نزاع بر سر منابع در صورت فقدان سرمایه اجتماعی

در گفت و گو با جعفر خیر خواهان مطرح شد

نزاع بر سر منابع در صورت فقدان سرمایه اجتماعی


موضوع سرمایه اجتماعی به عنوان یک اصل اساسی برای نیل به توسعه پایدار محسوب می شود و حکومت ها و جوامعی موفق قلمداد می شوند که بتوانند با اتخاذ سیاست های لازم در ارتباط با جامعه، به تولید و توسعه سرمایه اجتماعی بیشتر نایل شوند زیرا سرمایه اجتماعی بستر مناسبی برای بهره وری سرمایه انسانی و فیزیکی تلقی می شود و در غیاب این سرمایه، سایر سرمایه ها اثر بخشی خود را از دست می دهند. بنابراین افزایش رانت درآمد های حاصل از منابع طبیعی در غیاب ساختار نهادی قدرتمند، با تخریب سرمایه اجتماعی، به مانعی برای توسعه تبدیل می شود. زمانی که دولت بر درآمد های رایگان نفتی یا هر منبع طبیعی دیگری تکیه می کند، دیگر ضرورتی برای کمک به تکامل و عملکرد موفق نهاد های اجتماعی بیرون از خود نمی بیند. به نظر می رسد در ایران افزایش منابع نفتی با همه دستاوردهای آن، تضعیف نهاد ها و کاهش اعتماد را به همراه داشته که در نهایت به کاهش سرمایه اجتماعی منجر شده است. در این گفت و گو درباره نسبت میان سرمایه اجتماعی و نفت با جعفر خیرخواهان، استاد اقتصاد به بحث نشسته ایم.

نفت در اقتصاد ایران پس از ملی  شدن صنعت نفت، چه تاریخی را پشت  سر گذاشته است؟ برخی بر این باورند که نطفه دولتی شدن نفت در اقتصاد ایران با ملی  شدن آن آغاز شد. آیا نفت در ایران می توانست سرنوشتی غیر از آنچه برایش محقق شد، داشته باشد؟
بله، می توانست. در کشوری مانند نروژ ٤٥ سال پیش نفت وارد اقتصاد شد. در مقایسه با ایران، آن ها ٤٥ سال پیش پی بردند که از منابع عظیم نفتی برخوردار ند. کشف نفت به عنوان موضوعی در برابر عقلای جمعی این کشور قرار می گیرد و در مواجه  شدن با آن به تامل می پردازند. در ابتدا، این طرح را مطرح کردند که احداث دکل های نفتی محدود و مجوز های کمی درخصوص آن صادر شود. از سویی تصمیم گرفتند منابع حاصل از نفت استخراج شده، وارد اقتصاد کشور نشود و به طور مستقیم در اختیار دولت قرار نگیرد. همچنین بخش  خصوصی در این بخش وارد می شود تا بهینه ترین برداشت از منابع نفتی صورت گیرد. بخشی از این بهینه سازی به آسیب های زیست محیطی مربوط می شود. به طور کلی همه این موارد از موضوعاتی بوده است که در خصوص آن فکر و اندیشه شده است و استفاده از منابع نفتی را به امری هدفمند و همراه با برنامه ریزی بدل کرده است. برخلاف نروژ در ایران، افراد حرفه ای و دانشمند نتوانستند به برنامه ریزی در خصوص نحوه استفاده از نفت دست بزنند. بخشی از این موضوع به سلطه کشور هایی مانند انگلیس که در ایران نفوذ زیادی داشتند، مربوط می شود، البته این موضوع به ابتدای تاریخ کشف و استخراج نفت در ایران بازمی گردد، اما به طور قطع تاریخ نفت در ایران می توانست به  شکل دیگری رقم بخورد. ملی  شدن صنعت نفت می توانست نقطه  عطفی برای تغییر نگاه به نفت و نقش آن در ساختار های اقتصادی و سیاسی کشور باشد. به عنوان مثال ورود نفت به بودجه می توانست با تامل و تفکر بیشتری همراه باشد، اما متاسفانه فقدان این نگاه از آن دوران تا به امروز در سیاست گذاری در خصوص نفت وجود داشته است. به تعبیری در استفاده از منابع نفتی دیدگاهی کوتاه مدت وجود داشته است و به ساده ترین انتخاب، یعنی استفاده فوری از این منابع، بدون  توجه به تبعات آن، دست زده شده است.
  شما به مقایسه ایران و نروژ پرداختید و به  نحوی ریشه مسئله نفت در ایران را به مدیریت آن مربوط می دانید. آیا نمی توان دخالت خود دولت در صنعت نفت را به عنوان مسئله شناخت؟
همان طور که پیش تر گفتم، مسئله نفت در ایران به سیاست گذاری های کلان در مورد آن برمی گردد. به عنوان مثال مدیریت نفت نیازمند نهاد های قانون گذاری قوی است. با وجود نهاد های قدرتمند قانون گذاری است که می توان بودجه نفت را به صورت مطلوب مدیریت کرد و مانع از تلف  شدن این منابع در راه فعالیت های کوتاه مدت و نمایشی شد. درواقع می توان مسئله نفت در ایران را فقدان نهاد های سازنده در جهت مدیریت نفتی دانست. با نبود نهاد های مناسب نگاه جامعی به ثروت هنگفت نفتی شکل نگرفته است و در نهایت امکان بهره وری مناسب از این ثروت ایجاد نشده است.
  با وجود اشتراک ایران و نروژ در برخورداری از منابع نفتی، تفاوت های زیادی در میان این دو کشور از نظر میزان سرمایه اجتماعی وجود دارد. تعریف شما از سرمایه اجتماعی چیست؟
بحث اصلی درخصوص سرمایه اجتماعی، اعتماد است. شبکه های ارتباط دهنده و سازمان هایی که افراد را در پیوند با یکدیگر قرار می دهند، از مهم ترین عوامل بالا رفتن سرمایه اجتماعی هستند. هرچه این شبکه ها و سازمان ها قوی تر و سازماندهی شده تر باشند، میزان سرمایه اجتماعی بالا تر خواهد بود. یکی از مهم ترین وجوه سرمایه اجتماعی به صورت اعتماد بروز پیدا می کند. به عنوان  مثال اعتمادی که مردم به سازمان های مختلف از قبیل پلیس، قوه  قضاییه و... دارند. در صورت بالا بودن سرمایه اجتماعی اگر حکمی از سوی قوه  قضاییه صادر شود، احساس مردم از عادلانه  بودن آن بیشتر خواهد بود. به طور کلی سرمایه اجتماعی مانند چسبی عمل خواهد کرد که همه اجزای جامعه را نزدیک یکدیگر نگه می دارد و در کم هزینه   شدن فعالیت ها کمک بسزایی خواهد کرد. بالا بودن سرمایه اجتماعی به این معنی است که مردم از حس حمایتگری بالایی نسبت به یکدیگر برخوردارند و افراد از مسئولیت های اجتماعی خود شانه خالی نخواهند کرد. مجموعه این شرایط سرمایه ای اجتماعی و به تعبیری سرمایه ای نامرئی را ایجاد می کند. با وجود این سرمایه مردم باور خواهند داشت که قوانین موجود می تواند منافع آن ها را تامین کند.
 به طور کلی نفت چه تاثیری بر میزان سرمایه اجتماعی خواهد گذاشت؟ آیا در نروژ نحوه مدیریت منابع نفتی این سرمایه اجتماعی را ایجاد کرده است؟
خیر. درواقع عکس این فرایند رخ داده است. یعنی سرمایه اجتماعی در آن محیط وجود داشته و با وجود این بستر مناسب، ورود نفت به این ساختار می تواند نقش موثر و مفیدی را بازی کند. نقطه مقابل این وضعیت را می توان برخی از کشور های آفریقایی دانست. در این کشورها به  دلیل فقر سرمایه اجتماعی، با کشف منابع نفتی، کل جامعه وارد ستیز و درگیری می شود و نفت به صورت مستقیم موجب نابودی ساختار های اجتماعی و اقتصادی این کشور ها می شود. در این شرایط همان ته مانده های سرمایه اجتماعی از میان می رود و نفت حاصلی جز بدبختی، کشتار، دزدی و فساد نخواهد داشت.
 *در نتیجه شما نفت را در بررسی نسبت آن با سرمایه اجتماعی موضوعی ثانویه می دانید. یعنی رشد سرمایه اجتماعی الزاما با افزایش درآمد ها و منابع مالی ایجاد نمی شود...
بله. همان طور که پیش تر گفتم در میان شهروندان نروژی این اعتماد به ساختار های قدرت وجود داشت که اگر منابع مالی نفت در صندوقی ذخیره شود، استفاده بهینه تری از آن خواهد شد. در این قبیل کشور ها این اعتقاد وجود دارد که در آینده جوانانی که در حال حاضر مشغول به کار هستند، به دوران ازکارافتادگی خواهند رسید و این قشر نیازمند پشتوانه های زندگی از قبیل تامین  اجتماعی هستند. در نتیجه این منابع می تواند برای دوران سالمندی آن ها و نسل های بعدی استفاده شود. اعتماد موجود در میان افراد موجب می شود صبر و شکیبایی لازم برای شکل گیری نگاهی بلندمدت در میان شهروندان ایجاد شود. در مقابل با وجود فضای بی اعتمادی در میان افراد، رویکرد ها کوتاه مدت خواهد شد و به دست آوردن منابع مالی در سریع ترین زمان موضوعیت می یابد. در این شرایط کمتر به موضوع تولید اندیشیده می شود. ورود هزینه های نفتی به سرزمینی که سرمایه اجتماعی در آن پایین است، در نهایت منجر به افزایش ستیز می شود. این ورود نامیمون مشابه جدال فیزیکی چند نفر در مغازه  چینی فروشی است. این درگیری در نهایت همه آن اجناسی را که در آن مغازه وجود دارد از بین می برد.
  نسبت رابطه میان نفت و سرمایه اجتماعی در ایران به چه نحوی بوده است؟
با گسترش درآمد های نفتی وابستگی دولت به بخش خصوصی و به طور کلی مردم کمتر شد و همین موضوع باعث شد توجه دولت به این بخش کم شود. سهم نفت در دهه ٤٠ شمسی در بودجه دولت پایین بود، در نتیجه نمی توانست اتکای چندانی به آن داشته باشد. همین موضوع فرصتی مناسب برای رشد اقتصادی و توجه به بخش خصوصی بود. دولت مجبور بود به تولید کنندگان کمک و از آن ها پشتیبانی کند. اما با شوک نفتی در دهه٥٠ روبه رو شد و منابع نفتی به شدت افزایش یافت، به نحوی که اگر پیش از آن دولت در پی  گرفتن وام ٥٠ میلیون  دلاری از بانک جهانی بود، با درآمد های میلیارد دلاری روبه رو شد. این منابع نفتی به خزانه سرازیر شد. پس از انقلاب نیز همین طمع نفتی و درآمد های عظیم آن صدام را به جنون کشاند و جنگ هشت ساله را بر کشور ما تحمیل کرد. شاید اگر نعمت نفت در ایران و عراق وجود نداشت، این جنگ هیچ گاه رخ نمی داد. همین موضوع دلیل دیگری است که می توان نفت را به عنوان علت نزاع و ستیز شناخت. در دوران جنگ آن قدر نفت فروخته شد و از منابع آن سلاح خریداری شد که بار دیگر قیمت نفت افت کرد. متاسفانه ما نتوانستیم آن نهاد های لازم را برای مهار و مدیریت منابع نفتی ایجاد کنیم. همان اتفاق تاریخی دهه ٥٠ به نحوی دیگر در دولت نهم و دهم رخ داد. در این دوره تاریخی فقدان مجلسی قدرتمند که بتواند ایستادگی کند و بر نحوه هزینه منابع نفتی نظارت داشته باشد و آن را محدود کند، محسوس بود. همچنین مطبوعات نیز که می توانند اشکالات و کج روی ها را نشان دهند، با محدودیت هایی روبه رو بودند. افزایش درآمد های نفتی در این هشت  سال به کاهش سرمایه اجتماعی منجر شد. افزایش درآمد های نفتی به رشد اقتصادی منجر نشد و بعد از گذشت زمان، از منابع صندوق توسعه تنها غباری باقی ماند و به  کلی تخلیه شد. از عجایب روزگار این است که با وجود آن که درآمد های نفتی در این دولت حدود ٨٠٠ میلیارد دلار بود، رشد اقتصادی منفی  شش  درصد را خلق کرد.
 به  هر ترتیب سال هاست که نفت و درآمد های آن وارد ساختار های اقتصادی و سیاسی ایران شده است. اکنون باید با موقعیت ایجاد شده چه برخوردی کرد و چگونه می توان آن را اصلاح کرد؟
در حال  حاضر سازمان های جهانی و بین المللی مانند بانک جهانی و صندوق بین المللی پول برای رشد بیشتر و مناسب تر کشور ها به آن ها مشاوره می دهند. شاه کلید مشاوره های ارائه شده «احتیاط» است. احتیاط و پرهیز از این که این کشور ها بخواهند گام های بلند بردارند و به مردم وعده های آنچنانی دهند. به عنوان مثال در دوران شاه وعده هایی از قبیل رساندن ایران به تمدن بزرگ، قرار گرفتن ایران در میان پنج کشور پیشرفته دنیا و... داده می شد. دولت گذشته نیز خود را مسئول مدیریت جهان می دانست در حالی که از رفع نیاز های اساسی مردم عاجز بود. برای تغییر سرنوشت نفت باید نهاد ها و حفاظت هایی را ایجاد کرد تا مانع از بلندپروازی های دولتمردان شود. همچنین باید شرایطی پیش بیاید تا بتوانیم به صورت واقع بینانه قدم برداریم و بتوانیم تمامی زحمات و دست رنج هایی را که صرف شده است، حفظ کنیم. دانش و تجربیات زیادی در طول همه این سال ها ایجاد شده که وارد شدن نفت مانع از بالفعل  شدن این پتانسیل ها شده است. درآمد های نفتی این وهم را برای دولت ها ایجاد کرد که از متخصصان، دلسوزان، کارشناسان و بخش  خصوصی بی نیاز است. در این شرایط دولت فعال مایشاء می شود و خود را مختار در هر نوع رفتار می داند. علاوه  بر بخش خصوصی، سرمایه های فکری و مدیریتی کنار گذاشته می شود. باید توجه داشت که اصلاح این ساختار و نگاه باید با صبر و حوصله انجام شود و فرایندی بلندمدت است. آنچه بیش از هر موضوعی در سیاست گذاری نفتی اهمیت دارد، نگاه بلندمدت و توجه به نیاز نسل های آینده است. شکل گیری این نگاه منجر به اصلاح نحوه  هزینه درآمد های نفتی خواهد شد.

منبع: مجله دانش بنیان

کلمات کلیدی
//isti.ir/ZwAh