پـرويـز کـرمـي
کارآفريني ويتامين نيست که طبق دستور پزشک به مردم خورانده شود. تکخوري و جمع سرمايه و خارج کردن آن از کشور هم ويروسهايي نيستند که با واکسن همگاني شرشان از سر آحاد جامعه کم شود اصل و اساس کارآفريني -نه به لحاظ اقتصادي که به لحاظ فرهنگي- همان چيزي است که پدران ما در مورد «دست خير» ميگفتند.
اگر يکي سرمايهاش را به کار ميانداخت -مثلا کسب و کاري راه ميانداخت و چند کارگر و کارمند و حقوقبگير را سر سفره گستردهاش مينشاند- ميگفتند که دست خير دارد و در روزيرساني پروردگار انجام وظيفه ميکند. روزي خداوند واسطه نميخواهد اما علل و اسباب ميخواهد و از مسير بانيان خير به خلقالله ميرسد. در فرهنگ عامه هيچگاه سرمايهداري چيز بد و منفوري نبود. چيزي که بد و پليد و زننده بود يکي حرامخواري و تصاحب حق و حقوق ديگران بود، يکي هم تکخوري و به تعبير قرآن جمع مال و عدد. در داستانهاي عاميانه حاج جبار به خاطر تجارت و کسب و کارش ملامت نميشد بلکه ملامت ميشد به اين خاطر که خيرش به ديگران نميرسد، سهل است، از شدت خست خيرش به خودش و زن و بچهاش هم نميرسد و با سرمايهاش هيچ کار خوبي نميکند. کار خوب در نظر مردم همين بود که يکي پل بسازد، سفره بيندازد، در ميانه راهها کاروانسرا درست کند و در خير عالم مشارکت جويد. به تعبير سعدي: «نمرد آنکه ماند پس از وي به جاي/ پل و خاني و خان و مهمانسراي. يعني همين کسب نام نيکو بابت باني روزي شدن، حفر قنات و غريبنوازي و...
تا همين اواخر هم مردان خيرخواه بسياري بودند که سرمايهشان را به گردش ميانداختند و توليد را رونق ميبخشيدند. اصلا اينکه سرمايه را براي آبادي دنيا به کار اندازيم نه تنها بد نبود بلکه فضيلت هم بود. اما دنياي جديد با خودش مفاهيمي آورد که ديگر با باورهاي فرهنگي ما مناسبت نداشت. چيزي که ما از سرمايه ميفهميديم و کاري که از نظر ما اغنيا ميتوانستند بکنند هيچ ربطي به مفهوم جديد سرمايه و سرمايهداري نداشت. در دنياي جديد، حتي در نظام توليد، سرمايهداري مترادف بود با نفس طماع و حريصي که سيرآوري ندارد و ميخواهد که جهان را يکجا ببلعد و اگر کارخانه ميسازد يا سفرهاي پهن ميکند نيت خير ندارد بلکه ميخواهد بر مال و عددش بيفزايد. مال و عدد مهمترين ابزار قدرتند و در دنياي جديد هر کس که سرمايهدارتر باشد، قدرتمندتر است. در دنياي جديد، قدرت مصادف است با استعمار و استثمار و استحمار و براي تسلط بر جهان بر مردمان ستم ميکند و حق و حقوق آنها را بالا ميکشد. اصلا به يک اعتبار نسبت شمال و جنوب دنيا همين شده است که شماليها سير و پر بخورند و همه چيز را به تصرف عدواني خود دربياورند و جنوبيها لاغر و تکيده و گرسنه، حتي مالک جان و مال خود نباشند.
اگر ميبينيد که به لحاظ فرهنگي سرمايهداري مذموم شده و طبقات فرودست با حرص و کينه به طبقات بالاتر نگاه ميکنند، ريشهاش در همين پليديها و زشتيهايي است که متاسفانه به دنياي مدرن از قرن هجدهم به اين طرف الصاق شده است. اما از اينطرف هم نيکوکاران و خردمندان بيکار ننشستهاند و دائما در پي اصلاح باورها و تلقيها بودهاند. ما بايد پيشرفت کنيم و معضلات و مشکلات اقتصادي را از جلوي راه کشورمان برداريم. براي اينکار وظايفي به دوش دولت است، وظيفهاي هم به دوش ملت... الان خودمان را سرگرم برشمردن وظايف دولت و ملت نکنيم. کمابيش اين امور بديهياند و چندان دعوايي بر سر آنها نيست. دعوا هم باشد در بين متخصصان و اهل فن است. اما اين وسط به نظر ميرسد که در اصطلاح فرهنگ -به تعبير امروزي فرهنگسازي صحيح- کسي چندان اهتمام ندارد، اهتمام هم داشته باشد، عمقي و ريشهاي نيست. تا منتزع از دولت، مردم به فرهنگ خيرخواهي و نيکوکاري برنگردند، اتفاق خوبي در وضعيت ما رخ نخواهد داد. براي اينکه منظورم را بهتر برسانم بگذاريد يک مثال بزنم. در چند سال اخير، علل و عواملي دست به دست هم دادهاند و يکشبه قيمت «ملک» را در مملکت ما افزايش دادند. خانه ده ميليوني، ميلياردي شد و زمين بيارزش، قيمت طلا پيدا کرد. خيليها که آلونکي داشتند، زميني افتاده در دوردست داشتند، شب با معيشت کارمندي خوابيدند و صبح ميلياردر بيدار شدند. لابد شما هم دور و برتان ديدهايد اين پولدارهاي يکشبه را. اما سوال اينجاست که اين نسل جديد سرمايهداري با سرمايههايشان چه کردند؟ کارخانه ساختند؟ شرکت خدماتي زدند؟ توليدي راه انداختند؟ با ميليارد ميليارد پولشان چند نفر را سر کار بردند و برايشان شغل توليد کردند؟ اين ميلياردرها باني چه خيري در جامعه خود شدند؟ هيچ، نه تنها باني خير نشدند بلکه پول خود را در دلالي و ملک انداختند و اقتصاد ويران کشور را ويرانتر کردند. خيليها هم پولشان را دلار و پوند و درهم کردند و در اقتصاد امريکا و اروپا و امارات به گردش انداختند. سوال جدي اينجاست که اينها چرا به جاي خدمت به خلق راه تکخوري و چهبسا بهرهکشي از خلق را برگزيدند؟ آيا اينها «اجنبي» بودند؟ آيا اينها از طرف سرمايهداري جهاني ماموريت داشتند که به کشور ما آسيب بزنند؟ اينها مگر بخشي از خود ما نبودند؟ اين پولدارهاي يکشبه مگر قوم و خويش و رفيق و همسايه و آشناي ما نبودند؟ آيا اين به آن معنا نيست که اگر ما هم مثل آنها پولدار ميشديم، همان کاري را ميکرديم که آنها؟ چرا؟ چه اتفاقي در جامعه ما افتاده که کارآفريني يا توليد آخرين چيزهايي هستند که به ذهن يک صاحب سرمايه ميافتد؟
در کشور ما شرکتهاي مشاورهاي وجود دارند که به سرمايهداران مشاوره ميدهند. پاي اين مشاورهها بنشينيد. اگر از غرب هم ميآموزيد فقط بديهايش را نياموزيد، CV يا حاميان مالي شرکتهاي کوچک و استارتآپها را چرا در جامعه وارد نميکنيد که به جاي سرمايهگذاري روي زمين و ملک و دلار و آخرش دلالبازي روي کسبوکار و ايده مفيد چند جوان تحصيلکرده و با انگيزه نباشد. هيچ سخني از کارآفريني و توليد و خيرخواهي و پل و خاني و خان و مهمانسرايي نميشنويد. چرا؟ اين چرا و هزار چراي ديگر يک جواب بيشتر ندارد: «فرهنگ». واقعبينانه بخواهيم سخن بگوييم، بايد بگوييم که ما به لحاظ فرهنگي کار درخوري نکردهايم که امروز کارآفريني به عنوان يک «ارزش» در ذهنمان ثبت شده باشد. خانوادهها، مدرسهها، کوچه و بازار، دانشگاه، صدا و سيما و همه نهادهاي فرهنگي مقصرند که در ذهن ملت جا نينداختهاند که يک ريال وقتي ارزش دارد که خيرش به ديگران برسد و سرمايه زماني ارزشمند است که به کارآفريني منتج شود و... متوجه عرضم هستيد؟ ما بايد باورمان بشود که سرمايه خوب داريم و سرمايه بد. سرمايه بد همين است که به تجمل و تفاخر و عجب و تکخوري و دلالي و پولشويي و وطنفروشي و تحقير ديگران و بهرهکشي از ديگران ميانجامد و سرمايه خوب، سرمايه حلال و طيب و طاهر است که خيرش به «عيالالله» ميرسد و با قناعت و بخشش و کرامت و کارآفريني و تواضع و خيرخواهي توام است. به تعبير حافظ، بر اين رواق زبرجد نوشتهاند به زر/ که جز نکويي اهل کرم نخواهد ماند. در مدرسه و خانواده بايد به عمق جان دربيابيم که نکويي اهل کرم چيست؟
پـرويـز کـرمـي
دبیر ستاد توسعه فرهنگ علم، فناوری و اقتصاد دانش بنیان
ارسال به دوستان