گفتوگو با آیدین یاسمی، مشاور ملی پروژه مدیریت چندمنظوره جنگلهای هیرکانی
ظرفيتسازي جامعه که به توسعه ظرفيت اشاره دارد، يک روش ادراکي براي توسعه است که براي شناسايي موانع به کار ميرود؛ موانعي که باعث ميشوند مردم، دولتها و سازمانهاي بينالمللي و غيردولتي بتوانند اهداف خود را شناسايي کنند و اجازه دستيابي به نتايج قابل اندازهگيري و پايدار را به آنها خواهد داد. اصطلاح ظرفيتسازي جامعه از دهه نود ميلادي در لغتنامه توسعه بينالمللي پديد آمده است. امروزه «ظرفيتسازي جامعه» در برنامههاي بسياري از سازمانهاي بينالمللي که در زمينه رشد و توسعه اقتصادي کار ميکنند، موضوعي است که بهشدت اهميت يافته است. در کشورمان نيز چندي است براي حرکت در مسير مديريت پايدار جنگلهاي هيرکاني که از قديميترين و مهمترين اکوسيستمهاي جنگلي دنياست، پروژهاي کليد خورده که در تلاش است تا مديريتي متفاوت را از آنچه پيشتر شاهد بوديم، عرضه کند و الگويي موفق از حراست و بهرهمندي از اين جنگلها را تحقق بخشد. به همين سبب ظرفيتسازي که حوزهاي است کمتر شناختهشده، در پروژه مدنظر قرارگرفته است. براي دريافتن مفهوم «ظرفيتسازي» و تجربهاي از آن که در کشور در حال انجام است، با آيدين ياسمي، مشاور ارشد پروژه جنگلهاي هيرکاني و کارشناس اين حوزه، به گفتوگو نشستيم.
در پروژه مديريت چندمنظوره جنگلهاي هيرکاني کار ويژهاي به نام ظرفيتسازي ديده ميشود که مسئوليت آن بر عهده شماست. اين به چه معناست؟
واژه «ظرفيت» (از ترجمه واژه انگليسي Capacity) که در ادبيات توسعه بسيار به کار برده ميشود، معاني مختلفي را تداعي ميکند و با مفاهيمي چون توانايي، قابليت، مهارت و غيره مترادف پنداشته ميشود. ولي مفهوم ظرفيت، که در زبان روزمره به گنجايش يک ظرف اطلاق ميشود، در واقع در برگيرنده کليه عناصر و ارکاني است که براي توسعه يک سيستم مورد نياز هستند (شامل ظرفيتهاي قانوني و سياستها، ظرفيتهاي مديريتي، ظرفيتهاي انساني و فرهنگي، ظرفيتهاي دانشي و فناوري، و ظرفيتهاي سختافزاري و مالي).
براي مثال، اگر کوچکترين واحد اجتماعي، يعني يک خانواده را در نظر بگيريم، زماني ميتوانيم بگوييم يک زوج ظرفيت تشکيل خانواده را دارند که هم از نظر قانوني به شرايط ازدواج رسيده باشند، هم از نظر اقتصادي بتوانند تامين معاش کنند، هم از نظر رواني و فرهنگي آمادگي زندگي مشترک را داشته باشند و هم از نظر سلامت جسماني توان زندگي زناشويي و بچهدار شدن را داشته باشند. ليکن، بخش عمدهاي از اين معيارها کيفي و نسبي است و بهراحتي نميتوان ظرفيت يک سيستم انساني - اجتماعي را با معيارهاي کمي نشان داد.
در حوزه منابع طبيعي نيز با شرايطي بسيار پيچيدهاي روبهرو هستيم. زماني ميتوانيم بگوييم ظرفيت لازم براي مديريت جنگل وجود دارد که از نظر قانوني وضعيت مالکيت عرصهها مشخص باشد يا قوانين براي مقابله با تصرفها و تغيير کاربريها ضمانت اجرايي داشته باشند؛ از نظر اقتصادي مردم معيشت پايداري داشته باشند و براي تامين معاش به شکل بيرويه از منابع طبيعي بهرهبرداري نکنند؛ از نظر فرهنگي مردم نسبت به ارزش جنگلها آگاه باشند و منابع طبيعي را از آن خود بدانند؛ از نظر اکولوژيک تعادل لازم در محيط طبيعي وجود داشته باشد و ظرفيت بهرهبرداري متعادل مشخص شود و از نظر حاکميتي ظرفيت لازم براي مديريت فرابخشي با توجه به پايداري منابع طبيعي وجود داشته باشد.
به عبارت ديگر، ظرفيت لازم براي مديريت جنگلها به مديريت درختان و عرصههاي جنگلي محدود نميشود. پروژه مديريت چندمنظوره جنگلهاي هيرکاني به دنبال يافتن الگويي مناسب براي مديريت پايدار جنگل با نگاه به همه ظرفيتهاي قانوني، مديريتي، فني و اقتصادي - اجتماعي است.
با اين حساب به نظر ميرسد ظرفيتسازي در پيوند با ديگر اجزاي اين پروژه عمل ميکند. با چنين تصويري نزديکترين کار ويژهاي که به ظرفيتسازي کمک ميکند، چيست؟
قبل از پرداختن به اين سوال لازم است نوع نگاه به مفهوم ظرفيتسازي را بازبيني کنيم. واژه «ظرفيتسازي» اين مفهوم را تداعي ميکند که ميتوان ظرفيت يک سيستم اجتماعي را مثل يک ساختمان يا سازه مکانيکي ساخت. اگر ظرف مورد نظر را مانند يک مخزن تصور کنيم، آنگاه ظرفيتسازي به مفهوم افزايش گنجايش اين مخزن تلقي ميشود. اما اگر ظرف مورد نظر را يک تالاب يا برکه طبيعي در نظر بگيريم، آنگاه متوجه خواهيم شد که بهراحتي نميتوان ظرفيت آن را مانند يک مخزن از بيرون افزايش داد، چون بسياري عوامل مانند پوشش گياهي، تنوع جانوري، شرايط اقليمي و روابط اکولوژيک بر چرخههاي ورود و خروج آب اثر ميگذارند. در چنين حالتي، ظرفيت اين برکه براي نگهداري آب به صورت تدريجي و تکاملي از برآيند چندين عامل تحت تاثير قرار ميگيرد.
به همين ترتيب ظرفيتهاي يک سيستم انساني نيز از برآيند پيچيدهاي از عوامل زيستي، اجتماعي، اقتصادي، فرهنگي به تکامل مي رسند و روابطي پويا و غيرخطي در آنها حاکم هستند. در واقع هيچ فرد يا گروه متخصصي نميتواند از بيرون و بدون مشارکت اعضاي يک سيستم اجتماعي، ظرفيت آن را مانند يک سيستم ماشيني افزايش دهد.
اگر به مثال خانواده برگرديم، چگونه ميتوان ظرفيت تشکيل خانواده و مديريت پايدار آن را افزايش داد؟ آيا فقط افزايش ظرفيت اقتصادي براي تامين جهيزيه و مسکن و تسهيلات مالي کافي است؟ آيا محکم تر کردن شرايط قانوني (مثل افزايش مهريه يا سفت و سخت کردن شرايط طلاق) منجر به پايداري بيشتر خانوادهها ميشود؟ چقدر لازم است به آموزشهاي قبل از ازدواج يا مشاورههاي حين ازدواج پرداخت؟ چقدر فضاي فرهنگي جامعه بر پايداري خانوادهها اثرگذار است؟
در ارتباط با ظرفيتسازي براي مديريت پايدار منابع طبيعي هم با همين چالش روبهرو هستيم. يعني افزايش ظرفيتها يک نسخه يا فرمول مشخص ندارد که توسط متخصصي ارائه شود. لازم است مجموعهاي از فعاليتهاي سياستگذاري، مديريتي، فرهنگي، آموزشي، اجتماعي و اقتصادي به صورت همسو، هماهنگ و همافزا عمل کنند تا بهتدريج ظرفيتهاي لازم براي بهبود شيوه مديريت منابع طبيعي تکامل يابند.
با اين اوصاف، مهمترين اولويتها چه هستند و چگونه بايد ظرفيتسازي انجام شود تا پاسخگوي نيازها باشد؟
مهمترين اولويت براي ظرفيتسازي در حوزه مديريت پايدار منابع طبيعي و نيز ساير ابعاد توسعه اقتصادي و اجتماعي، تقويت مشارکت است، زيرا همه داريم از يکسري منابع مشترک استفاده ميکنيم، اعم از آب، خاک، هوا، جنگل و ساير مواهب طبيعي که وراي مرزهاي جغرافيايي و سياسي به صورت يکپارچه با هم در ارتباط هستند. خلقت يگانه است و طبيعت مرز نميشناسد؛ اين مرزها حاصل نوع نگرش و ذهنيات انسانها هستند.
تا زماني که منابع طبيعي به وفور يافت ميشدند، هر فردي، قومي يا کشوري ميتوانست به شيوه خود نحوه مالکيت و بهرهبرداري از منابع را تعريف کند. يعني در زماني که جمعيت کمتر بود و فشار کمتري بر منابع وارد ميشد، اگر کسي از جنگل يک منطقه چوب بيشتري برداشت ميکرد يا دام بيشتري به مراتع ميبرد يا آب بيشتري براي کشاورزي خود مصرف ميکرد، اثر آن توسط سايرين حس نميشد؛ اما در طول يک قرن اخير جمعيت زمين از حدود 2 ميليارد به حدود 5/7 ميليارد نفر رسيده است و فشار شديدي به منابع طبيعي محدود کره زمين وارد شده است. بنابراين، همه بايد ياد بگيريم که چگونه در حفظ و بهرهبرداري منابع مشترک همکاري کنيم.
اين نوع مشارکت شامل چه طيفي از اقدامات ميشود؟
اين مشارکت شامل طيف وسيعي از ظرفيتها و توانمنديها در مشارکت بين کشورها، بين بخشهاي مختلف حاکميتي و سازمانهاي دولتي هر کشور، بين دولت و مردم، بين بخشهاي عمومي و خصوصي و تعاوني و بين مردم با هم است. در پروژه هيرکاني همه اين نوع مشارکتها در حال بازنگري و تمرين شدن هستند. از يک طرف اين پروژه با همکاري بين ايران و سازمانهاي بينالمللي در چارچوب تعهدات کنوانسيون تنوع زيستي تعريف شده است و از تجربيات ساير کشورها الگوبرداري ميشود. از طرفي، پروژه از ابتدا تلاش کرده است تا مشارکت بين بخشهاي مختلف دولت را تسهيل کند (اعم از سازمان جنگلها، سازمان محيط زيست، ادارات کشاورزي، استانداريها و فرمانداريها، سازمان آب و غيره) و ساختارهايي در قالب کميتههاي هماهنگي ايجاد شده است تا دستگاههاي مختلف برنامهريزيهاي خود را در سطح حوزههاي آبخيز مناطق پايلوت با محوريت مسائل منابع طبيعي همسو کنند. همچنين حرکتهاي موثري در زمينه بسيج جوامع محلي شکل گرفته تا ساکنان روستاهاي حاشيه جنگل در راستاي حل مسائلشان با يکديگر و با دولت مشارکت کنند. در حال حاضر تلاش بر اين است تا اولين الگوهاي عملي براي مديريت مشارکتي جنگلها در مساحتهاي کوچک و در قالب طرحهاي جنگلداري اجتماعمحور توسط تعاونيهاي محلي و با نظارت سازمان جنگلها به مرحله اجرا برسند. رويکرد پروژه شروع از گامهاي کوچک، يادگيري حين عمل و توسعه تدريجي با توجه به خواست دولت و مردم است. نقش پروژه کمک به ايجاد بسترهاي قانوني و سياستگذاري، حمايت فني، حمايت مالي و تسهيل مشارکتهاست تا ظرفيتها به شکل چند بعدي و در يک فرايند تکاملي تقويت شوند.
در اين ميان نقش آموزش چيست و پيچيدگيهاي پروژهاي چون هيرکاني در زمينه آموزش چه ميتواند باشد؟
بيشک براي افزايش ظرفيتسازي، آموزش مهرهاي اساسي است. شما اگر بخواهيد آموزش مکانيک ماشين، حسابداري، کشاورزي، دامداري، چوببري و غيره را ببينيد، خيلي راحت ميتوانيد دانش و مهارتهاي افراد را با استانداردهاي رايج بسنجيد و نوعي نيازسنجي و برنامهريزي آموزشي انجام دهيد. اما در اين پروژه و در حوزه مديريت پايدار منابع طبيعي، با نيازهاي يادگيري پيچيدهتري سر و کار داريم که طبعا بر ماهيت آموزشها اثر ميگذارند.
آموزش زماني موثر خواهد بود که احساس نياز و خواست براي يادگيري شکل گرفته باشد. در غير اين صورت، مشابه روندي که در نظام آموزشي و دورههاي آموزشي سازماني مشاهده ميکنيم، مدرکگرايي غالب ميشود و يادگيري خودانگيخته و فعال کاهش مييابد. به همين دليل در اين پروژه، آموزشهاي اوليه بيشتر ماهيت حساسسازي داشتهاند، تا افراد و سازمانها نسبت به تغيير الگوي مديريت منابع طبيعي احساس نياز کنند و با رويکردها و مفاهيم نوين در اين حوزه آشنا شوند.
صورت مسائلي که با اين رويکرد در حوزه آموزش در پروژه مطرح ميشوند، چيست؟
در برنامههاي پروژه و افزايش ظرفيتسازي، گنجاندن دورههاي آموزشي نوين در نظام آموزشي سازمان جنگلها ديده شده که شامل رويکرد اکوسيستمي، اهميت تنوع زيستي، لحاظ کردن ارزش خدمات اکوسيستمي در برنامهريزيها و نظامهاي پرداخت ما به ازاي خدمات اکوسيستمي، الگوهاي برنامهريزي و مديريت چندمنظوره جنگل، مباني مشارکت موثر، جنگلداري اجتماعمحور و ساير موضوعات مرتبط با مديريت پايدار منابع طبيعي ميشود. ليکن هنوز آمادگي و بودجه کافي براي اين منظور وجود ندارد. لازم است ابتدا الگوهاي عملي به مرحلهاي برسند که شدني بودن اين مفاهيم نوين را نشان دهند و سپس بسترهاي لازم سياستگذاري و مديريتي براي اجرايي کردن آنها ايجاد شود تا آموزشها بتوانند در عمل کاربرد داشته باشند.
پيش از هر چيز لازم است نگاه نظام حاکميتي و مديريتي ما به منابع طبيعي و نقش مردم در حفظ آن تغيير يابد. دولت و مردم بايد ياد بگيرند که چطور همديگر را به عنوان دشمن يا ابزار نبينند، بلکه به يکديگر به چشم شريک و همکار نگاه کنند. نظام مديريتي بايد به اين درک برسد که مديريت پايدار منابع طبيعي بدون مشارکت بين بخشي و بدون مشارکت مردم محقق نميشود. براي مشارکت دادن مردم هم بايد الگوهاي مديريتي و روشهايي پيدا کنيم که منافع آنها را به منابع طبيعي گره بزند (مانند الگوي جنگلداري اجتماعمحور). وقتي مردم جنگلها و منابع طبيعي را متعلق به خود بدانند، در نهايت براي حفظ و بهرهبرداري پايدار آنها تلاش خواهند کرد. در عين حال، مردم هم بايد ياد بگيرند که چگونه کار تعاوني و سازماندهيشده انجام دهند، چگونه اختلافاتشان را حل و فصل و منافعشان را به شکل عادلانه تقسيم کنند و با هم مشارکت داشته باشند تا خود را در حفظ منابع طبيعي سهيم ببينند.
به طور کلي ظرفيتسازي ، بيش از دانش و مهارت، نيازمند يک تغيير نگرش و کار فرهنگي اساسي است که فقط با برگزاري دورههاي آموزشي مرسوم نميتوان به آن دست يافت. لازم است به يادگيري تجربي بها دهيم و بياموزيم که چگونه با هم و از هم ياد بگيريم و از هر فرصتي براي تمرين در دانشگاه زندگي استفاده کنيم. نسخهاي معجزهگر و منجي بيروني وجود ندارد. لازم است از خود شروع کنيم و مفاهيم ساده را در خانواده و محله خود تمرين کنيم. آنچه در محيطزيست ما ميگذرد، آينهاي است از باورها و ارزشها و رفتارهاي تکتک ما.
منبع: مجله دانش بنیان
ارسال به دوستان