تـاثـیر دانش بـر زندگـی و معماری شهری
دانش آنچيزي است که بوده، هست و بايد باشد؛ آنچه که بشر همواره براي تعالي خويش بدان متوسل شده است. از انقلاب صنعتي تا امروز موسسات مختلف با همين مهم توانستهاند در سيستمهاي خود همافزاييهاي قابل توجهي داشته باشند؛ اما آيا «تصاحب دانش» بهتنهايي براي «امر خلاقانه» کافي خواهد بود؟ چه بر سر دانشي خواهد آمد که به «نوآوري» نينجامد؟
به اعتبار تعريف، دانش در معناي ماهوي خويش، به مجموعهاي از اطلاعات گفته ميشود که انسان به وسيله تجربه، خطا و آزمون به دست آورده است، همراه با ديگر دانشهايي که از طريق مشاهده به دست آوردهايم که روي هم آمده و به يک شناخت در مغز انسان منتج گشته است. عوامل مختلفي همچون ادراک، حافظه، زبان، استدلال و تصميمگيري از جمله فرايندهاي ذهني هستند که در فراگردي توسعهمحور، اين امکان را به ما ميدهند تا فرايندهاي پيچيده و چند لايه را حل و فصل کنيم. هرچه مقدار اين پيچيدگي و تنيدگي در حوزه هاي مختلفي که هر يک سوال متفاوتي را پيش روي ما ميگذارند، افزايش پيدا کند، به همان مقدار استفاده صحيح و کاربردي از دانش نيز پيچيدهتر خواهد شد. در چنين شرايطي تصاحب به هنگام و صحيح دانش از منبع اطلاعاتي درست و بازنشر آن به وسيله فرد صحيح در جهت مورد استفاده قرار گرفتن در لايه هاي بعدي، خود موضوعي است که دغدغه بسياري از متخصصين علوم و فنون مختلف است. برخوردهاي استراتژيک، همکاريهاي بلندمدت سازمانيافته و به بياني ديگر دست يازيدن به نحوه درک شناخت مغزي انسان از شرايط، از فاکتورهاي وابسته است. در عين حال برخوردها و همکاريهاي فوقالذکر بايد بهشدت خلاقانه باشند تا اعضاي گروه و تيم بتوانند در يک آرامش نسبي، به ارزشهاي سازماني بيفزايند.
اواسط سال 1990 ميلادي، اصطلاحي جديد به ميان کلمات علم مديريت افزوده شد: «مديريت دانش». سال 1994 «توماس داونپورت» کتابي در مورد مديريت اطلاعات انسانمحور در عصري که تکنولوژي در آن نقش حياتي را ايفا ميکند، نوشت. با نشر اين کتاب، زيرساختهاي علم مديريتي شروع به تغيير و تحول کردند. او در همين کتاب با معرفي مديريت دانش مينويسد: «مديريت دانش فراگرد بهدستآوردن اطلاعات، جمعآوري آنها، توزيع و در ادامه استفاده بهينه از اطلاعات است.» اين تعريف بعدها از سوي افراد و نظريهپردازان ديگر تکميل شد، تا جايي که امروزه «مديريت دانش» شرط اساسي تعالي و رشد هر سازمان و مجموعهاي شناخته ميشود. هر چند در ايران، بسياري هنوز آشنايي لازم و کافي را با آن کسب نکردهاند. تلاش فردي برخي مديران دغدغهمند نيز در مسيرهاي پرپيچ و خم سازماني، تاکنون جوابگوي نيازهاي روز کشور نبوده است. در اين ميان، آنچه که بيش از هر حوزه ديگري دچار مهجوريت شده، شايد معماري و شهرسازي ما باشد. حال آنکه اين دو، نهفقط جهان مکاني، بلکه جهان زماني و هويتي ما را نيز شکل ميدهند. شهر و معماري تشکيلدهنده آن، بستري است براي توليد داده، اطلاعات و در مرتبهاي بالاتر، دانش. اين معماري است که فضا را ميسازد و به علوم ديگر رخصت حضور و نمايش در مکان را ميبخشد. در اين معنا، معماري و شهرسازي يک امر به غايت درجه همهشمول است که همه دانش ديگر را در خود جاي ميدهد و با ارجاع آن به متن زندگي بزرگتر، يک کل متحد و يکپارچه در برابر ما ميگستراند. استفاده از اين دانش توليد شده و مديريت آن به منظور بالا بردن کيفيتهاي زندگي در دنياي امروزي اهميت بسياري دارد. وقتي که همهچيز حتي خود انسان جزئي از فرايند دانشزايي شهري است، ميتوان دانش توليدي از آن را به شکل عاملي در جهت تسري تعالي در ابعاد گوناگون زندگي به کار بست.
منبع: مجله دانش بنیان
ارسال به دوستان