گفت وگو با مدیران جوان شرکت دانش بنیان پیچک
روزهاي خوب جهاني شدن
گفت وگو با مدیران جوان شرکت دانش بنیان پیچک : حميد رضازاده موسس شرکت و مجتبي خدابنده، مرتضي ميلاني و مرتضي علمالهدي
برو دانشگاه تا کار خوب پيدا کني. اين جمله حداقل زمان کنکور دادن ما خيلي باب بود. پدر و مادر و معلم و مدير و رفيق نصيحتشان براي سروسامان گرفتن آينده همين بود. برو دانشگاه... دانشگاه هنوز هم پس ذهن خيلي از خانوادهها و جوانهاي دمکنکوري دروازه ورود به تمدن کار و استخدام و رسيدن به آبباريکه بادوامي براي بقيه زندگي است. اما اين قاعده استثنا هم دارد؛ استثناهايي که هم تعدادشان روزبهروز بيشتر ميشود، هم اينقدر محکم قدم برميدارند که پشت سرشان جاده خوبي براي بقيه هموار ميکنند.
صحبت از کارآفرينهايي است که از دانشگاه شروع کردهاند. آنها منتظر پايان درس و مشق و رفتن دنبال آگهي استخدام نماندهاند. از همان دورهميهاي بين درس و کلاسشان، شرکتي درآمده و از شرکت نوپايشان محصول؛ محصولاتي که برخيشان مشتري جهاني پيدا کردهاند و اعتمادبهنفس و روحيه عجيبي به بچهدرسخوانهاي ديروز و کارآفرينان امروز دادهاند. بچههايي که خيلي از آنها حوالي 26، 27 سالگياند! پيچک يکي از همين تجربههاست. استارتآپي که در دانشگاه شهيد بهشتي برپا شد، اولين محصولش به اسم ريکورديوم در اپاستور اپل خوش درخشيد و هنوز توي دفتر کارشان در مرکز رشد اين دانشگاه، بوي ايدههاي نو و خلاقانه به مشام ميرسد. حميد رضازاده موسس شرکت است و مجتبي خدابنده، مرتضي ميلاني و مرتضي علمالهدي از ابتدا با پيچک بودهاند. با آنها درباره کارها و ايدههايشان حرف زدهام. اسمشان را جلوي جوابهايشان نياوردهام، چون ميگويند اين جوابها، حرف همه بچههاي پيچک است.
از همان آغاز راه بگوييد. پيچک چگونه متولد شد؟
سه سال پيش با هدف توليد و صادرات نرمافزار با تمرکز روي بازار خارجي شروع کرديم. وقتي کار شروع شد، فقط پنج نفر بوديم. حالا بچههاي پيچک به 20 نفر رسيدهاند و محصولات ما حدود هفتميليون بار از اپاستور دانلود شدهاند.
چرا شرکت راه انداختيد؟ معمولا فارغالتحصيلان دانشگاه شهيد بهشتي آن هم در رشتهاي مثل کامپيوتر فرصتهاي شغلي خوبي برايشان هست و ترجيح ميدهند دردسر راهاندازي شرکت را به جان نخرند...
سوال خوبي است. يادم ميآيد سال سوم دانشگاه بودم که اين سوال برايم جدي شده بود که بعد از فارغالتحصيلي ميخواهم چه کاري کنم. يکي از گزينههاي جديام اين بود که ارشد بخوانم و بعد براي دکترا پذيرش بگيرم و از ايران بروم. دغدغه اصليام هم سربازي بود. توي اين عوالم بودم که حميد آمد پيشنهاد همکاري با پيچک را داد. الان که نگاه ميکنم به عقب، ميتوانم با اطمينان بگويم اگر پيچک نبود، من يکي که حداقل از ايران رفته بودم.
پيچک را با چه سرمايهاي راهاندازي کرديد؟
وقتي پيچک راهاندازي شد، ما چند تا دانشجو بوديم که بيشتر ايده داشتيم تا سرمايه. اما بههرحال شرکت پول ميخواهد. من بيشتر سرمايه را وام گرفتم و مقداري هم از جيب خودم گذاشتم و مقداري هم بچهها کمک کردند و پيچک راه افتاد.
بيشتر اعتبار پيچک به خاطر اپليکيشن ريکورديوم است. ايده طراحي اپليکشن، آن هم در زمينه ضبط صدا، از کجا آمد؟
قبل از اينکه وارد اين موضوع شويم که چه اپليکيشني را طراحي کنيم و روي اپاستور قرار دهيم، بهتر ديديم روندهاي در حال رشد را شناسايي کنيم و روي موج يکي از آنها سوار شويم و در آن زمينه محصول توليد کنيم. بعد از جستوجو و تحقيق زياد متوجه شديم که بازار اپهاي ريکوردر بازار داغي است. تصميم گرفتيم با يک ايده قشنگ وارد اين بازار شويم. ضعفي که ما در اين بازار پيدا کرديم، اين بود که شخص يک ساعت يا بيشتر مباحث کلاس يا کنفرانسي را ضبط ميکرد، اما بعدا که به آن رجوع ميکرد، دچار مشکل ميشد. بيشتر اپهاي موجود خيلي ساده بودند و امکانات زيادي را به کاربر نميدادند. ما آمديم اين امکان را به کاربر داديم که در حين ضبط کردن، قسمتهاي مهم را هايلايت کند. درست مثل هايلايت کردن با ماژيک. بعد اين ايده را گسترش داديم و امکانات بيشتري به اپمان اضافه کرديم و آن را تبديل کرديم به يک ريکوردر با امکاناتي که هم به درد دانشجوها بخورد، هم به درد موزيسينها، هم به درد کسي مثل شما! منظورم روزنامهنگارهاست.
منظورتان از امکانات بيشتر چه چيزهايي است؟
موقعي که سر کلاس بوديم، هميشه مشکل جزوهنويسي داشتيم. خيلي از کلاسها را کامل ريکورد ميکرديم، اما بعد بايد ميرفتيم سراغ کامپيوتر و درگير پروسه عذابآور «هي بزن جلو هي بزن عقب» و پيدا کردن جملات مهم استاد ميشديم و کلا حوصلهسربر بود. ريکورديوم اين مشکل را حل کرده، چون هرجا بخواهيد، ميتوانيد روي صدا تگ بگذاريد؛ مثلا بنويسيد نکته مهم، فصل سوم يا حتي از تابلو عکس بگيريد، به همان قسمت صدا اضافه کنيد. قابليت به اشتراکگذاري آن هم خيلي ساده است.
چقدر روي اين محصول کار کرديد؟
حدود يک سال روي آن کار کرديم. بيشتر وقتمان هم به بررسي رقبا گذشت. اپليکيشن ضبط صدا فراوان است. ما همه آنها را بررسي کرديم و ديديم نياز کاربران را برطرف نميکنند و بعد طراحي ريکورديوم را شروع کرديم که خوشبختانه موفق شديم.
جدا از اين بازار و نيازي که از تجربه شخصي خودتان ميآمد، چه چيز ديگري شما را در انتخاب اين مارکت ترغيب کرد؟
ما ديديم اگر بخواهيم برويم سراغ بازاري مثل گيم، نميتوانيم با کسي که در سيليکونولي نشسته رقابت کنيم؛ هم از نظر نيروي انساني و هم سرمايه مالي. ما ميخواستيم در کوتاهترين زمان ممکن برنامهاي بنويسيم که مطمئن باشيم از نظر مالي هم براي ما سود دارد. فقط 10 درصد اپهايي که در اپاستور هستند، موفق ميشوند. ما ميخواستيم جزو آن 10 درصد باشيم. خيلي بازارهاي جذاب ديگر هم بودند، اما ما اين بازار را مستعد رسيدن به موفقيت ديديم.
براي رسيدن به اين موفقيت استراتژي خاصي داشتيد؟
ما خيلي تلاش کرديم قبل از اينکه برنامه وارد اپاستور شود، با وبسايتها و خبرگزاريهاي مهم آيتي دنيا مذاکره کنيم. ايميل ميزديم، صحبت ميکرديم و تلاش ميکرديم تا ما را معرفي کنند. يک عدهاي جواب دادند، يک عدهاي هم ندادند. اما وقتي وارد اپاستور شديم و مورد توجه قرار گرفتيم، حتي آنها که جواب نداده بودند هم درباره ما نوشتند. مثل گاردين، تلگراف، نکستوب و لايف هکر...
چقدر منتظر مانديد تا اولين کاربر، ريکورديوم را دانلود کند؟
ما چون روي تبليغات کار کرده بوديم، روزهاي اول، آمار دانلودمان خيلي زياد بود. يادم ميآيد مرتضي يک نقشه جهان داشت که روي آن مشخص بود از هر نقطه دنيا چند کاربر داريم. روزهاي اول خيلي لذتبخش بود؛ وقتي اول صبح ميآمديم و ميديديم که چند هزار نفر در آمريکا اپ را دانلود کردهاند.
واکنشها به ريکورديوم و امکاناتش در بين کاربران چگونه بود؟
وقتي محصولتان را در اپاستور عرضه ميکنيد، مهمترين جذابيتش اين است که از همه دنيا فيدبک ميگيريد. مثلا کاربري از آمريکا کامنت ميگذارد که ما از اپ شما راضي هستيم... يا همانطور که ميدانيد، آيفون يک ريکوردر دارد که به صورت پيشفرض روي آن نصب است. چند تا از کاربران ما گفته بودند که ريکورديوم بايد اپ پيشفرض آيفون شود! يا از ژاپن، کره و حتي کشورهايي که ما اسمشان را نشنيده بوديم، ريکورديوم را دانلود ميکردند و نظر ميدادند. نميدانيد چقدر حس خوبي دارد!
در ابتداي کار ترس يا يأسي هم بين بچههاي پيچک وجود داشت؟
خب، دغدغه اصليمان اين بود که بين اين همه رقبا چگونه بتوانيم خودمان را نشان دهيم که آنها ما را دانلود کنند. ترس داشتيم نکند ما جزو آن 90 درصدي باشيم که دانلود نميشوند و همه زحمتهايمان هدر رود. خيلي شرکتهاي بزرگ مثل مايکروسافت هستند که برنامهاي توليد کردهاند و اصلا دانلود نميشود. ما مدام ميگفتيم «ميشود»، ولي اگر نشد اشکالي ندارد، چون اين اتفاق براي 90 درصد اپها ميافتد.
آيا ميتوان تفاوتي بين کارآفريني ايراني و کارآفريني خارجي قائل شد؟
قطعا شرايط کسي که يک استارتآپ توي ايران راه انداخته، با کسي که در سيليکونولي کارش را شروع کرده، فرق ميکند و اين فرق هم بيشتر فرهنگي است. آنها ميدانند که معناي استارتآپ يعني سختي، يعني کار زياد، يعني ايستادن روي پاي خود. اما در ايران قضيه استارتآپها نوپاست و تصور اين است که مثل يک اداره دولتي بايد کار کنند، آن هم در وقت اداري! راحت باشند و خيلي هم زود نتيجه بگيرند. اما استارتآپ يعني مشکل زياد، يعني سختکوشي. تفاوت بزرگ ديگر هم بحث رفاقت است. تجربههاي زيادي را ميتوانيد در ايران پيدا کنيد که چند نفر دوستانه شروع کردهاند، اما بدون پيشبيني و تفکيک کار و پرسيدن از چهار نفر ديگر! بعد شکست خوردهاند و رفاقتهايشان به هم خورده است. نکته ديگر اينکه ما ايرانيها خيلي به پول فکر ميکنيم، آن هم قبل از همه چيز، بايد بدانيد اگر شرکت صرفا بر پايه سودآوري تعريف شود، به نتيجه نميرسد. بايد ببينيم خودمان چه دوست داريم و ميخواهيم چه نيازي را از چه کسي حل کنيم. مطمئن باشيد پول و اعتبار هم به دنبال آن خواهد آمد.
خيليها هم ميگويند دز روحيه کارآفريني در ايرانيها پايين است و اين از عافيتطلبي ما ميآيد!
خب روحيه ساختن و قانع بودن به وضع موجود که در بين کارمندها زياد ديده ميشود، در مقابل روحيه کارآفريني است. کارآفرين بودن روحيه و خصوصيات خاصي ميخواهد. پيشنهاد من اين است که کساني که ميخواهند کسبوکار تازهاي راه بيندازند، حتما چند صباحي در يک شرکت کار کنند تا با چموخم کار آشنا شوند و ببينند اصلا روحيه کارآفريني دارند يا نه! ما بايد به بچهها روحيه کارآفريني تزريق کنيم که اين موضوع از خانواده شروع ميشود. وقتي پدر و مادر نهايت توقعشان از فرزندشان اين است که برود سر کار و يک حقوق بخورونمير بگيرد، خيلي سخت است که از اين بچه کارآفرين متولد شود!
محصول ديگري هم داشتهايد که موفقيت ريکورديوم را تکرار کرده باشد؟
ما يک اپ به اسم کولکي توليد کرديم که کارش شخصيسازي کيبورد است. وقتي آن را فرستاديم روي اپاستور در کمتر از سه روز، دو ميليون بار دانلود شد و تبديل شد به رتبه يک اپاستور. باورنکردني بود! شوري که بچهها داشتند هم باورکردني نبود! ما ميخواستيم که اپ موفقي باشد؛ ميخواستيم که زياد دانلود شود، اما يک شدن را تصور هم نميکرديم.
منبع : ماهنامه ی سرآمد
ارسال به دوستان