گفتوگو با وحید گرجی، مدیرعامل شرکت دانش بنیان زردبند
بالاترین ثروت این مجموعه نیروی انسانی اش است
يکي از ويژگيهاي افراد نخبه اين است که دوست دارند آثار علمي کارشان مورد توجه قرار بگيرد. همه چيز پول نيست. همانقدر که ميبينند تلاششان منجر به توليد محصول جديدي شده و اين محصول در بازار مورد استقبال قرار گرفته، برايشان ارزش بسيار دارد...
اگر همين امروز با وحيد گرجي ملاقات کنيد، باورتان نميشود با آن لبخند هميشگي روي لبانش و آرامش خاطري که دارد، روزگاري مسير بسيار پرپيچوخمي را طي کرده باشد تا به جايي برسد که امروز هست. بارها جان شرکت زردبند به لبش رسيده و از پرتگاه مرگ نجات يافته است. در اين ميانه آن نکتهاي که بيش از هر چيز مانع از سقوط اين شرکت شده، علاقه پايهگذاران آن به کاري بوده که از روز اول در سر داشتند و ميخواستند به روياهايشان جامه واقعيت بپوشانند. بهاي سنگين آن را هم در طول اين مدت پرداختهاند، اما دست از کار نکشيدهاند. وحيد گرجي در اين گفتوگو از مصايب اين سالهاي طولاني ميگويد؛ مصايبي که حتي شنيدنش هم آسان نيست!
شرکت زردبند از چه سالي و چطور کارش را شروع کرد؟
فعاليت شرکت زردبند از شهريور سال 72 با کشت گياهان دارويي در روستاي زردبند واقع در حوالي لشگرک شهر تهران آغاز شد. ابتدا فقط گياهان دارويي را کشت و بذرگيري ميکرديم. بذرهاي ما اصلاحشده بود و از منابع معتبر بينالمللي تهيه ميشد. خيلي از اين گياهان براي اولين بار در ايران توسط ما کشت شد. يک سال و نيم طول کشيد تا مراحل کشت اوليه صورت گيرد.
اين اولينها چه بودند؟ ميشود مثال بزنيد؟
مثلا گياه اکيناسه که به پيشنهاد مرحوم دکتر فخر طباطبايي اسم فارسي سرخارگل را برايش انتخاب کرديم و امروز هم در ايران به همين نام شناخته ميشود. اين گياه براي تقويت قواي ايمني بدن مفيد است. يا گياه گالگا که براي کاهش قند خون مفيد است. همچنين آويشن باغي يا سنبلالطيب که در کشور در گذشته هم Valeriana officinalis وحشي يا هندي کشت ميشد، اما ما نمونه ديگري از آن را وارد کرديم که والريان الچي بود و بسياري گياهان ديگر. تقريبا 120 نوع بذر داريم که 70 درصد آنها براي اولين بار در ايران کشت شدند. تمام اين کشتها هم زير نظر مرحوم اميدبيگي انجام ميشد. پس از آن براي ايجاد واحد صنعتي در کهگيلويه و بويراحمد اقدام کرديم. سال 74 اين واحد در ياسوج تاسيس شد. ابتدا کشت صنعتي را در مقياس 30 هکتار شروع کرديم. پس از دو سال هم ساختمان کارخانه به بهرهبرداري رسيد و در سال 76 توانستيم با توليد انواع عصارههاي گياهان دارويي براي مصارف بهداشتي و دارويي کارمان را شروع کنيم. مثلا يکي از اين عصارهها، عصاره گليکولي بود که براي اولين بار در کشور از حلال پروپيلن گليکول استفاده شد تا با فرمولاسيون شامپو و کرم سازگار شود و دو فاز نباشد.
يعني چه که فرمولاسيون دو فاز نشود؟
ببينيد، قبلا به جاي اين عصاره از عصاره اتانولي استفاده ميشد. فرمول اتانولي به دليل وجود الکل در آن وقتي که به کرم يا شامپو اضافه ميشود، فرمولاسيونشان را به هم ميزند و آن حالت کرم و شامپو درنميآيد. بنابراين ميگوييم وجود الکل باعث ميشود که محلول دو فاز شود. البته ما حلال پروپيلن گليکول را براي اولين بار از روي نمونه شرکتهاي موفق آلماني کپي کرديم. عصارههاي اتانوليمان هم براي دارو عرضه شد.
چه داروهايي در مجموعه شما توليد شد؟
ما در ابتدا سعي ميکرديم با فروش فرمول، نيازهاي مالي کارخانه را براي پيشرفت و توسعه کار تامين کنيم. روي اين حساب فرمول شربت سينه تيميان را که هنوز هم جزو پرفروشترين شربتهاي گياهي کشور است، فروختيم و لابراتوار داروسازي مينا آن را توليد ميکند. بهعلاوه فرمولاسيون شربت والريک که خوابآور است و باز هم توسط اين شرکت توليد ميشود. جز اينها مواد اوليه بسياري از صنايع داروسازي و آرايشي و بهداشتي را کارخانه ما تامين ميکرد. فرمولهاي ديگري را هم بعدها به شرکت رازک فروختيم که از آنها براي توليد پماد کامودرما و پماد مانيتول استفاده شد که يکي ضد سوختگي و ديگري ضد درد است. همچنين در دهه 80 فرمولاسيون هفت داروي طيور را ارائه کرديم که به شرکت پارسينه دارو فروخته شد که آن هم شرکت دانشبنيان است. مرحوم دکتر رضا اميدبيگي براي فرمولاسيون داروهاي طيور برنده جايزه خوارزمي شد و توانستيم مدال FAO را به دليل دستيابي به فرمولاسيون داروهاي طيور بدون آنتيبيوتيک دريافت کنيم. مجموعه تجربيات مربوط به کشت گياهان دارويي در چهار جلد کتاب توسط شادروان اميدبيگي تاليف شد. اين کتاب در سال 90 بهعنوان کتاب سال جمهوري اسلامي در حالي انتخاب شد که ديگر خود دکتر اميدبيگي در قيد حيات نبود. از سال 88 علاوه بر توليد مواد اوليه براي داروهاي گياهي و صنايع داروسازي، فرآوردههاي طبيعي براي صنايع بهداشتي، مواد اوليه گياهي براي صنايع غذايي و عصاره گياهي براي دام و طيور، اقدام به توليد داروهاي گياهي کرديم. از سال 88 تا امروز، حدود 80 قلم داروي گياهي توليد کردهايم که مورد استقبال مصرفکنندگان قرار گرفته و کيفيتش در حدي است که تا به حال موفق شدهايم عصاره زعفران را به سوييس صادر کنيم. به مالزي نيز با برند ماي ويلج عصاره رزماري و بابونه را براي تقويت و ريزش مو صادر کرديم.
حلقه اوليه گروه پايهگذاران شرکت چطور تشکيل شد؟
کاملا اتفاقي! يکي از دوستانم با من داشت صحبت ميکرد و ميگفت که يکي از دوستانش از مجارستان فارغالتحصيل شده و به ايران آمده، اما بسيار تحت فشار است، چون در جهاد دانشگاهي مشغول شده و آنجا بهرغم اينکه تحصيلات عاليه و تخصص خيلي بالايي کسب کرده، امکانات کار چندان برايش مهيا نيست. اين دوستي که از مجارستان بازگشته بود، آقاي دکتر رضا اميدبيگي بود. در آن زمان حقوق او حتي کفاف پرداخت اجاره خانهاش را هم نميداد. اصرار کردم اين آقا را ببينم و وقتي با ايشان آشنا شدم، دريافتم که ايشان از نوادر روزگار است و تخصص بالايي در علم خودش دارد. تا آن زمان اصطلاح گياه دارويي حتي به گوشم هم نخورده بود، اما در اثر آشنايي با ايشان تصميم گرفتم تا جايي که ميتوانم، شرايط را براي شکوفا شدن علم و دانش ايشان مهيا کنم.
آن زمان چند سالتان بود؟ رشته تحصيليتان به اين کار ارتباطي داشت؟
33 ساله بودم و فوق ليسانس فلسفه داشتم. مرحوم پدرم پزشک بود. يک باغ خانوادگي در منطقه زردبند داشتيم. پدرم پيشنهاد کرد که کارمان را از همان باغ شروع کنيم، چون بذرهايي که مرحوم اميدبيگي با خودش آورده بود، داشت از دست ميرفت و هيچجا نبود آنها را کشت کند. براي همين اسم شرکت را هم زردبند گذاشتيم؛ جايي که بعدها تبديل به باغ گياهشناسي شد.
به مشکل مالي نخورديد؟ سرمايه اوليهتان را از کجا آورديد؟
دست روي نقطه حساسي گذاشتيد! راستش زماني که کارمان را شروع کرديم، فکرش را هم نميکرديم اينقدر برايمان هزينهبر باشد. خواب سرمايه کار کشاورزي خيلي زياد است. هنوز هم بعد از گذشت 23 سال با معضل خواب سرمايه مواجه هستيم. چون گياهي که ما کشت ميکنيم، دو سال بعد برداشت ميشود.
از همان روزهاي اول با مشکلات مالي شديدي مواجه شديم. به همين دليل سال 73 يک طرح توجيهي نوشتيم و با ياسوج مذاکره کرديم.
چرا ياسوج؟
دکتر طباطبايي، استاد اکولوژي دانشگاه تهران، چند نقطه را به ما معرفي کرده بود. اين مناطق اکوتون بودند؛ يعني جاهايي که جبهه هواي گرم و سرد و اقليمهاي مختلف با هم برخورد ميکند. در اينجور مناطق چون تنش زياد است و تفاوت دما و تفاوت شرايط اقليمي وجود دارد، مواد موثر گياهان دارويي بيشتر ميشود. چون گياه براي حفظ خودش اين مواد را توليد ميکند. اين مواد خيلي کم در گياه توليد ميشود، اما همان مقدار کم هم در مناطق اکوتون افزايش پيدا ميکند. يکي از مناطقي که ايشان به ما توصيه کرده بود، استان چهارمحال و بختياري بود. ما با استانداري وقت صحبت کرديم. آن زمان اولين يا دومين مجموعهاي بوديم که به استان پيشنهاد کار صنعتي ميداديم. آنها موافقت کردند که به ما تسهيلات بدهند تا طرحمان را اجرا کنيم. در ابتدا برآورد کرده بوديم که اجرايي کردن اين پروژه 420 ميليون تومان هزينه دارد. آنها پيشنهاد کردند شرکتمان را به شرکت تعاوني تبديل کنيم تا بتوانند از محل بودجه شرکتهاي تعاوني سالي 100 ميليون تومان به ما بدهند. پرداخت مبالغ بيش از 100 ميليون، چون بايد پرونده به تهران ميرفت و تصويب ميشد، زمانبر بود. پيشنهاد کردند با همان 100 ميليون تومان کارمان را شروع کنيم. تا استارت کار بخورد، سال جديد شروع شده و ميتوانند 100 ميليون ديگر به ما بپردازند. سال بعد گفتند يک بخشنامه آمده که به ازاي هر عضو در تعاوني حداکثر 3 ميليون تومان ميشود داد. پس براي اينکه 100 ميليون را بگيريد، بايد 33 عضو داشته باشيد. گفتم من از کجا بروم 33 عضو پيدا کنم؟ گفتند همين کارگرها را عضو کنيد. گفتم مگر چنين چيزي ميشود؟ اگر به کارگرها بگويم بيا عضو تعاوني شو که من وام بگيرم، ديگر نميتوانم آن شخص را مديريت کنم. از اينجا دردسرهاي ما شروع شد. يک کار زخمي روي دست ما مانده بود که پول تمام کردنش را نداشتيم و از طرفي سررسيد اقساط وامي که گرفته بوديم هم داشت سرميرسيد. بين زمين و آسمان گير کرده بوديم. نميدانستيم ادامه بدهيم يا نه. درنهايت با علاقهاي که به کارمان داشتيم، تصميم گرفتيم هر طور شده، کار را جلو ببريم. بنابراين مجبور شديم با بهره خيلي سنگين پول قرض کنيم و سالهاي بسيار سختي را گذرانديم. مجبور شدم آن باغ زردبند را که بعد از فوت پدرم به من ارث رسيده بود، براي پرداخت قرضهايم بفروشم. اين بهايي بود که بايد براي تحقق رويايمان پرداخت ميکرديم.
اينطور که شما ميگوييد، تمام مدت با مشکلات مالي مواجه بودهايد!
اين اول ماجرا بود. سال 78، وزير بهداشت وقت، دکتر فرهادي، به استان کهگيلويه و بويراحمد آمد و از مزرعه و کارخانه ما هم بازديد کرد. وقتي ديد گياهان اصلاحشده منحصربهفرد در مزرعه دورافتادهاي در ياسوج کشت شده، خيلي تحتتاثير قرار گرفت و به معاون خودش، دکتر واعظ مهدوي، که آن زمان رئيس بيمه خدمات درماني بود، دستور داد نيازهاي اين جوانان را تامين کنيد، چون کاري که دارند انجام ميدهند، بسيار ارزشمند است. متعاقب آن جلسهاي با دکتر واعظ مهدوي داشتيم. از وضعيت نقدينگيمان به او گفتيم و اينکه ديگر امکان ادامه کار شرکت وجود ندارد و داريم به آخر خط ميرسيم. او گفت ما داريم يک مجموعه شرکت سرمايهگذاري راهاندازي ميکنيم و من ميتوانم به آنها توصيه کنم سهامدار مجموعه شما شوند تا از اين طريق تزريق نقدينگي شود. بر اين اساس داراييهاي شرکت را قيمتگذاري کردند و 44 درصد از سهام شرکت واگذار شد. بعد از آن شرکت سرمايهگذاري فرهنگيان که يکي از مجموعههايي بود که از آنها وام گرفته بوديم، پذيرفت مطالباتش را تبديل به سهام کند. نهايتا مجموع سهام کساني که پايهگذار شرکت بودند، به يکسوم کل شرکت تقليل پيدا کرد. در طول هفت سالي که بيمه خدمات درماني شريک ما بود، شش بار مديريت آنجا تغيير کرد و اين باعث ميشد که ما با مشکلات زيادي مواجه شويم.
چرا؟ مشکل چه بود؟
هر بار که ميخواستيم کاري را آغاز کنيم، با تغيير مديريت، سياست نماينده بيمه خدمات درماني در هيئت مديره عوض ميشد و کارمان پيش نميرفت. در اصل دور خودمان ميچرخيديم و با وجود اينکه افرادي که در آغاز سرمايهگذاري کرده بودند، ديد خوبي به کار داشتند، اين ديدگاه در مديران بعدي رنگ باخت. ديد اوليه بر مبناي درستي هم بود. چون ترويج داروهاي گياهي که عوارض کمتري دارد، باعث ميشود هزينه بيمهها کاهش پيدا کند. بنابراين منطقي است شرکتهاي بيمهگذار از اين داروها حمايت کنند. اوج اين اختلاف موقعي بود که قرار شد براي شرکت فارماشيمي که سهامش صددرصد متعلق به بيمه خدمات درماني بود و ظرفيتهاي خالي زيادي داشت، مواد اوليه توليد کنيم تا فارماشيمي آن را به دارو تبديل کند و وارد بازار شود. قرار بود هزينههاي آن را هم تقبل کنند. بر اين اساس ما يک سال جلوتر کشت را شروع کرديم. اما وقتي کارمان تمام شد، مديريت تغيير کرده بود و گفت ما اين محصول را نميخواهيم. به همين دليل مواجه شديم با انبوهي روغن کدو که براي داروي پروستات توليد کرده بوديم. با پيگيريهاي بسيار موفق شديم اين قراردادي را که امضا شده بود، به اجرا دربياوريم و اين روغن را به فارماشيمي تحويل دهيم. ولي اين شرکت با لجاجت زياد از توليد اين محصول امتناع کرد. از آن پس به مدت دو سال با سازمان بازرسي کل کشور مشکل داشتيم. آنها معتقد بودند ما تخلف کردهايم و معامله انجام دادهايم و بيتالمال هدر رفته است. ولي نهايتا به خير گذشت.
پس از دورههاي مديريتي مختلف به مشکل برخورديم.
بله. اين براي ما که آمده بوديم کار کنيم، حاشيههايي بود که ما را از کار اصليمان دور ميکرد و گرفتاريهايي که کل مديريت مجموعه با آن درگير بود. مثلا در مقطعي سعي کردند مديريت شرکت را تغيير دهند و مديرعامل را از خودشان تعيين کردند. ولي بعد از مدت کوتاهي با من تماس گرفتند که ما نميتوانيم اين کار را انجام دهيم و خواستند به سمت مديريتي خود برگردم. چون اين يک کار خيلي تخصصي است. بعدتر باز هم تلاش کردند با خريدن سهام فرهنگيان، اکثريت سهام را از آن خود کنند، ولي شرکت فرهنگيان قبول نکرد و سهامش را به ما فروخت. به اين شکل توانستيم اکثريت را کسب کنيم و به اتکاي آن سهام بيمه خدمات درماني را هم بخريم.
پول خريد سهام را از کجا آورديد؟
در آغاز کار وقتي بخشي از سهام شرکت را به بيمه خدمات درماني عرضه کرديم، در يک فعاليت موازي و همزمان که همسر من مديريتش را عهدهدار بود، شروع به توليد محصولات آرايشي و بهداشتي با برند سينره کرديم. اين شرکت چون کاملا از زردبند جدا بود، توانست مسير خود را طي کند. از سود حاصل از فعاليتهاي اين شرکت بود که توانستيم سهام خدمات درماني و فرهنگيان را بخريم. بعد از آن توانستيم مسير توسعه ثابتي براي شرکت تدوين کنيم که منجر به توليد محصولات نهايي و توسعه و بازسازي کارخانه و دسترسي به اهداف اوليهاي که شرکت تعيين کرده بود، شد. اميدوارم تجربياتي که در کشور جمعآوري ميشود، درنهايت باعث شود جوانهايي که قصد کارآفريني دارند، با مشکلات کمتري روبهرو شوند.
مديريت يک شرکت دانشبنيان با يک شرکت معمولي چه تفاوتي دارد؟
بسياري از مجموعههاي صنعتي ما از گذشتههاي دور در زمينه طب سنتي و فرآوردههاي اينچنيني فعاليت ميکردند، اما تمايز آن کارها با کاري که شرکتهايي مثل زردبند انجام ميدهند، چيست؟ ما با اتکا به علوم روز و آخرين دستاوردهاي تحقيقاتي دنيا سعي کرديم گياهان دارويي را به گونهاي فرآوري کنيم که بالاترين کاربرد را براي زندگي روزمره مردم در زمينههاي مختلف داشته باشد. اين کاربرد ميتواند دارويي باشد، يا در صنايع غذايي استفاده شود. مثلا امروز ما بهشدت داريم روي غذاهاي فراسودمند کار ميکنيم. از طرفي داروهاي گياهي تاثير بسيار زيادي بر پيشگيري از وقوع بيماري دارند و اساسا هزينه پيشگيري بسيار کمتر از درمان است. بر اين اساس استفاده از داشتههاي علمي به جاي تکرار سنتهاي قبلي، روحيه متفاوتي ميطلبد. مجموعه دانشبنيان بايد تغييرات اجتماع را درک کند و پاسخگوي نيازهاي جامعهاي باشد که دائما در حال تغيير است. به همين دليل خيلي مهم است که متکي به نيروهاي باانگيزه و جوان با تخصصهاي مختلف باشد و تلاش کند آخرين تکنيکهايي را که بشر از آن برخوردار است، در خدمت اهداف شرکت بگيرد. مثلا عصاره شيرينبيان از ديرباز در کشور ما توليد ميشده است. چون کاربرد اين عصاره در صنعت دخانيات خيلي زياد است. اگر در فرمول سيگار از عصاره شيرينبيان استفاده نشود، آنقدر اين دود تند است که ريه را ميسوزاند. عصاره شيرينبيان دود را نرم ميکند. به همين علت صادرات عصاره شيرينبيان در کشور ما بسيار زياد است و کارخانههاي متعددي اين محصول را توليد ميکنند. اين يک پروسهاي است که ممکن است يک شرکت دهها سال آن را دنبال کند. اما اين روزها از عصاره شيرينبيان ترکيباتي درست ميشود که براي کرمهاي سفيدکننده کاربرد دارد و علاوه بر آن مصرف خوراکياش چربيسوز است. بهخصوص چربي شکم که بيشترين خطر را دارد. يک مجموعه دانشبنيان بايد هدفش اين باشد که به مجموعه مولکولهايي که طبيعت در اختيارش ميگذارد، يک نگاه جامع داشته باشد و ببيند که چطور بايد اينها را تبديل کند به فرآوردههاي جديد. گاهي ممکن است نوآوري در سطح کشور باشد، ولي از يک جايي به بعد بايد نوآوري در سطح جهاني اتفاق بيفتد. ما در منطقهاي واقع شدهايم که اقليمهاي متفاوتي دارد و کيفيت مواد طبيعيمان بسيار بالاست. اين يعني ثروتي خدادادي که بايد با نگرش علمي درست مورد استفاده قرار گيرد.
از نيروي انساني جوان، متخصص و باانگيزه گفتيد. چطور اين نيروها را جذب شرکت خودتان ميکنيد و با چه روشي آنها را در مجموعه نگه ميداريد؟
در حال حاضر مدير تحقيق و توسعه ما خانمي است که هفت سال است در اين شرکت کار ميکند. او ابتدا بهعنوان کارشناس استخدام شد و حالا مدير است. پس در اين شرکت فرصت براي نيروي جوان در فضاي کاري وجود دارد. يکي از ويژگيهاي افراد نخبه اين است که دوست دارند آثار علمي کارشان مورد توجه قرار بگيرد. همه چيز پول نيست. همانقدر که ميبينند تلاششان منجر به توليد محصول جديدي شده و اين محصول در بازار مورد استقبال قرار گرفته، برايشان ارزش بسيار دارد. درحقيقت اين نوعي مربيگري است نه رياست. کار را خود بچهها انجام ميدهند و من اگر در مواردي دخالت ميکنم، بيشتر به اين خاطر است که جهت کارها و هماهنگيها به گونهاي باشد که به آن نقطهاي که از پيش برنامهريزي شده، برسيم. بالاترين ثروت اين مجموعه نيري انسانياش است. اين نيروي انساني را در حد توانمان با دورههايي که در داخل و خارج کشور برگزار ميشود، پرورش ميدهيم و امکانات آزمايشگاهي در اختيارشان ميگذاريم و از آنها حمايت ميکنيم تا از شکست نترسند و اعتمادبهنفس داشته باشند. چون هميشه در کار تحقيقات موفقيت وجود ندارد. مجموع اينها باعث ميشود که احساس رضايت حاصل شود و افراد کار را از خودشان بدانند. بچههايي که اينجا کار ميکنند، مثل بچههاي خودم ميمانند و من تامين مادي زندگي آنها را تا جايي که در توانم باشد، وظيفه خود ميدانم. از آنها هم توقع دارم که از استعداد خدادادي و امکانات شرکت براي حل مشکلاتي که در جامعه وجود دارد، استفاده کنند. خدا هم در اين معادله برکت را ميرساند.
منبع : مجله دانش بنیان
ارسال به دوستان