اقتصاد نو، خاورمیانه را از نو میسازد؟
دانش بنيان از نياز تا ضرورت
اقتصاد نو، خاورمیانه را از نو میسازد؟
اين روزها درباره «اقتصاد دانشبنيان» صحبت زياد ميشود و کمتر کشور توسعهيافته و در حال توسعهاي را ميتوان يافت که به دنبال نهادينه کردن اقتصاد علمي و دانشبنيان نباشد. در واقع وقتي صحبت از اقتصاد دانشبنيان ميشود، اين اقتصاد عوامل متعددي را دربرميگيرد؛ سرمايهگذاري علمي، توزيع علمي، سرمايهگذاري مبتني بر فناوري و همينطور توزيع علم از طريق شبکههاي رسمي و غيررسمي براي بهبود و افزايش بهرهوري اقتصادي، امري حياتي محسوب ميشود. به طور کلي، برداشت و درک عموم از اينکه در يک اقتصاد دانشبنيان چه اتفاقاتي ميافتد، همگي متاثر از کيفيت متغيرهاي مبتني بر دانش موجود است. هرچند بسترهاي حسابهاي ملي سنتي نميتواند توضيح و بيان شفافي از الگوهاي موجود در رشد اقتصادي، بهرهوري و اشتغال ارائه کند؛ در نتيجه، توسعه و ارائه شاخصهاي يک اقتصاد دانشبنيان بايد از راه بهبود شاخصهاي سنتيتر و هزينههاي بيشتر در تحقيقات و توسعه گذر کند.
با ورود کلمه «دانشبنيان» (KBE) به ادبيات اقتصاد جهان و ظهور شيوه جديدي از اداره و عرضه اقتصاد، يکي از جذابترين پديدههاي قرن شکل گرفت. اين نوع اقتصاد، يک شکلگيري و جهتدهي جدي به اقتصاد با اصرار بر تغيير تدريجي از اقتصاد مصرفي به سمت اقتصاد مبتني بر علم و فناوري است. در نتيجه اين تغيير، رقابت حاصل ميان کشورها و مناطق بر سر منابع اوليه، به سمت رقابتهاي جهتدهي شده بر سر منابع ناملموس خصوصا نيروي انساني، فناوريهاي نوين و دانش سرازير ميشود. از سوي ديگر نيز شانس توسعهاي کشورها و مناطقي که عمدتا تحت تاثير ظرفيتهاي هوش انساني و علم و دانش متصل به آخرين دستاوردهاي عصر حاضر است، افزايش مييابد. خلق چنين اقتصادي که بازيگر اصلي در آن نوآوري است، در قرن بيستويکم به چالش اصلي کشورهايي بدل شده که ميخواهند به سطح بسيار بالايي از توسعه و رقابت دست يابند.
واژگاني چون «اقتصاد دانشبنيان» و عناويني معادل آن، نظير «اقتصاد جديد»، «اقتصاد ديجيتال» يا «اقتصاد شبکهاي» همگي با «جامعه ارتباطاتي» مرتبط و متصلند. جامعه ارتباطي در حقيقت همان واژهاي است که در دهه هفتاد قرن بيستم ميلادي از سوي «آلوين تافلر»، جامعهشناس و پيشگوي آمريکايي به موج معروف تکنولوژي اطلاق شد. در واقع، تکنولوژي در تئوري تافلر نقش اساسي بازي ميکرد و مفهوم تکنولوژي از نظر او همان موجي بود که منجر به تحول شگرف در اختراعات و ابداعات بشر در طول تاريخ شد. به عقيده تافلر، تاريخ بشر به سه مرحله متوالي يعني موج فناوري، موج کشاورزي و موج صنعتي تقسيم ميشود. موج سوم يعني پساصنعتي يا همان موج معاصر که از سوي تافلر به اين نام خوانده ميشود، به واسطه اجرا و پيادهسازي گسترده اطلاعات و فناوري ارتباطات (IT) شکل گرفته است.
تاکنون تعاريف بسياري از اين نوع اقتصاد ارائه شده اما يکي از اين تعاريف معروف و کاربردي، همان تعريفي است که از سوي سازمان همکاريهاي اقتصادي و توسعه (OECD) ارائه شده است. مطابق با تعريف اين سازمان، «اقتصاد دانشبنيان» اقتصادي است که مستقيما بر مبناي توليد، عرضه و استفاده از دانش و فناوري شکل گرفته است. بنابر تعريف متخصصان از اين اقتصاد، فضاي اقتصاد دانشبنيان فضايي است که در آن شرکتهاي فعال رقابتهاي خود با يکديگر را بر دانش پيريزي ميکنند و زيرسازي اين اقتصاد نيز بر اساس ايجاد شرايط مناسب براي رشد و موفقيت شرکتهايي است که مزاياي رقابتي خود را بر علم و دانش مبتني ساختهاند.
نوآوري، اساس اقتصاد دانشبنيان
نوآوريها، اساس اقتصادهاي دانشبنيان هستند. در واقع، نوآوري در اين نوع اقتصاد به استمرار و پافشاري بر تفکر خلاقانه خالقان اقتصاد مدرن اطلاق ميشود. در اين فضا، نوآوري همان ارائه يک محصول يا روش توليد يا بازگشايي يک بازار فروش يا عرضه نوين يا حتي اجراي يک سيستم جديد سازماندهي است. اين نوآوريها نه تنها روي نتايج نهايي بلکه روي تمام فعاليتهاي اقتصادي تاثير ميگذارند.
در عين حال، نوآوريها جزو فرايند يادگيري هستند که هم شرکتها و هم کشورهاي جوياي اقتصاد دانشبنيان، در اين فرايند شرکت دارند. هر يک از اين هويتها، توانايي خاصي براي دانشافزايي و استفاده از آن را دارند که ميزان آن به ظرفيت منابع انساني، علمي و فني بستگي دارد. همچنين توسعه نوآوري به شدت متاثر از فرايندهاي فني، تغيير انتظارات و ذائقهها در استفاده از کالاها، مشتريان خدمات و همينطور افزايش رقابت در بازارهاست.
با در نظر گرفتن اين نکته که نوآوري براي شکلگيري اقتصادهاي دانشبنيان حياتي است، نميتوان از کنار ارتباط فناوريهاي جديد با اين نوآوريها به سادگي عبور کرد. امروزه ميبايست اهميت خاصي را به انواع جديد تکنولوژي، به خصوص در اهداف عمومي و وسيعتر تکنولوژي مبذول داشت.
اقتصاد دانشبنيان، يک ضرورت براي خاورميانه
منطقه خاورميانه، از ديرباز صحنه ناآرامي و تلاطم بوده است. جنگ، تنشهاي سياسي، نقض حقوق بشر و اتفاقاتي از اين دست، باعث شده اين منطقه به شدت حاصلخيز هيچگاه روي خوشي و آرامش را نبيند به طوري که رهبران و سران کشورهاي منطقه هميشه انگشت اتهام را به سوي يکديگر نشانه ميروند. با اين حال، همچنان برخي کشورهاي صلحطلب و طالب ثبات نيز در منطقه هستند که ميخواهند مشکلات منطقه را به حداقل برسانند. اين رهبران با ابزاري به اسم «اقتصاد دانشبنيان» به جنگ اين بيثباتيها ميروند تا از آن به عنوان نوشدارويي جهت حل مشکلات مزمن منطقه استفاده کنند.
اين اقتصاد که به بازار جهاني عصر پساکشاورزي و پساصنعتي اطلاق ميشود، تنها ابزار نجات اقتصاد خاورميانهاي است که تمام درآمدهاي کشورها روي صادرات نفتي متمرکز شده است.
حدود هفتاد درصد از مشاغل موجود در کشورهاي توسعه يافته اکنون بر مبناي فناوري اطلاعات ايجاد شده و در عصر جهانيسازي کنوني، داوطلبان چنين مشاغلي نه تنها با افراد بومي کشورشان، بلکه با ساير داوطلبان جهاني در رقابت هستند.
کشورهاي خاورميانهاي، هميشه در پذيرش واقعيتهاي جديد با موانعي روبهرو بودهاند. بسياري از اقتصادهاي اين منطقه، همچنان مبتني بر صنايع کوچک و کشاورزي محدود است. همچنين نظام آموزشي اغلب اين کشورها در پذيرش شيوههاي نوين و ترويج تفکرات منتقدانه به کندي عمل ميکند. سرانه مطالعه نيز در اين کشورها بسيار پايين است، طوري که متوسط مطالعه در جهان عرب به کمتر از شش صفحه در سال ميرسد. جالب اينجاست که ميزان کتابهاي ترجمه شده توسط کل کشورهاي عرب منطقه، حتي از اسپانيا هم کمتر است. در عين حال، در بسياري از کشورهاي عرب منطقه، ميزان نوآوريهاي علمي و فناوري نسبت به ساير کشورهاي جهان بسيار پايين بوده و ضريب نفوذ اينترنت نيز در اين کشورها از متوسط جهاني پايينتر است.
رهبران منطقه به منظور فايق آمدن بر اين نقايص، اخيرا گامهايي را نيز برداشتهاند. آنها با تبديل شدن به شاخههاي وسيع «نوآوري» قصد دارند کارآفرينان منطقهاي و جهاني را گردهم آورند تا با ارائه پيشنهادات اغواکننده، ايدههاي خود را به عمل درآورند. شهر «مصدر» در ابوظبي، «تکنوپارک» دبي، «پارک علم و فناوري» دوحه و «دانشگاه ملک عبدالله» عربستان نمونههاي بارز اين تلاشها محسوب ميشوند. در ايران نيز پارکها و پرديسهاي فناوري بسياري مشغول به فعاليتند که از مهمترين آنها ميتوان به «پارک فناوري پرديس»، «پارک علم و فناوري» دانشگاه تهران و «پارک علم و فناوري» خراسان رضوي اشاره کرد.
راهاندازي اينگونه مراکز علم و فناوري ايدهاي ستودني محسوب ميشود اما سرمايهگذاري روي چيزي که خاورميانه از کمبود آن، يعني کمبود «زيرساختهاي نرم» رنج ميبرد، کاري عبث به نظر ميرسد.
«زيرساخت نرم»، به نهادها و سازمانهايي اطلاق ميشود که در حفظ اقتصاد، سلامت، فرهنگ و استانداردهاي اجتماعي يک کشور و هر چيزي از نظام اقتصادي و مالي گرفته تا خدمات مديريت، مدارس، پليس، کتابخانه و پارکها موثرند. ايجاد زيرساختهاي نرم، همچنان مانع اصلي ايجاد اقتصادهاي دانشبنيان در منطقه محسوب ميشود. در حقيقت خشتهاي اصلي اقتصاد دانشبنيان در منطقه شامل خلاقيت، آزادي بيان، حضور در اجتماع و تعامل با فرهنگ جهاني ميشوند.
در صورت محقق نشدن اين شرايط، توقع معجزه از کشورهاي منطقه، روياي خامي محسوب ميشود. از سوي ديگر، يکي از ضروريات براي ايجاد اين زيرساخت نرم، اشاعه فرهنگ پذيرش ريسک است. اين امر، تغيير فرهنگ کاري و سرمايهگذاري در منطقهاي که از شکست به منزله تضميني براي تنبيه ياد ميشود، ضروري است. تا کشورهاي خاورميانه به اين باور نرسند که شکست، کليد يادگيري است، نوآوري و کارآفريني براي افرادي که با سرمايه شخصي قصد دارند کسب و کاري راهاندازي کنند، امکانپذير نخواهد بود. بنابراين اگر رهبران کشورهاي منطقه ميخواهند موفقيتهاي کشورهاي پيشرفته را در پيادهسازي اقتصاد دانشبنيان تکرار کنند، نيازمند پيادهسازي زيرساختهاي نرم، اجراي قوانين و آزاديهاي فردي و اجتماعي هستند. پس از فراهم آوردن اين زيرساختها، نه تنها بايد دستمزدهايي تقريبا برابر با آنچه در مهد فناوري جهان نظير «دره سيليکون» پرداخته ميشود براي نخبگان خود در نظر بگيرند، بلکه بايد با بالا بردن کيفيت زندگي، نخبگان جهاني را نيز براي کارآفريني به کشورهاي خود جذب کنند.
برداشتن قدمهاي جدي به سمت اقتصاد دانشبنيان براي رهبران و مسئولان کشورهاي خاورميانه با ترس همراه باشد، اما آنها نبايد فراموش کنند اين همان چيزي است که مردم آنها در بلندمدت به آن نياز دارند. w
منبع: مجله دانش بنیان
ارسال به دوستان