کسب و کار پدر صنعت ایران
گرمابخش زندگي
محسن خليلي، يكي از برجستهترين فعالان صنعتي اخلاقمند و ارزشمدار تاريخ معاصر ايران را خيليها ميشناسند؛ همان که با تاسيس شرکت بوتان، زنان ايراني را از سياهکاري مطبخ نجات داد و با آسان کردن پخت و پز با استفاده از گاز آشنا کرد. او که در تشکلها و انجمنهاي مختلف حضور دارد، معتقد است بخش خصوصي و دولت در کنار و رفيق هم هستند، نه رقيب يکديگر..
محسن خليلي، يكي از برجستهترين فعالان صنعتي اخلاقمند و ارزشمدار تاريخ معاصر ايران را خيليها ميشناسند؛ همان که با تاسيس شرکت بوتان، زنان ايراني را از سياهکاري مطبخ نجات داد و با آسان کردن پخت و پز با استفاده از گاز آشنا کرد. او که در تشکلها و انجمنهاي مختلف حضور دارد، معتقد است بخش خصوصي و دولت در کنار و رفيق هم هستند، نه رقيب يکديگر چرا که دل در گرو يک هدف دارند و بايد در توسعه صنعتي ايران نقشآفريني کنند. خليلي در گفتوگو با دانشبنيان به مفهوم توسعه و کارآفريني پرداخته و شرحي از دوران زندگي، تحصيل و صنعتگري خود ارائه کرده است. او که هماکنون 86 سال دارد همچنان مشغول به کار است.
از خودتان بگوييد. دوران کودکي و نوجوانيتان چطور سپري شد؟
در تيرماه 1308 در خانوادهاي صنعتپيشه و روحاني در تهران به دنيا آمدم. فرزند ذكور ارشد مردي معتقد و خودساخته و كارآفرين - محمود خليلي؛ بنيانگذار صنعت برق نوين و استفاده از گاز مايع در كشور - و بانويي عاشق و صبور و فداكار به نام جميله هستم. پنج سالم بود كه روانه كودكستان برسابه شدم. تحصيلات ابتدايي را در مدرسه پانزدهم بهمن آغاز كردم. در 9 سالگي به تجريش نقلمكان كرديم و از كلاس سوم دبستان در مدرسه شاهپور تجريش ادامه تحصيل دادم. پس از پايان دوران ابتدايي و سيكل اول متوسطه، دوره دوم متوسطه را در دبيرستان ايرانشهر و كالج البرز گذراندم و پس از اخذ ديپلم رياضي از دبيرستان البرز، در دانشگاه تهران در رشته مهندسي الكترومكانيك ادامه تحصيل دادم. در سال 1332 با دريافت درجه مهندسي فارغالتحصيل شدم و دوشادوش پدر در خدمت به صنعت كشور همت گماشتم.
با توليدات صنعتي - مثل موتور برق - در خانه و از طريق پدرم آشنا شدم و در 12 سالگي در كارگاه كوچكم در خانه پدري با ابزاري كه گرد آورده بودم، در حد دانشم وسايل مختلف ميساختم. ريشه و منشا عشق ورزيدن و اصالت دادن من به كار را بايد علاوه بر جنم و طبيعت فردي، در تربيت خانوادگيام جستوجو كرد. چشم كه باز كردم، خود را زير سايه پدري يافتم كه آرام و قرار نداشت؛ پدري كه شغل معلمي را رها كرده و به سوي صنعت رفته بود و با اندك پسانداز مادرم كارگاهي را اجاره و شروع به تعمير موتورهاي سنگين كرده بود. رفته رفته كار و بارش گرفته بود و ديگر نه او شب و روز داشت و نه ما. به دنبال او ميدويديم. به مديريت و رياست اداره برق پايتخت رسيد و روشناييبخش خانه و كاشانه مردم شد؛ روشنايي كه پس از زماني جاي خود را به گرما داد و با آوردن صنعت گاز به كشور گرمابخش زندگي مردم شد.
چند ساله بوديد که با حوزه صنعت به شکل حرفهاي آشنا شديد؟
با فارغالتحصيلي از دانشگاه، پدرم، ضمن درخواست از من براي همكاري با خودش، كسب و كاري را پيشنهاد کرد كه خود او در سفر به آبادان براي تاسيس كارخانه سيمان شناخته بود. من نيز هنگام كارآموزي كوتاهمدت در پالايشگاه آبادان با انرژي عظيمي كه ميسوخت و از بين ميرفت، آشنا شدم؛ يعني صنعت گاز. پدرم پرسيد که آيا حاضري با من همكاري كني که زمينه استفاده از گاز مايع حاصل از پالايش نفت را در پهنه عظيم كشورمان رايج كنيم؟ پيشنهاد پدرم افق اميدبخش و روشني را در نظرگاهم مجسم کرد كه هم ميتوانست پاسخگوي رسالت اجتماعيام باشد و آرزوهاي آن روزگارانم را که به دليل شكست نهضت ملي شدن صنعت نفت به دنبال كودتاي آمريكايي - انگليسي بر باد رفته بود، پاسخگو باشد و هم زندگي برادران و خواهرانم را كه اكثرا مشغول به تحصيل و حتي بعضا كودك بودند، تامين کند.
چطور وارد عرصه صنعتگري شديد؟
با فروش برخي از اموال پدر و کمک چند شريک، شركت بوتان با مسئوليت محدود در تاريخ نوزدهم مردادماه 1332 به دستور پدرم تاسيس شد. از سال 1353 تا سال قبل، رياست هياتمديره و مديرعاملي اين شركت را بر عهده داشتم و اكنون در ساختار جديد شرکت رئيس هياتمديره هستم. از آنجا كه تحقق هدف تعيين شده به سبب نزديك به صفر بودن اطلاعات و امكانات در آن زمان بسيار غيرمحتمل مينمود، در خدمت پدر تصميم به مطالعه اروپا و آمريكا گرفتيم. اين مطالعات با سفر به اروپا و آمريكا نزديك به يك سال و راهنمايي اوليه برادرم مرحوم مهندس سعيد خليلي كه به اتفاق همسر و فرزندش در آمريكا زندگي ميکرد و به تحصيل اشتغال داشت، انجام شد.
از آنجا كه در دانشكده فني تحصيل کرده بودم و قبلا در فعاليتهاي صنعتي الگويي چون پدرم را پيش رو داشتم، مقدمات ورود به صنعت گاز مايع و وسايل خانگي را شروع کردم. با پيوستن برادران و خواهرانم به فعاليتهاي صنعتي - خدماتي در شركت بوتان، توليد همه کالاهايي را که در کشور نياز بود، به اتفاق ساير همكاران متخصص، پايهگذاري کرديم. از آن پس، استفاده از گاز مايع در كشور با ايجاد تاسيسات گازرساني در استانهاي مختلف ميهن عملياتي شد كه متعاقبا شركتهاي ايرانگاز و پرسيگاز با سرمايهگذاري خارجي وارد اين فعاليت شدند. در همين دوران، چون مصرف گاز مايع در كشور در حال رواج بود، شركتهاي ديگري نيز به ما پيوستند كه هماكنون تعداد آنها به 70 شركت ميرسد و مصرف گاز مايع در كشور به 2 ميليون تن در سال ميرسد.
دوران تحصيلم در دانشكده فني دانشگاه تهران همزمان بود با ملي شدن صنعت نفت و تحولات آن دوران. بعد از سقوط دكتر مصدق به اين نتيجه رسيدم که با مردمي كـه دچار فقـر فرهنگي هستند، نميتوان كشور را ساخت و اداره كرد و براي اينكه كشور پيشرفتهاي داشته باشيم بايد در مسير صنعتي شدن گام برداريم. زماني كه مردم در يك نظام صنعتي قرار بگيرند، ميتوانند امكانات تحصيلي مورد نياز فرزندانشان را تامين كنند. براي ارتقاي سطح فرهنگي هم چارهاي جز يادگيري و توسل به آموزش نميديدم كه لازمه اين كار نيز برخورداري از حداقل امكانات مالي بود. به همين دليل تصميم گرفتم تا حد امكان به صنعتي شدن كشورم كمك كنم. البته وضعيت جغرافيايي كشورمان كه نزولات جوياش يكسوم كشورهاي پرباران است نيز اقتضا ميكند كه به صنعت محوريت دهيم و حتي كشاورزي را نيز در چارچوب توسعه صنعتي معنا کنيم.
چطور شد به فعاليتهاي تشكلي روي آورديد؟
تحول صنعتي به نهاد و تشكل نياز دارد لذا به سمت ايجاد تشكل رفتم و در اولين گام در سال 1342 اقدام به تاسيس «سنديكاي توزيعكنندگان گاز مايع ايران» کردم. اين سنديكا اكنون با نام «انجمن توزيعكنندگان گاز مايع ايران» فعال و رياست هياتمديره آن از آغاز تاكنون بر عهده اينجانب است. تاسيس «شوراي سازندگان وسايل گازسوز» (1360) كه اكنون با نام «انجمن صنايع لوازم خانگي ايران» فعاليتش را ادامه ميدهد، تاسيس «انجمن مديران صنايع ايران» (1359)، تاسيس «كنفدراسيون صنعت ايران» (1380)، همكاري در احياي «اتاق بازرگاني و صنايع و معادن و كشاورزي» در ابتداي انقلاب و عضويت در هياترئيسه و هيات نمايندگان و بر عهده گرفتن مسئوليت در كميسيونهاي اين نهاد ارزشمند، نمايندگي كارفرمايان كشور در «شوراي عالي كار» در سالهاي 58 و 62 و 85 تا 88، عضويت در هياتامناي «سازمان تامين اجتماعي»، عضويت در هياتمديره «اتاق ايران و كانادا» و رياست هياتمديره «اتاق ايران و بلژيك»، همكاري در تاسيس «كانون عالي كارفرمايان ايران» و رياست هياتمديره آن در دوره حاضر، عضويت در هياتمديره «انجمن دارندگان نشان استاندارد»، عضويت در «شوراي رقابت» و «شوراي عالي سياستهاي كلي اصل 44» تا همين يك سال قبل و... از جمله کارهايي است که انجام دادهام و ميدهم. اكنون در تمامي اين انجمنها و تشكلها و سازمانها به خدمتگزاري و انجام وظيفه در حد مقدورات سالخوردگي و 86 سالگي است، مشغول هستم.
از دوران فعاليت خود در حوزه صنعت چه خاطرههاي خوب و بدي داريد؟
خاطرات خوب و بد من با موفقيتها و سختيهاي مردم و ميهنم مرتبط است. بدترين خاطراتم مربوط به زمانهايي است كه با بيكاري جوانان عزيز ميهن مواجه شده و اخباري از كاهش رشد اقتصادي كشور يا افزايش ركود و تورم شنيدهام يا ميشنوم. بهترين خاطرات و لحظات زندگيام هم به زمانهايي مربوط است كه از فعاليت، رونق توليد و افزايش سرمايهگذاريها و فراهم شدن كار براي آحاد مملكت و به خصوص جوانان بااستعداد ميهن عزيزم آگاه شدهام و ميشوم.
از فعاليتهايتان در امور خيريه بگوييد.
با عنايت به مسئوليت سنگين اجتماعيام فرصت كمي داشتهام كه وقت خود را در امور خيريه صرف کنم. من بيشتر وقت خود را براي توسعه اقتصادي و صنعت و ايجاد اشتغال صرف کردهام تا از طريق بهبود زندگي انسانها و رفاه اقتصادي آنان، تا آن حد كه مقدور باشد، نيازمندي آنها را به امور خيريه محدود کنم. البته از ابتداي تاسيس موسسه خيريه كودكان سرطاني محك در سال 1370، عضو هياتامناي اين موسسه هستم. همچنين عضويت و مشاركت در امور مرتبط با تامين اجتماعي در هياتامناي تامين اجتماعي را به عنوان وظيفهاي در جهت انجام فعاليتهاي انساندوستانه ميدانم. محور اصلي زندگيام همواره توجه به توسعه شخصيت، ذهنيت و الگوهاي رفتاري انسانها بوده و بر اين اساس زندگي خصوصي، حرفهاي، صنعتي و اجتماعي من سراسر از عزت و آزادگي و عشق و محبت به انسانها بوده است. من اگرچه در آغاز فعاليتهاي حرفهاي، صنعتي و اجتماعي خود با مفهوم مسئوليت اجتماعي آشنا نبودم ولي از همان ابتدا به آن عمل كردهام و بر اين باورم كه صنعتگران بخش خصوصي در برابر جامعه مسئول هستند و نقشي مهم در شكل دادن به آينده جامعه دارند. يك جنبه مهم از اين نقش، وارد شدن به فعاليتهاي رفاه اجتماعي نظير گسترش آموزش و بهداشت، حمايت از مصرفكننده، حفظ محيط زيست و تلاش براي كاهش فقر و بالا بردن كيفيت زندگي توده مردم در جـهت توسعه پايدار است. از اين منظر، صنعتگران بايد تلاش کنند که در كنار فعاليتهاي صنعتي، نقش اجتماعي خود را ايفا کنند.
چه انگيزهاي براي راهاندازي شرکت بوتان به عنوان مبدع استفاده از گاز مايع داشتيد؟
همانطور كه عرض كردم، درسي بزرگ در دوران نهضت ملي شدن صنعت نفت آموختم و آن اين است که مردم گرسنه و دچار فقر فرهنگي و غيرمتشکل و پراکنده قابل اتکا نيستند و نميتوان با آنان جرياني پايدار براي توسعه و پيشرفت کشور شکل داد و کشور را ساخت. بر اين اساس، صنعتي کردن کشور و کارآفريني را که زيربناي آن آموزش و توسعه فرهنگي است، مکتب و مرام خود قرار دادم؛ بدين معنا کـه اگر تا قبل از آن به صورتي حسي و غيرآگاهانه در مسير توسعه صنعت و كارآفريني گام برميداشتم، سقوط دولت ملي نقطهعطفي شد تا آگاهانهتر به دنبال راه و روشي براي افزايش توان اقتصاد ملي و بالطبع کاهش فقر و ايجاد رفاه در جامعه باشم. در تمامي سالهاي رشد و گسترش شرکت بوتان، در کنار پدر و به اتفاق برادران و خواهرانم، تلاش کرديم امکان ارتزاق و معيشت سالم بخشي از جامعه را فراهم آوريم و بدين منظور زدودن فقر از چهره وطن را در قالب تحول در مصرف انرژي معنا كرديم. لذا شرکت بوتان را به عنوان مبدع استفاده از گاز مايع و صنعت مرتبط با آن تاسيس کرديم و گسترش داديم؛ نهالي که اکنون به درختي تناور تبديل شده است. اين واحد صنعتي صد درصد خودکفاست و حاصل فعاليتهاي آن اشاعه و توزيع 3/2 ميليون تن گاز مايع در کشور، بيش از 500 ميليون دلار صرفهجويي ارزي سالانه در صنعت گاز مايع کشور، ايجاد بيش از 1500 ميليارد ريال ارزش افزوده سالانه صنعتي، ايجاد بيش از 30 هزار فرصت شغلي و شايد از همه مهمتر حفظ محيط زيست و جلوگيري از قطع درختان و نابودي جنگلهاست.
دستاورد مهم ديگر ما، رهاندن زنان ايراني از سياهکاري مطبخ به عنوان يکي از محورها و پايههاي توسعه و پيشرفت کشور بود تا با آسان کردن پخت و پز با استفاده از گاز بتوانند بخشي از وقت و عمر گرانبهاي خود را به جاي هدر دادن در آشپزخانههاي پردود، صرف آموختن و آموزش دادن کنند.
شرکت بوتان براي خانواده خليلي هيچگاه يک واحد اقتصادي صرف نبوده، بلکه يک آرمان اجتماعي بوده لذا همواره ارزشها بر آن حاکم و در آن جاري بوده است؛ ارزشهايي همچون تواضع، احترام، صداقت و درستي، رابطه برد - برد، يادگيري مستمر، تصميمگيري بر اساس اطلاعات واقعي، نوآوري و خلاقيت، مشتريمداري و رقابت، رعايت استانداردهاي ايمني حرفهاي و مسئوليتپذيري در مقابل جامعه.
شما يکي از بنيانگذاران موسسه خيريه محک نيز محسوب ميشويد. در اين خصوص چه حسي داريد؟
کارآفريني را حرفه خود قرار دادم تا راهي باشد براي خوشبختي و هدايت انسانها بـه سوي توليد به گونهاي که هر کس بداند اين کار فضيلت شاخصي است متکي بر ساختههاي انسان در دوران حيات و نيز آموختم و آموخته خود را پياده کردم که سعادت فردي وجود ندارد لذا کارآفريني امري جمعي است و در قالب تشکل معنا مييابد؛ تشكلهايي كه ميتوانند نماد و محور انساندوستي و عشق به همنوع باشند. نمونه آن، موسسه محك است كـه از جملـه پايهگذاران آن بودهام و توانسته است با نظام راهبري هوشمندانه سروران انساندوست و عالم، به سازماني متعالي تبديل شود و بسياري از کودکان مبتلا به سرطان را معالجه کند و در دنيا سرآمد باشد؛ نهادي كه عشق ورزيدن به انسانهاي ديگر را درون خود، محيط پيرامونش و جامعه پرورش دهد.
نظر شما در مورد جايگاه دولت در اقتصاد کشور چيست؟
بهترين موضع دولت را سياستگذاري و اعمال وظايف حاكميتي و كشورداري ميدانم. لذا همواره تلاش کردهام، ضمن آنکه رفيق دولت هستم، نظرات خود و يارانم را نيز به صورتهاي مختلف به اين نهاد منتقل کنم. اين موضوع از اين منظر برايم اهميت بسيار داشته است که اقتصاد ايران در طول يکصد سال گذشته همواره دولتسالار بوده و اين امر سبب مشکلاتي همچون بيکاري، تورم بالا، پايين بودن سطح درآمد سرانه، پايين بودن بهرهوري، کم بودن پسانداز و سرمايهگذاري و غيره شده است. حل اين مشکلات نيز از طريق محوريت يافتن بخش خصوصي در فعاليتهاي اقتصادي کشور امکانپذير است كه در قالب سياستهاي اصل 44 نيز شكل قانوني يافته و مورد تاكيد قرار گرفته است به نحوي که دولت صرفا سياستگذار باشد و تصديگريها به بخش خصوصي سپرده شود. البته حضور بخش خصوصي در تصميمسازيها و تصميمگيريها نيز بايد مدنظر قرار گيرد.
به نظرتان بنگاههاي اقتصادي ايران چقدر توسعه يافتهاند؟
اكنون اين ديدگاه مورد قبول نظريهپردازان و کارشناسان اقتصادي است كه بخش خصوصي و بنگاههاي اقتصادي محور توسعه كشورهاست و اقتصاد خرد اهميت بنيادين دارد. همچنين، بدون وجود بنگاههاي پيشرفته و توانمند، توسعهاي اتفاق نميافتد. خانه را آجرهاي آن و اجزاي ريزش ميسازند. البته نقشه، زمين، فونداسيون و... نيز اهميت خود را دارند. اما امروز ثابت شده است و در قالب نظريههاي مايکل پورتر معياري جهاني يافته است (فضاي کسب و کار) که بنگاه اقتصادي مبنا و محور پيشرفت و توسعه هر کشوري است. من اما اين نظريه را، بيآنکه بدانم، در زندگي حرفهاي خود به اجرا گذاشتم. به هر حال، شوقآفرين است وقتي مشاهده ميکني همان کاري را کردهاي و همان راهي را رفتهاي که فرهيختگان و علم روز بر آن مهر تاييد زدهاند.
نظرتان راجع به مفهوم ملت چيست؟
از فرداي سقوط دولت ملي دکتر مصدق و شکلگيري اين ايده در من که با مردم گرسنه و فقير هيچ جنبش اجتماعي و تحول و نوسازي اقتصادي شکل نميگيرد، اين باور نيز در من رشد کرد که ملت در مفهوم مدرن آن نميتواند صرفا مجموعه افرادي ساکن در سرزميني واحد با زبان و مذهب و آداب و رسوم و تاريخ مشترک باشد، بلکه عنصر اقتصادي هم براي کافي بودن آن شروط و ايجاد يک ملت امري واجب و ضروري است تا چسب و ملاتي باشد براي امتزاج و درآميختن اين مجموعه افراد به يکديگر و در خدمت هدفي مشترک. اين درک و فهم چيزي بود كه در بيانيه صنعتگر چند سال قبل به آن اشاره كرده بودم. اما چه خوشبخت و خوشحال شدم وقتي در همايشي در اتاق بازرگاني از زبان استاد محترم دکتر غنينژاد شنيدم که تشکيل ملت - دولتها در اروپا اساسا کارکردي اقتصادي داشت و نوعي از واحد سياسي بود که هزينههاي معاملاتي را بسيار کاهش ميداد و موجب توسعه سريعتر بازارها، تقسيم کار، توليد ثروت بيشتر و پيشرفت اقتصادي ميشد.
آري، ملتي را ميتوان در جهان امروز ملت ناميد که با کار مشترک و تعامل اقتصادي و منافع اقتصادي معنا شود و هر ملتي که در اين زمينه پيشرفتهتر باشد، ملتي قدرتمندتر و متحدتر و منجسمتر است. لذا آزادي بازار و مبادله کالا به همان اندازه مهم و محترم است که آزادي تبادل گفتار و انديشه چرا که اين آزاديها بخشي از شيوه زندگي و کنش متقابل انسانها با يکديگر است.
شما را به عنوان سمبل اميد ميشناسند. نظرتان در اين خصوص چيست؟
من هيچگاه نااميد نشدهام و نخواهم شد؛ حتي در بستر بيماري مهلك سرطان و از دست دادن صداي خود. من اميدوارتر بر جايم و استوار. آنچه وجهه همت من در عمر باقيمانده است آنکه من سالخورده براي توسعه و آباداني کشور و رفاه هموطنان چه کاري ميتوانم انجام دهم. اکنون بـر اين عقيدهام کـه اشکال در نگاه ماست. آندره ژيد، نويسنده شهير فرانسوي، ميگويد: «عظمت در نگاه تو است، نه به آنچه مينگري.» پس بر اين اعتقادم که بايد پاراديم، يعني الگو و مدل ذهني و رفتار عيني، خود را تغيير دهيم و انسان را محور قرار دهيم؛ مخلوقي را که خداوند او را احسنالخالقين مينامد و فرشتگان در مقابلش سر به سجده ميگذارند. وقتي انسان محور باشد و نه اشيا و تفکرات انتزاعي و مجرد از حضور و حيات انسان، رفتار انساني هم ميتواند محور قرار گيرد.
در اين گفتمان، انسان صنعتگر در تضاد با انسان تاجر و انسان کشاورز و اينها در تقابل و تضاد با انسانهاي تلاشگر در ساير عرصههاي خدمتگذاري قرار نميگيرند بلکه انسانهاي فعال در تمامي اين حوزهها، همه توش و توان خود را براي پيشرفت جامعه صرف ميکنند. توسعه حاصل تفاهم است و صلح و آشتي و نه نبرد، ستيز و تضاد. بايد با هم همدل شد نه فقط يکديگر را تحمل کرد بلکه يکديگر را دوست داشت و به يکديگر عشق ورزيد.
از منظر يک صنعتگر بفرماييد که توسعه در حقيقت چه مفهومي دارد و توسعه صنعتي در ايران چگونه محقق ميشود؟
توسعه فرايندي است دشوار و نفسگير آن هم در سرزميني با تاريخي کهن و جغرافيايي وسيع. در چنين جايي بايـد به تغيير پارادايم قائل بود و نقشه راه نويني ترسيم کرد که در فضاي پيچيده و پرابهام جهان امروز به اتخاذ تصميمها و يافتن راهحلهايي بينجامد که توسعه و پيشرفت مستمر کشور را به ارمغان بياورد؛ توسعهاي که بر اساس تفکر جهاني، يکپارچهنگر، شبکهاي، قائل به حفظ محيط زيست همراه با مسئوليتپذيري اجتماعي و اخلاقي باشد.
همانطور که گفتم، در کانون همه اينها، عشق به همنوع و دوستي و آشتي و به تعبيري «هوش هيجاني» يا «هوش اخلاقي» ميدرخشد؛ هوشي که مبتني بر ظرفيت و توانايي ذهنيمان در به کار بستن اصول انساني در ارزشها، اهداف و کارکردهاي فرديمان است.
در سايه اين راهبرد، چنانکه آمارتيا سن گفته است، توسعه چيزي جز دستيابي به انواع آزاديها نيست. با توجه به اين رويکرد، رشد اقتصادي در کنار مقابله با فقر، نابرابري و نبود دسترسي به فرصتهاي اجتماعي قرار ميگيرد. بديهي است که از دل اين پارادايم و الگوي توسعهاي، توسعه صنعتي زاده ميشود که کارگر، کارفرما و دولت در توافقي منطقي و در همکاري با يکديگر به بهرهوري صنايع موجود و ايجاد صنايع پيشرو کمک ميکنند.
منبع: مجله دانش بنیان
ارسال به دوستان