدل هستيم، چون کپيهايي که از اين مدل صورت گرفته تا حدودي ما را نگران کرده است. بعد از آماده شدن اين پلتفرم آن را در اختيار دانشگاههاي ديگر هم قرار ميدهيم که کار را بر اساس مدل درست پيش ببرند. چون ما اين قدر نيروي انساني نداريم که بتوانيم اين کار را انجام دهيم. اساسا کمبود نيروي انساني يکي از مهمترين مشکلات ماست. مثلا ما مشاوران شغلي بسيار کمي داريم. مشاوره شغلي چيزي بين روانشناسي و منابع انساني است. ما از نظر منابع انساني بسيار عالي هستيم و آدمهاي خبرهاي را در اختيار داريم و روانشناسانمان هم همينطور، اما از نظر مشاوره شغلي که از شاغل به شغل برسد، کمبود داريم، چون تا به حال هميشه شغل را در وهله اول سنجيدهايم و بعد فکر کردهايم که چه آدمي براي اين شغل مناسب است. اين است که امکانمان براي اجرايي کردن اين مدل در ساير مراکز و دانشگاهها پايين است. ما در دوره اول هم که براي مدرسه اشتغال فراخوان زديم، داوطلبان زيادي داشتيم، اما چون در حد طرح بود و نميدانستيم که واقعا جواب ميگيريم يا نه، تعداد کمي پذيرش شدند. اتفاقا شرکتهايي هم که همراه ما شدند جسارت زيادي داشتند که فقط براساس يک طرح قدم جلو گذاشتند. بنابراين دانشگاه فقط به ما اجازه داد که با دانشجويان همين دانشگاه کار را جلو ببريم، اما در دوره دوم اين مجوز را گرفتيم که از بيرون هم مخاطباني را جذب کنيم. خيلي هم براي اين قضيه جنگيديم، چون اعتقاد داشتيم خوب است دانشجويان دانشگاههاي مختلف در کنار هم باشند تا دانشجوي دانشگاه شريف ببيند که مثلا يک دانشجوي دانشگاه آزاد چطور ميتواند اينقدر در بازار کار موفق عمل کند.
سهم هر کدام از دانشگاهها مشخص شده؟
بله 70 درصد دانشجويان شريف و 30 درصد از ساير دانشگاهها، اما من مطمئنم که اين درصدها بيشتر خواهد شد. مسلما بيشتر از اين هم تا آخر سال ظرفيت نخواهيم داشت که به صورت حضوري سرويسدهي کنيم، اما در حال حاضر به دنبال راهاندازي دورههاي مجازي هستيم.
هر کدام از دورهها چقدر طول ميکشد؟
کل دوره شش ماهه است. دو ماه خودشناسي، دو ماه مهارتآموزي و دو ماه کارآموزي. بد نيست به اين موضوع هم اشاره کنم که تا حدي محدوديت مالي ما را نگه داشته است. چون مثلا همين بحث خودشناسي يک بحث ريشهاي و بنيادي است و اگر منابع مادر نخواهد از اين بخش حمايت کند، هيچ شرکتي جلو نميآيد. يک شرکت به ما ميگويد که به نيرو احتياج دارد و نهايت فرصتي که به ما ميدهد همين چهار، پنج ماه است که دانشجوها با فرهنگ آن سازمان همراه شوند و آموزش بگيرند و... اين بخش خودشناسي اگر مورد حمايت نهادهاي مادر قرار نگيرد، احتمال دارد که اين تجربه هم به سرانجام تجربههاي قبلي برسد که هر آموزشي به هر کسي داده ميشد. ما در حال حاضر دنبال همين قضيه هستيم که اين آموزش خودشناسي را به صورت آنلاين ارائه کنيم، چون هم وقتگير است و هم به منابع مالي زيادي نياز دارد.
فکر نميکنيد اتفاقا اين بخش خودشناسي خيلي هم در قالب برنامههاي آنلاين نگنجد؟
بله، قرار است ترکيبي باشد؛ يعني هم آموزش آنلاين و هم حضوري. دقيقا حرف شما درست است، چون ما با انسان در اين دورهها طرف هستيم و با انسان که نميشود از پشت تلفن و مانيتور و... بهدرستي ارتباط گرفت؛ اما هدف اين است که پيشنيازهايي که وقت ما را ميگيرد به صورت آنلاين ارائه کنيم، چون به هر حال ما از نظر فضا و سالن و... هم در مضيقه هستيم. مگر ما اينجا چند سالن داريم؟ يا چند نفر را ميتوانيم آموزش بدهيم؟ ورکشاپهاي خودشناسي هم نبايد بيش از 25 نفر را شامل شود تا مربي بتواند با تکتک بچهها ارتباط بگيرد.
منبع: مجله دانش بنیان
ارسال به دوستان