گپ و گفتی با محمدجواد شکوری، مدیرعامل صبا ایده
دورهمی آدمهای خوشحال و خوشبین
گپ و گفتی با محمدجواد شکوری، مدیرعامل صبا ایده
اولین بار که تصاویر محیطهای کاری شرکتهایی چون گوگل و فیسبوک را دیدم، ذهنیاتم به هم ریخت. تا آن روز هر چه اداره و شرکت دیده بودم، مجموعهای از اتاقهایی بود که به دیوارشان رنگ استخوانی زده بودند و میزهای چوبی و صندلیهایی که برای ارباب رجوع ساده بود و برای کارمند چرخان. در این مکانها که انگار آدمها اضافه حقوقشان را از همه اطرافیان طلبکار هستند، بهندرت با آدم خوشاخلاق روبهرو میشوید. اما کارمندان شرکتهایی مثل گوگل لبخند میزنند، وسط شرکت سرسره دارند و میتوانند روی کاناپههای راحت دراز بکشند و کتاب بخوانند؛ محیطهای شاد و سرزندهای که فراهم کردنشان سرمایهای عظیم میطلبد که عمده شرکتها از آن بینصیب هستند، یا علاقهای به آن ندارند. اگر مثل من ساعتی را به گفتوگو با محمدجواد شکوری، مدیرعامل شرکت صبا ایده، بگذرانید و چرخی هم داخل شرکت بزنید، آن فرض داشتن سرمایه زیاد برای محیط کاری شاد و کارمندانی سرزنده نیز غلط از آب درخواهد آمد.
کلوب، آپارت و چند چیز دیگر
سالها پیش از آنکه فیسبوک یکهتاز عالم شبکههای اجتماعی شود، شبکهای به نام «اورکات» وجود داشت که یکی از موفقترین شبکههای اجتماعی بود و ایرانیهای اورکات، رتبه سوم را در جهان داشتند! همزمان با این اتفاق محمدجواد شکوری و رفقایش، این ایده را روی هوا میگیرند و نسخه ایرانی آن، «کلوب» را تهیه میکنند. شکوری از آن روزها اینچنین یاد میکند: «حدود 10 سال پیش، کارمان را شروع کردیم. یکی، دو پروژه ناموفق داشتیم. اورکات که شروع به کار کرد، دیدیم چه ایده خوبی! این شد که «کلوب» را به زبان فارسی و با مقدورات و تواناییهای خودمان راه انداختیم. کلوب چون فارسی بود، خیلی خوب پا گرفت. نمیگویم در بین تحصیلکردهها و دانشگاهیان که انگلیسی خوب میدانند، خیلی جا افتاد، ولی در خیلی از اقشار رواج خوبی داشت و ترافیک نسبتا خوبی داشتیم. و تا امروز هم سه میلیون کاربر ثبتشده روی کلوب وجود دارد.»
کار گروه به همینجا ختم نمیشود. سال 86، سرویس میهن بلاگ را از دو نفر از دوستانشان میخرند، بازنویسی میکنند و توسعه میدهند. سال 89 هم به فکر راهاندازی آپارات میافتند: «ما به دنبال یک سرویس ویدیویی بودیم که به کلوب سرویس بدهد و مردم بتوانند برای هم ویدیو نیز به اشتراک بگذارند. با چند تا از جاهایی که میشناختیم، صحبت کردیم و پیشنهاد دادیم که بیایند این کار را بکنند. خدا را شکر قبول نکردند و ما مجبور شدیم خودمان اقدام کنیم. موقع انجام کار به این نتیجه رسیدیم که آپارات، این ظرفیت را دارد که یک سرویس جدا باشد، نه زیرمجموعه کلوب. و اینطور شد که آپارات شکل گرفت.»
چهار سال بعد نوبت به لنزور میرسد. ترکیبی از دو سایت فلیکر و اینستاگرام که نسخه وب و موبایل آن فعال است. لنزور 300 هزار کاربر دارد که هر روز در حدود 12 هزار عکس آپ میکنند. فیلیمو سرویس دیگر این مجموعه است که کارش را بهتازگی شروع کرده. ایده سرویس فیلیمو را از سایت مشابه خارجی، نت فلیکس، گرفتهاند که هدفش نمایش فیلمهای بلند روی اینترنت است. در حال حاضر مردم در روز حدود 500 هزار دقیقه فیلم بلند رویش میبینند. چون دیگر کسی در کشورهای پیشرفته سیدی نمیخرد. بلکه همه روی سرویسهای OTT فیلمشان را میبینند. به همه اینها یک آژانس تبلیغاتی با سابقه را هم اضافه کنید: «صبا ویژن، آژانس تبلیغاتی مجموعه ماست که روی این سرویسهایی که گفتم، به علاوه صد سایت اول ایران قرارداد دارد و کمپین تبلیغاتی ایجاد میکند. بهخاطر سابقه هفت، هشت سالهای که داریم، میتوانم بگویم یکی از دو آژانس پرمشتری ایران هستیم.»
دردسر انتخابهای غلط
صبا ایده که این روزها دست روی هر ایدهای میگذارد، پس از مدتی با استقبال مواجه میشود، در ابتدای کار، دو پروژه ناموفق را پشت سر گذاشته است. شکوری معتقد است مشکل عمده دو طرح اولیه، انتخابهای غلط بوده؛ نکتهای که در انتخابهای بعدی آن را تصحیح کردهاند: «بعضی اوقات کاری را شروع میکنید که وقتش نیست. مثلا زمانی که سایت پرشین K2 را راه انداختیم، تحقیقات بازار آنلاین در ایران خیلی معنا نداشت. همه کارشان را میدادند به شرکتها تا در فضای فیزیکی پرسشنامهها پر شود. ما آن موقع که این کار را شروع کرده بودیم، در دنیا هم نو بود. بنابراین انجام آن در ایران غلط بود، چون جلوتر از زمانش بود و شرکتها خیلی اعتماد نداشتند. تحلیلهای مالی غلط نیز دلیل شکست «کاپر» شد که یک سوپرمارکت اینترنتی بود. الگوی رفتار مردم کمکم به ما نشان داد که مردم خریدهای کوچکشان را به صورت غیرحضوری انجام میدهند، اما برای خریدهای جدیتر، خودشان حضوری اقدام میکنند. البته غیر از محلهایی چون فرشته و نیاوران که تلفنی 200 هزار تومان جنس میخرند. هدف ما هم در این سایت این بود که به صورت تلفنی-اینترنتی از مردم سفارش بگیریم و در خانههایشان ارسال کنیم.» شکوری هرچند دلایل شکست را متنوع میداند، اما از یک چیز مطمئن است؛ اینکه هرگز ضعف فنی و تیم ورک عامل شکستشان نبوده و نیست.
درست است که کلوب یک زمانی سروصدای زیادی به پا کرد و بعدها در غیاب اورکات پادشاهی میکرد، اما چیزی نگذشت که فیسبوک وارد شد. حتی فیلتر شدن این شبکه اجتماعی هم نتوانست از نفوذ و محبوبیت آن کم کند. وقتی از تاثیر فیسبوک روی کلوب میپرسم، با بیخیالی میگوید که فیسبوک روی همه شبکههای اجتماعی تاثیر منفی گذاشته و کلوب هم از این قاعده مستثنا نبوده است.
هر چقدر هم با حساب و کتاب یک سرویس راهاندازی شود، باز هم نمیتوان روی موفقیت صددرصد حساب باز کرد. در شرایطی که در دنیا، سایت یوتیوب حرف اول را میزند، با چه جرئتی میشود سراغ سایت مشابه رفت؟ شکوری صادقانه اعتراف میکند فیلتر بودن یوتیوب به دلیل مسائل سیاسی و فرهنگی، خیلی کمک کرده است و اگر این سایت بدون فیلتر حضور داشت، اصلا سراغ این کار نمیرفت. این خلأیی بود که صبا ایده دید و از آن استفاده کرد. همانطور که در کشوری مثل چین هم به دلیل مسائل سیاسی و فیلترینگ گسترده، شرکتهای بومی مولتی میلیارد دلاری حضور دارند. البته درست است که دنیا در قبضه سرویسهای آمریکایی است، اما تمام اعتبار آپارات و اقبال آن هم به دلیل دسترسی سخت به یوتیوب نیست. «وقتی شما یکسری سرویس پرترافیک دارید، این سرویسهای پرترافیک از هم ارث ترافیکی میبرند. یعنی ما آپارات را با کلوب و میهن بلاگ جا انداختیم و روی آنها تبلیغ کردیم که اگر میخواهید ویدیو اشتراکگذاری کنید، پست وبلاگی ویدیویی بزنید و... سراغ آپارات بروید. اینطوری مردم را درگیر کردیم. وقتی انتخاب درستی داشته باشید، میتوانید با استفاده از دانش مارکتینگ و استفاده ترافیکی از چیزهایی که قبلا ساختهاید، جلو بروید. آنطور نیست که شما نتوانید وارد یک بازار شوید.» شاهد مثال گفتههایش نیز حضور میهن بلاگ در زمانی است که هنوز وردپرس و بلاگر حسابی در ایران فعال بودند و میهن بلاگ با حضور مستمرش توانسته درنهایت دومین سرویس وبلاگ پرترافیک ایران شود. یا همان کلوب که با اورکات همدوره بود، اما مخاطبان خاص خودش را داشته. چیزی که نباید از آن غافل شد، ویژگیهای بومی است که سایتهای خارجی از ارائه آنها معذور هستند. مثل پشتیبانی تلفنی. بهعلاوه این نکته که تمام موارد ذکرشده در سایت به زبان مادری هستند، دلیل کمی برای استقبال نیست. بنابراین: «با صراحت و بهراحتی نمیشود گفت اگر سرویسی هست، بقیه نمیتوانند وجود داشته باشد. همین الان با وجود یوتیوب، در فرانسه دیلی موشن راه افتاده و یک سهم بازاری از یوتیوب گرفته. به فرض پنج درصد. خب گرفتن پنج درصد از چنین بازاری، بیزینس بزرگی است. الان که آپارات هست، یعنی کس دیگری نمیتواند سایت اشتراک ویدیو بزند؟ چرا، ممکن است این کار را بکند.» البته که صبا ایده به دلیل سابقه طولانی و خوب و بنیان قوی، با داشتن حدود 10 میلیون نفر ترافیک ساعت در همه سرویسها، فعلا رقیب جدیای برای خود در این عرصه نمیبیند.
پس این وسط تکلیف تمایزها چه میشود؟ یعنی به همین سادگی میشود یک سایت مشابه زد و از آن استقبال خواهد شد؟ این کار سادهای نخواهد بود. اینکه بتوان تیمی را جمع کرد و با این بضاعت و امکانات یک سرویس مطمئن و مداوم داخلی راه انداخت. شکوری معتقد است کسانی که به چنین نقطهای برسند، هنر بزرگی کردهاند. «موقعی که میخواستیم آپارات را شروع کنیم، میترسیدیم، چون سرو کردن میلیونها ویدیو و ذخیره کردنشان کلا مقوله جدایی بود از کارهایی که تا آن روز کرده بودیم. خیلی نگران بودیم که نتوانیم از پس این کار بیاییم. منظورم این است همین که شما بتوانید 24 میلیون ویدیو را در ماه برای 24 میلیون کاربر با موفقیت به اشتراک بگذارید، خودش یک موفقیت بزرگ است. فکر میکنم الان حدود هفت، هشت درصد ترافیک کل کشور دست آپارات است. چیزی که من بیشتر روی آن تاکید دارم، این است که کسانی که میخواهند کاری انجام دهند، یک تیم چند نفره درست کنند و یک کار و بیزینسی را فعال کنند. بعدا اتفاقات دیگر میافتد. اینکه پیش از شروع کار به تمایزها فکر کنید، باعث میشود اصلا شروع نکنید. مسئله این است که این تیمها در کشور درست نمیشود.»
تحصیلات بی تحصیلات
جالب است بدانید مدیر چنین شرکتی، قید عنوان دکتر و مهندس را زده و درسش را نیمهکاره رها کرده است. دلیلش اما نه تنبلی بوده و نه بیعلاقگی. درس و شغل کارمندی را رها میکند تا با تمام قوا به کاری بچسبد که دوستش دارد و به آن وارد است. محمدجواد شکوری، مهندسی برق دانشگاه شهید چمران اهواز قبول میشود و بعد هم دانشگاه امیرکبیر مهمان میشود. چرا برق؟ چون میخواسته یک رشته سخت را برای تحصیل انتخاب کند و هیچ توجیه دیگری هم نداشته است. همان کاری که بقیه بچهها میکنند. براساس فشار خانواده و جامعه و اینکه الان چه رشتهای پرستیژ بیشتری دارد، دست به انتخاب میزنند، درحالیکه هیچ آشنایی با آن رشته ندارند. «انتخابها معمولا زوری است، چون شما کنکور میدهید. اگر انتخاب آزاد بود، تطابق با علایق بیشتر میشد. اشکال از همان ابتداست که آدمها براساس جو به دانشگاه میروند. مثلا الان کشور به کشاورزی چقدر احتیاج دارد؟ بسیار. ولی این رشته جزو رشتههای خیلی ضعیف است. در صورتی که یک کشور اگر تبلیغات درستی مثلا روی امور کشاورزی داشته باشد، هم فرد پول بیشتری به دست میآورد، هم حالش بهتر است، چون کاری را میکند که دوست دارد.» او آنقدر درس خواندن را دوست داشته که همان ترم اول دانشگاه برای رفتن به دانشگاه هاروارد و امایتی اپلای میکند و میگوید تصمیم دارد فیزیک ذرات بخواند. اما ازدواج زودهنگام و داشتن همسر و فرزند در سن 19 سالگی و توصیههای پدر سبب میشود به دنیا واقعیتر نگاه کند. درنتیجه درس و دانشگاه را به کناری میگذارد و به سراغ کاری میرود که بر حسب علاقه، به صورت آزاد آن را فراگرفته است؛ برنامهنویسی. به مرور که گروه پا میگیرد و بوی درآمدزایی به مشام میرسد، شغل برنامهنویسی در شرکت را نیز رها میکند و تماموقت به گروه سه نفرهشان میچسبد؛ گروهی که برادر یک سال کوچکترش، مهدی شکوری -که از قضا او هم متاهل و دارای فرزند است- و دوست خانوادگیشان، محمد فضلاللهی را شامل میشود. شکوری کوچک برخلاف برادر بزرگتر لیسانس اقتصاد علامه را تمام میکند و یار سوم هرچند بارها تصمیم به ترک تحصیل از رشته مهندسی کامپیوتر میگیرد، اما بعد از هشت سال موفق به گرفتن مدرک لیسانس میشود. اما چطور ممکن است کسی که کار اصلیاش برنامهنویسی به صورت حرفهای است، با رشته مهندسی کامپیوتر مشکل داشته باشد؟ شکوری بزرگ در این رابطه میگوید: «در رشتههای دانشگاهی، بهخصوص در رشته کامپیوتر، اختلاف سطح جدی از معلومات روز بین اساتید و دانشجویان و بازار است. اصلا اساتید در یک حالوهوای دیگری هستند. در کار ما هر سه ماه یک بار کلی اتفاق تازه میافتد و اساتید اصلا در جریان نیستند. شکافی که بین صنعت و دانشگاه هست، اینجا خیلی جدی است. ولی مثلا میدانم که در آلمان فضای ارتباطشان خیلی خوب است و اصولا پروژههایی که در دانشگاه تعریف میشود، از دل صنعت بیرون میآید. ولی اینجا اینطوری نیست. و وقتی شما در فضای کاری میفهمید که این دوستان چیز زیادی از دانش روز نمیدانند و تسلطی ندارند، انگیزهتان را از دست میدهید. بسیاری از کسانی که الان در برنامهنویسی یا سختافزار موفق هستند، کسانی هستند که به دانشگاه بسنده نکردهاند. چون اگر بسنده کنند، کارشان تمام است. این اختلاف متاسفانه وجود دارد و دنیای کامپیوتری که ما الان دربارهاش حرف میزنیم، اصلا هیچ ربطی به دو سال پیشش ندارد، چه برسد به 25 سال پیش که استاد فلان دانشگاه در آمریکا یک دکترای کامپیوتر گرفته است.»
تیم رفاقتی صبا ایده
از هر دری که وارد صحبت با محمدجواد شکوری میشوم، باز هم پای تیمش را وسط میکشد و از خوبیهای داشتن یک تیم منسجم میگوید؛ تیمی که از یک جمع سه نفره شروع شده و در حال حاضر به 75 نفر رسیده است. آقای مدیرعامل برای شرکای اولیهاش ارزش زیادی قائل است و تا مطمئن نشود عکس سه نفرهشان در مصاحبه گنجانده میشود، جلوی دوربین نمیایستد تا عکس تک نفره بگیرد. اعضای بعدی تیم یکییکی به فراخور نیازها، از طریق روابط پیدا شدهاند و از سد مصاحبه عبور کردهاند؛ سدی که آدمهایی را عبور میدهد که با فرهنگ تیمی صبا ایده هماهنگ باشند. اما این فرهنگ به چه معناست؟ شکوری این داستان را به ازدواج تشبیه میکند که دو خانواده باید به هم بخورند. یکسری باید و نبایدها که شاید نتوان همه را روی کاغذ آورد. اما مثلا: «داشتن ذهن کلنگر، مثبت و به صورت وحشتناک و اغراقآمیز خوشبین بودن -خودم هم همین جوری هستم- و ارتباط خوب با دیگران از جمله این پارامترها هستند. اینکه فقط اهل کار نباشند، از محیط لذت ببرند و به بقیه هم انرژی بدهند و بلد باشند شوخی کنند، باعث میشود که تیم همچنان باصفا، منسجم، متمرکز و هدفمند بماند. بعد از آن سراغ مولفههای فنی میرویم، چون اگر طرف مقابل باهوش باشد، میشود اینها را آموزش داد.» به عقیده او رعایت کردن همین پارامترها و داشتن یک گروه بسیار هماهنگ سبب شده که شرکت بتواند با این تعداد کم، چندین سرویس جدی را راهاندازی کند و دائم در حال توسعه باشد. نکتهای که باعث تعجب خیلیها شده. «طی جلساتی که با مهمانهای خارج از کشور یا رسانهها داریم، باورشان نمیشود که با این تعداد بشود چنین مجموعهای را گرداند. تازه از این تعداد 40 درصدشان فنی هستند و بقیه به بحث مارکتینگ، پشتیبانی کاربران و مسائلی از این دست میپردازند. درحالیکه هر کدام از این سرویسهای جهانی مثل ورد پرس، حداقل یک تیم 300، 400 نفره دارند.»
او بزرگترین معضل افراد را بلند نبودن کار تیمی میداند. چیزی که باید آموزشش مانند آموزش اصول غذا خوردن از خانواده و مدرسه شروع شود، ولی حتی در دانشگاه هم خبری از آن نیست. این مشکل حتی در استارتآپها نیز وجود دارد. «در کشور ما تیم ورک یک مقوله بسیار حاشیهای است. همین الان هم که در کشور دارند روی استارتآپها کار میکنند، به کمترین مقولهای که پرداخته میشود، تیم ورک است. همیشه فکر میکنند چه ایدهای انجام دهند که بگیرد، ولی به این فکر نمیکنند چه کسی بیاید این کار را انجام دهد؟ کتابهایی که الان روی کار تیمی نوشته شده، معیارهایی را ذکر کرده که ممکن است وقتی میخوانید، تعجب کنید که اصلا یک همچین معیارهایی برای کار تیمی گذاشتهاند. اما اینجا اهمیت زیادی قائل نیستند. درنتیجه همه به فکر ایده و تمایز میروند، درحالیکه فونداسیون این موضوع تیم است، که ندارند.»
درسی را که در مدرسه و دانشگاه داده نمیشود، از کجا باید بلد شد؟ مدیرعامل صبا ایده میگوید توجه کردن به آدمها در تیم را از پدرش یاد گرفته و به مرور که کارها جلو رفته، بیشتر و بیشتر آن را بلد شده است. او معتقد است هر کسی یک جور کار کردن را دوست دارد و مدلی که با پشت میز نشینی و توجه نکردن به دیگران همراه است، نهتنها مدل مورد علاقهاش نیست، بلکه با شرایط کاری هم جور درنمیآید. «بعضیها دوست دارند پشت میز بزرگ بنشینند و دستور بدهند و بقیه کارها را انجام دهند. حالا اگر یک نفر هم گوشه این کارخانه خیلی ناراحت و بدبخت باشد، او اصلا حوصله ندارد حتی حرفش را بشنود. ولی اصولا استارتآپهایی شبیه ما باید براساس پایههای دوستی باشد. بهخاطر اینکه احساسات یکی از پارامترهای خیلی مهم در استارتآپ است. شما وقتی وارد کار میشوید، در ابتدا یکسری انگیزههای هیجانی دارید، نه انگیزه منطقی، چون منطقا هر کسی دو دو تا چهار تا کند، نباید انجامش دهد. آن هیجانات در یک فضای دوستانه معنا دارد. ما به مرور زمان به اینها معتقد و معتقدتر شدیم و الان به حقالیقین رسیدیم که واقعا تیم یعنی همه چیز.»
هسته مرکزی گروه برای اینکه همواره این تیم در حال گسترش، انسجام خود را حفظ کند، برنامههای مختلفی را تدارک میبیند. یکی از اینها سالی دو بار مسافرت شمال است که به یک رسم تبدیل شده و از یک گروه پنج نفری در سالهای اول به گروه 40 نفری رسیده است. اعضای اصلی برنامه میریزند که چه برنامههایی را برای بچهها تدارک ببینند تا رفاقتها شکل بگیرد و گروه همگن بماند. حاصل سفرهایشان هم دوستیهای پابرجاست و روی گشاده آدمهای تیم که به غریبههایی که ما باشیم، با لبخند سلام میکنند. یادگاری این سفرها هم عکسهایی است که به دیوار شرکت چسبانده شده.
«راستش را بخواهید ما اینجا خیلی راحت کار میکنیم و حرص و جوش وحشتناک نمیخوریم. کلا اینجا آدم خیلی عصبانی نمیبینید.» این را محمدجواد شکوری میگوید. البته اگر چرخی در ساختمان صبا ایده بزنید، این را ناگفته درخواهید یافت. هرچند اینجا خبری از امکانات رفاهی و تفریحی شرکتهایی مثل گوگل نیست، اما کاملا پیداست حتی در چیدمان و طراحی داخلی تلاش شده خشکی فضاهای اداری گرفته شود. پنجرههایی با شیشههای رنگی، گلدانهای کوچک و بزرگ، دیوارهایی به رنگ کاهگل و بهطور کلی ترکیب متفاوت رنگ و طرح در این ساختمان بر صحت گفتههای آقای رئیس شهادت میدهند. بهخصوص میز پنگپنگ و صفحه دارتی که در محیط تعبیه شده تا آنهایی که حوصلهشان از پشت میز نشینی و کار کردن سر رفته، کمی هم تفریح کنند!
اما این شرایط تا کی پابرجاست؟ اگر کسی اشتباه فاحشی انجام دهد، چه؟ شکوری روزی را تعریف میکند که یکی از پرسنل به اشتباه کل بانک اطلاعات یکی از سرویسها را پرانده بود. «اصلا محل عصبانیت نبود. باید درستش میکردیم دیگر. من هم ممکن است این کار را انجام دهم. کما اینکه قبلا انجام دادم. مثل داستان ژان والژان میماند که پشت مغازهها میایستاد و میدید آن طرف یک نفر در سرما جلوی شیشه است و به این فکر میکرد که او هم گرسنه است و ممکن است دزد شود. از آنجایی که من هم خبط و خطا زیاد کردم، میدانم که هرکسی اشتباه دارد. و این به همه از جمله تیم اصلی آرامش میدهد که اینجا کار کردن مساوی اتفاق خیلی جدی، خشن و سخت نیست.»
منبع: مجله سرآمد
ارسال به دوستان