گفتوگو با محمدحسین مهدویان کارگردان فیلم «ایستاده در غبار»

سينما بايد شگفت انگيز باشد؛

 

فيلم «ايستاده در غبار» زندگي فرمانده جاويدالاثر لشکر 27 محمد رسول‌الله (ص)، حاج احمد متوسليان، را از کودکي روايت مي‌‌کند. اما اين يک روايت معمولي نيست. استفاده از ويژگي‌هاي فيلم مستند در اين فيلم داستاني حال و هواي ويژه‌اي به آن داده است؛ حال و هوايي که مورد پسند منتقدان و تماشاگران قرار گرفت و سيمرغ بلورين بهترين فيلم را در جشنواره فجر امسال از آن «ايستاده در غبار» کرد. ويژگي‌هاي منحصر به فرد اين فيلم سبب شد با محمدحسين مهدويان، کارگردان و نويسنده آن درباره شرايط فني و دانش و تکنولوژي در سينماي ايران و همچنين فاکتورهاي فروش يک فيلم و اقتصاد هنر هفتم گفت‌وگو کنيم.


 ويژگي فيلم ايستاده در غبار اين است که ترکيبي است از سينماي مستند و داستاني. ايده اين کار چطور به ذهنتان رسيد؟ اصلا چرا اين فيلم را ساختيد؟

من فکر مي‌‌کنم سينما دارد به همين سمت حرکت مي‌‌کند و به نظر مي‌‌رسد که تا حد خيلي زيادي مرزهاي بين واقعيت و تخيل در آن گم شده است. سينما در سبک و نحوه پرداخت داستان دارد شکل تازه‌اي پيدا مي‌‌کند. اين شکل تازه هم خلق‌الساعه نيست بلکه به‌تدريج اتفاق افتاده است. من هميشه مي‌‌گويم فيلم «نانوک شمال»، مستندي که آن را فلاهرتي در دهه 20 ساخته است، با معيارهاي امروز، فيلم داستاني به حساب مي‌‌آيد. از طرفي، فيلمي مثل مهلکه (HURT LOCKER) ساخته کاترين بيگلو با معيارهاي دهه 20 يک فيلم کاملا مستند است. اين تغييرات برمي‌گردد به اين مساله که به مرور زمان با پخته شدن و آبديده شدن تماشاگر، تحير او در مواجهه با سينما تغيير کرده است. يک زماني تماشاگر از ورود قطار به راه‌آهن فرار مي‌‌کرد و سينما به خودي خود اعجاز بزرگي بود که او را به باور مي‌‌رساند ولي الان به روش‌هاي ديگري براي باور کردن نياز دارد. اين شيوه‌هاي واقع‌گرايي که در سينماي امروز رواج پيدا کرده و به يک سبک شده تبديل، يکي از اين روش‌هاست. غير از سبک‌هاي واقع‌گرايانه، موضوعات واقع‌گرايانه هم مورد استقبال قرار گرفته است. دنيا دارد در اين مسير حرکت مي‌‌کند و من هم خواستم با برداشتن اين قدم با دنيا همراه شوم.

 فکر مي‌‌کنيد چقدر موفق بوديد؟ چقدر به آن چيزي که در ذهنتان بود، رسيديد؟

اين سبک براي اين‌که کامل شود هنوز کار دارد. فکر مي‌‌کنم يکي، دوتا فيلم ديگر بايد به همين سبک بسازم که کامل‌تر و پخته‌تر شود. شواهد مي‌‌گويد تا همين‌جا هم موفق بوديم و راستش را بخواهيد فيلم «ايستاده در غبار» از آن چيزي که فکر مي‌‌کردم هم در ارتباط با مخاطب موفق‌تر بود. البته فيلم بايد اکران عمومي شود تا نظر مردم را بفهمم. البته منظورم ميزان فروش نيست بلکه رضايت تماشاگر است. البته فکر مي‌‌کنم چون شيوه راي‌گيري خانه سينما در جشنواره هم مبتني بر رضايتمندي مخاطب است نه ميزان استقبال، نتايجش نشان مي‌‌دهد که فيلم توانسته با مخاطب ارتباط برقرار کند.

 اين که مي‌‌گوييد نياز است يکي، دو فيلم ديگر بسازيد تا آنچه در ذهن داريد کاملا پياده شود، به ضعف‌هاي فني در سينما برمي‌گردد؟

آن چيزي که من براي اين فيلم مي‌‌خواستم، کاملا محقق شده است. اين چيزي که مي‌‌گويم، روندي درون خودم است. الان مي‌‌خواهم چيزهاي ديگري را تجربه کنم چون اين حوزه يک‌سري بخش‌هاي تجربه نشده دارد که من بايد روي آن‌ها کار کنم و دارم سعي مي‌‌کنم جنبه‌هاي مختلف آن را بفهمم و کشف کنم.

 اين را به خاطر اين مساله پرسيدم که بعضي از فيلمسازان مطرح جهان مي‌‌گويند فيلمسازي از نظر دانش و تکنولوژي پيشرفت کرده است و آن‌ها مي‌‌توانند فيلم‌هاي جذاب‌تري بسازند در حالي که ما در ايران اين امکانات را نداريم و به دليل هزينه‌بر بودن، امکان وارد کردنش را هم نداريم. يکي از علت‌هايي که فيلم‌هاي ما از نظر تجاري شکست مي‌‌خورند، بي‌بهره بودن از همين دانش و تکنولوژي روز دنياست. شما اين را قبول داريد؟ ما چقدر از دانش و تکنولوژي روز سينما عقب هستيم؟

بحث دانش و تکنولوژي جنبه‌هاي مختلف دارد. اين‌که ما از اين تکنولوژي عقبيم واضح و روشن است اما رويکردها متفاوت است. ببينيد، ما توانسته‌ايم فيلمي بسازيم که اسکار بگيرد، نخل طلاي کن را هم گرفته‌ايم و سينمايي داريم که در برلين هميشه نماينده دارد و خرس طلاي برلين را مي‌‌برد و در ونيز موفق است. پس ما علي‌رغم عقب‌ماندگي‌هايي که در تکنولوژي نسبت به - مثلا - هاليوود داريم، جزو سينماهاي خوب دنيا هستيم. سينما دو جنبه دارد؛ يکي سينما به مثابه صنعت و يک پديده پولساز است که براي خودش مارکت دارد و ديگري جنبه هنري آن است. تماشاگري که به سينما مي‌‌آيد، مي‌‌خواهد سرگرم شود و تفريح کند. بخشي از آن تفريح، نياز انسان به يک پديده هنري است. با وجود آن‌که تکنولوژي مي‌‌تواند حتي به جنبه هنري سينما هم کمک کند و تعداد مخاطب را افزايش دهد، اما راستش من در طول ساخت فيلم احساس خلأ تکنولوژيکي چنداني نکردم. خودم هم خيلي به استفاده از پديده‌هاي خاص تکنولوژي قائل نيستم. احساس مي‌‌کنم که يک نوع سينماي اصيلي در دنيا وجود دارد که آن هم اين کار را نمي‌کند. مثل فيلم‌هاي کاترين بيگلو. يا در همين فيلم اخير ايناريتو مي‌‌بينيد او به جاي اين‌که بيايد از شيوه‌هاي مرسوم استفاده کند، مثل همان کاري که پيتر جکسون براي فيلم ارباب حلقه‌ها کرد، واقعا به يک کوهستان سرد مي‌‌رود و فيلمش را مي‌‌سازد. اين همان است که در جواب سوال قبلي‌تان گفتم. اين‌که سينما دارد به سمت يک واقع‌گرايي عريان مي‌‌رود. حتي يک دلزدگي از تکنولوژي هم در درونش هست. اما يک چيزي را نمي‌شود ناديده گرفت و آن اين است که حداقل‌هاي تکنولوژيکي بايد وجود داشته باشد که آن را هم سينماي ما ندارد. اين را زماني بهتر فهميدم که قرار شد نسخه‌هاي فيلمم را در سينماهاي مختلف ببينم. اين پديده سينماي ديجيتال که دائم درباره‌اش صحبت مي‌‌شود و به نظر مي‌‌رسد يک اتفاق خوب باشد، فاجعه‌اي است که دارد سينماي ما را نابود مي‌‌کند.

 چرا؟

به خاطر اين‌که ما اصلا فيلم خودمان را روي پرده نمي‌بينيم. اين پديده بسيار ناقص و نازل وارد شده و فيلمي که اين تکنولوژي‌هاي دست‌چندم نمايش مي‌‌داد اصلا فيلم من نبود. فقط در دو سالن اصلي سينما کوروش توانستم همان چيزي را که ساخته بودم، ببينم. اين چيزي که به عنوان سينماي ديجيتال به‌خصوص در سينماهاي تهران استفاده مي‌‌شود اصلا سينما نيست. براي اين‌که يک پديده به اسم سينما داشته باشيد به يک سالن تاريک، پرده، چندتا صندلي و يک چيزي که فيلم را نشان بدهد نياز داريد و اين حداقل‌هايي است که بايد باشد. نمي‌شود که شما يک سينما درست کنيد و بگوييد من پرده ندارم و فيلم را روي ديوار نمايش بدهيد. اين سينماهاي ديجيتال مثل نشان دادن فيلم روي ديوار است. قبل از وارد شدن تکنولوژي‌هاي روز دنيا براي ساخت فيلم، لازم است سينما داشته باشيم؛ سينمايي که بتواند فيلم‌ها را درست نمايش دهد. قديم‌ها که فيلم با سيستم آپارات نمايش داده مي‌‌شد، تنظيمات خاصي وجود نداشت که بتوانيد آن را تغيير دهيد. ولي سينماي ديجيتال بسيط است. ما در اين‌جا چيزي به اسم منو داريم که بايد طرز کار کردن با آن را بلد باشيم. در همين جشنواره فجر که تخصصي‌ترين امکان نمايش را دارد، در بسياري از سينماها ابعاد فيلمم به هم ريخت چون ابعاد مرسوم را نداشت. در سينماي ديجيتال نزديک‌ترين ابعاد براي ما يک به 85/1 است. من فيلمم را يک به 66/1 گذاشته بودم در وسط کادر يک به 85/1 و دوتا نوار کناري بايد سياه مي‌‌بود چون من يک کادر کلاسيک‌تر مي‌‌خواستم. حتي در برابر اصرار لابراتوار فني فيلم که مي‌‌گفت فيلم را يک مقدار کراپ کنيم و زوم کنيم تا در کادر استاندارد فيکس شود، مقاومت کردم اما در زمان نمايش فيلم روي پرده سينما دچار حيرت شدم چون کادرم کاملا به هم ريخته بود.

دستگاه‌هاي پخش ديجيتال مثل دستگاه‌هاي ويدئوپروجکشن خانگي هستند که مي‌‌شود رنگ، نور و حتي کادر را تغيير داد. اين ويدئو پروجکشن‌هايي که در سينماها هستند با هم فرق مي‌‌کنند و نمايش فيلم به وسيله آن‌ها سليقه‌اي است. چندي پيش داشتم با محمود کلاري و کوهيار کلاري درباره اين پديده عجيب و غريب حرف مي‌‌زدم. اتفاقا کوهيار کلاري مي‌‌گفت که من يک بار يک فيلمي را فيلمبرداري کرده بودم و در سينما ديدم که خيلي روشن است. بعد تنظيمات دستگاه را نگاه کردم و ديدم همه را تا آخرين ميزان روشن کرده‌اند. از آپاراتچي پرسيدم چرا اين کار را کردي؟ گفت آخر فيلمتان تاريک است. گفتم من فيلمبردار کار هستم و تشخيص دادم يک‌جاهايي از فيلم تاريک باشد. گفت نه، تماشاگر از سالن مي‌‌رود و خوشش نمي‌آيد! پس در اين‌جا مي‌‌بينيم به جاي آن‌که تکنولوژي به کمک سينما بيايد، دارد برعکس عمل مي‌‌کند. وقتي قرار است يک چيز تازه مثل سينماي ديجيتال به سينماها بيايد، به يک پروتکل نياز دارد. ولي ما به همان آپاراتچي که تا ديروز نگاتيوها را در دستگاه مي‌‌گذاشت، يک آموزش مقدماتي داده‌ايم. طبيعي است که تفاوت فيلم‌ها را درک نکند. اين بحث سطح نازل تکنولوژي که در سينماهاي ما وجود دارد، جدي است. وضعيت صدا از تصوير بهتر است اما تکنولوژي تصوير خيلي پايين است و هيچ‌کدام از فيلمسازهاي ما فيلمي را که ساختند، روي پرده نمي‌بينند. اين حرف، حرف کمي نيست و شروع يک اتفاق خيلي بد است که در نهايت باعث مي‌‌شود سينما صدمه ببيند چون تماشاگر مي‌‌آيد در سينما يک تصوير بي‌جان و يک صداي دور را مي‌‌بيند و مي‌‌شنود در حالي که در خانه خودش با ال‌سي‌دي 4K و سيستم صوتي 1/5 مي‌‌تواند همان فيلم را ببيند. حتي اگر آگاهانه مقايسه نکند، احساس مي‌‌کند که ديدن فيلم در خانه برايش جذاب‌تر و لذت‌بخش‌تر است و اين شروع ورشکستگي سينماست. در شرايطي که در دنيا دارند با استفاده از تکنولوژي پديده سينما را چشمگيرتر و جذاب‌تر از فيلم ديدن در خانه مي‌‌کنند، ما داريم به وسيله تکنولوژي اين مسير را برعکس مي‌‌کنيم چون تکنولوژي خانه از سينما قوي‌تر است.

 با اين مختصات، سينماي ما که چنين مشکلات فني دارد و با اين ميزان بضاعتي که در فيلمسازان وجود دارد، به چه طريقي مي‌‌شود مخاطب را به سالن‌هاي سينما جذب کرد؟ آن فيلم‌هايي که طي اين سال‌ها توانسته‌اند مخاطب را به سالن سينما بکشانند، چه ويژگي داشته‌اند؟

آن‌ها اين کار را به وسيله تکنولوژي انجام نداده‌اند. تماشاگري که مثلا فيلم «بازگشت» ايناريتو را مي‌‌بيند، به دنبال تکنولوژي به سينما نمي‌آيد. مثلا آن لانگ‌تيکي را که من در ذهن دارم اصلا نمي‌شود در سينماي ايران گرفت. البته در کشورهاي ديگر هم تماشاگر براي ديدن تکنولوژي به سينما نمي‌آيد. فيلم بايد يک اعجازي داشته باشد. ما هميشه دنبال معجزه‌اي هستيم که اولين بار سينما برايمان ايجاد کرد. همه ما در بچگي به سينما رفته‌ و حتما يک بار با پديده سينما مواجه شده‌ايم. يک شگفتي در اين اتفاق بود. ما وارد سالن تاريک مي‌‌شويم و يک چيزهايي شکل مي‌‌گيرد که در زندگي عادي آن‌ها را حس نکرده‌ايم. احساس مي‌‌کنيم که اين پنجره دارد ما را به دنياي عجيبي پرتاب مي‌‌کند. اگر سينما اين اعجاب‌برانگيزي و تجربه شگفت‌انگيز و متفاوت را داشته باشد، ما همچنان برده سينما خواهيم بود. من زماني که اين فيلم را مي‌‌ساختم به بچه‌هاي گروه مي‌‌گفتم اين فيلم مي‌‌تواند ما را به دل طبيعت ببرد، تماشاگر مي‌‌تواند لانگ‌شات ببيند، مي‌‌تواند کردستان را ببيند و در کوهستان برفي همراه شخصيت‌ها راه برود. اين‌ها معجزه سينماست. سينما بايد شگفت‌انگيز باشد و داستان، تکنولوژي و... هم در خدمت شگفت‌انگيز شدن سينما هستند. سينماي ما يک مقدار گرفتار حصار شده است. مردم ما از آپارتمان‌هاي کوچک بيرون مي‌‌آيند و به سالن سينما مي‌‌روند؛ در آرزوي آن شگفتي که زماني تجربه کرده‌اند اما در عوض گرفتار يک آپارتمان مي‌‌شوند با دو کاراکتر که دائم دارند با هم حرف مي‌‌زنند. يعني مخاطب از يک زندان وارد زنداني ديگر شده است. پس سينما تبديل مي‌‌شود به يک مساله رنج‌آور که خيلي‌ها رهايش مي‌‌کنند. اگر يادمان بيايد چه چيزهاي باشکوهي سينما را در ذهن ما شکل داده و برويم به سمتي که سينما را باشکوه کنيم، سينما مخاطب خودش را پيدا مي‌‌کند.

به نظرم اين اتفاق خوبي که براي فيلم افتاد به اين دليل بود که ما خودمان را به سختي انداختيم براي اين‌که از اين جهت فيلم کم نداشته باشد. اگر در فيلم داريد دهه 60 را مي‌‌بينيد، کاملا احساس کنيد اين واقعه در مريوان سال 59 اتفاق افتاده و تماشاگر دارد چيزي را مي‌‌بيند که در زندگي عادي‌اش نمي‌بيند. مخاطب اين روزها دائم به سينما مي‌‌رود و نااميد برمي‌گردد و وقتي تعداد اين نااميد برگشتن‌ها زياد شود، مرگ سينما شروع خواهد شد کما اين‌که همين الان هم شروع شده است.

منبع: مجله دانش بنیان

کلمات کلیدی
//isti.ir/Zaya