گپ و گفتی با مجید دهبیدیپور مدیر مرکز رشد فناوریهای پیشرفته شریف
ما معدن طلا داريم!
پيش از اين گفتوگو، لابهلاي صحبتهايم با برخي از مديران شرکتهاي دانشبنيان، تعريفشان را شنيده بودم. همان مديراني که کارشان را از دفتر کوچکي شروع کرده بودند که «مرکز رشد شريف» در اختيارشان گذاشته بود. در اصل، اين مرکز اولين جايي بود که حرفهايشان را جدي گرفته و به آنها فرصت داده بود تا خودشان را اثبات کنند. کم و بيش ميدانستم که مرکز رشد از کمک به شرکتها و راهنمايي کردن آنها دريغ نميکند. اما آنطور که مجيد دهبيديپور مدير مرکز رشد فناوريهاي پيشرفته شريف ميگويد، آنها هدفهاي بزرگتري را دنبال ميکنند و مرکز رشد تنها بخشي از يک اکوسيستم بزرگتر است. با دهبيديپور درباره ماموريتها و نقاط قوت و ضعف اين اکوسيستم گفتوگو کردهايم که ماحصل آن را ميخوانيد.
شما در مرکز رشد چکار ميکنيد و چطور از صاحبان ايده حمايت ميکنيد؟
مرکز رشد و مرکز کارآفريني در واقع يک مجموعه به هم پيوسته است و فعاليتهايي که ما در اين مجموعه انجام ميدهيم، سابقه چهارده، پانزدهساله دارد. کل کارهاي ما در قالب چهار برنامه انجام ميشود. برنامه اول، ترويج کارآفريني و فرهنگسازي براي آن است چون در دانشگاه شريف تعداد دانشجويان و نخبگان بسيار زياد است و حتما نياز داريم ذهنيات بچهها را نسبت به موضوع کارآفريني تغيير دهيم. پس برنامه اولمان از جنس فرهنگسازي و ترويج است و سعي ميکنيم در قالب سمينارهاي آموزشي، همايش، کنفرانس، نشريه و روزنامه و فعاليتهاي مرتبط يک مقدار ذهن بچهها را براي کارآفريني آماده کنيم چون قشر جوان ما خيلي با اين مسائل آشنا نيستند و توجه چنداني به آنها نميکنند.
برنامه دوم، ارتقاي توانمنديهاي کارآفرينانه است. منظور اين است که اگر من دانشجو علاقهمند شدم به حرکت در مسير کارآفريني، چه توانمنديها و مهارتهايي را بايد کسب کنم؟ ببينيد، در فضاي دانشگاه يکسري مهارتهاي سخت به دانشجويان آموزش داده ميشود. بر اين اساس، بچههاي ما اصولا مهندسين خوبي هستند ولي آيا در بحث مهارتهاي نرم يا soft skills هم قوي هستند؟ بررسيها نشان ميدهد که نه؛ در اين زمينه دانشجويان ما ضعفهاي زيادي دارند.
اين مهارتهاي نرم شامل چه چيزهايي ميشود؟
فن سخن گفتن، ارتباط برقرار کردن، سخنراني کردن در يک جمع، نوشتن بيزينسپلن و اينکه اصلا بيزينس مدل چيست و... به طور کلي، مهارتهاي نرم يعني مهارتهايي که بيشتر در فضاي اجتماعي و در زندگي کاربرد دارند. اينها مواردي است که کمتر به آنها توجه ميشود. ما در قالب برنامه دوممان که ارتقاي توانمنديهاي کارآفرينانه است، سعي ميکنيم اينطور مهارتها را هم به بچهها ياد بدهيم. قالبش هم کلاسهاي آموزشي است.
سالانه حدود 10 هزار نفرساعت آموزش کارآفريني به دانشجويان ارائه ميدهيم. «جشنواره کارآفرينان» که سالانه داريم آن را برگزار ميکنيم و الان هفتمين دوره ويسيکاپ آن است، در همين راستاست. بحث «مدرسه اشتغال» را هم داريم که در يک بازه زماني 9 ماهه، بچهها طي بحثهاي خودشناسي و تيپشناسي اول خودشان را ميشناسند، بعد يکسري مهارتها را ياد ميگيرند و در نهايت هم در يک دوره کارآموزي 3 ماهه شرکت ميکنند. علاوه بر اين، بازديدهاي صنعتي داريم که دانشجوها با صنايع مختلف آشنا ميشوند. يک استاد هم همراه آنها هست و طي اين بازديد يکسري مسائل را برايشان توضيح ميدهد. بنابراين، اگر برنامه اول ما از جنس ترويج بود، برنامه دوم از جنس ارتقاي توانمندي است.
يعني تنها مشکل دانشجوهاي ما ضعف در مهارتهاي نرم است؟ ميخواهم بدانم دانشگاههاي ما از نظر سطح علمي واقعا چه جايگاهي دارند و مهندساني که تربيت ميکنند، در چه سطحي از مهارت هستند؟
من احساس ميکنم که ما در زمينه کيفيت و محتواي آموزشي فاصلهاي با دانشگاههاي برتر دنيا نداريم. اين را بر مبناي شواهد و مستندات خدمتتان ميگويم و گفته خود آنهاست. از لحاظ کيفيت آموزشي و تئوري مهندسي، سرفصلهاي دروسي که در برق شريف داريم، قطعا از هيچ دانشگاهي با رنک بالا، پايينتر نيست. اين را ميتوانيد بررسي بکنيد. خود من هم حداقل دو، سهتا شاهد براي اين مساله دارم. نکتهاي که وجود دارد اين است که ما در مرکز بايد کمي فعالتر عمل کنيم چون اگر بچههاي ما در زمينه تئوريهاي مهندسي قوي هستند، بايد در مورد ياد دادن مهارتهاي نرم هم به آنها بيشتر دغدغه داشته باشيم و بيشتر کار کنيم. ولي اين ضعف دانشجو نيست. ضعف ماست که اين کار را نکردهايم.
به نظر من، به ميزاني که دانشگاه دارد مهارتهاي فني و مهندسي دانشجوها را تقويت و مهندس خوب تربيت ميکند، بايد به همين ميزان توانمنديهاي کارآفريني آنها را ارتقا بدهد که وقتي دانشجو از مقطع ليسانس يا فوقليسانس فارغالتحصيل ميشود، اين مهارتها را ياد گرفته باشد. خلاصه بگويم که تطابق نداشتن مهارتهاي سخت با مهارتهاي نرم ضعفي است که عملا بچهها با آن مواجه هستند.
از برنامههاي ديگرتان بگوييد.
برنامه سوم ما به مرکز رشد مربوط است. در اصل، مرکز کارآفريني و مرکز رشد دو حلقه به هم پيوسته هستند. اما در مرکز رشد چه اتفاقي ميافتد؟ اينجا در اصل بحث ايجاد کسب و کار دانشبنيان مطرح است. برنامه سوم، ايجاد کسب و کارهاي دانشبنيان در قالب مرکز رشد و حمايت از آنهاست. در اين مرکز، چهار سرويس ارائه ميشود. سرويس اول، فضاي استقرار است. يعني هر تيمي که به مرکز رشد درخواست ميدهد و پذيرفته ميشود، فضاي اداري در اختيارش قرار ميگيرد. سرويس دوم، خدمات آموزشي و مشاورهاي است. تيم درخواستدهنده در طول دورهاي که اينجا مستقر است، ميتواند هم از آموزشهاي مرکز و هم از خدمات مشاورهاي آن به صورت رايگان استفاده کند؛ مثلادر مورد اينکه مديريت يک شرکت دانشبنيان چگونه است، بحث ماليات، بيمه، قانون کار و... اين موارد را در طول دورهاي که اينجا مستقر هستند، ياد ميگيرند. خدمت سومي که در مرکز رشد ارائه ميشود، خدمات مالي و اعتباري است که ما آن را از طريق صندوق پژوهش و فناوريمان ارائه ميدهيم. يعني هر شرکتي که اينجا هست، مطابق با مصوبه هياتامنا ميتواند دو اعتبار بگيرد؛ يکي اعتبار خدماتي و ديگري اعتبار فناوري که دومي به صورت وام قرضالحسنه است. بحث چهارم هم کمک به بازاريابي و بازارسازي براي اين شرکتهاست.
برنامه نهايي ما نيز پايدارسازي کسب و کارهاي دانشبنيان است. يعني فقط ايجاد يک شرکت و کسب و کار براي ما ملاک نيست و علاقهمند هستيم تيمهايي که در مرکز رشد مستقر ميشوند، حتما به يکسري کسب و کارهاي پايدار تبديل شوند. چون کسب و کارهاي پايدار و موفق هستند که ميتوانند باعث ايجاد شرکتهاي جديد بشوند، ارزشسازي کنند و مسيرهاي موفق بسازند.
آماري هم از فعاليتهاي مجموعهتان داريد؟
بله. تقريبا 160 واحد فناور را در طول زماني که مرکز رشد در حال فعاليت است، پذيرش کردهايم. در بحث پايدارسازي هم دو مجتمع فناوري با کمک معاونت علمي و فناوري رئيس جمهور در اطراف دانشگاه ايجاد شده که در يکي، 11 و در ديگري، 12 مجموعه مستقر شدهاند. مجتمع سوم انشاءالله با همکاري معاونت علمي صندوق نوآوري و شکوفايي تا اواخر آذر افتتاح ميشود که حدود 36 واحد فناور ميتوانند در آن مستقر شوند.
ما علاقهمند هستيم که دور و اطراف دانشگاه را پر کنيم از شرکتهاي دانشبنيان موفق و رشديافته که از اين اکوسيستم بيرون ميآيند. در ارتباط با ترويج و فرهنگسازي که برنامه اولمان بود هم هفتهاي نيست که در دانشگاه يک رويداد مرتبط با کارآفريني نداشته باشيم. در سال حداقل 50 رويداد برگزار ميشود و هر هفته حداقل يک رويداد کارآفريني داريم؛ از نشستهاي تخصصي گرفته تا معرفي کارآفرينان موفق، مناظره و....
به جاي اينکه بپرسيم مرکز رشد چکار ميکند، بايد بپرسيم اکوسيستم کارآفريني دانشگاه شريف چکار ميکند که پاسخش اين است: ترويج و فرهنگسازي، ارتقاي توانمندي، ايجاد کسب و کارهاي دانشبنيان و پايدارسازي اين کسب و کارها. اين اکوسيستم يکسري نهاد دارد که عبارتند از مرکز کارآفريني، مرکز رشد، صندوق پژوهش و فناوري، مجتمعهاي فناوري و شتابدهنده شريف. اين آخري نهادي جديد است و يک سال و نيم است با کمک معاونت علمي ايجاد شده. اين برنامهها توسط نهادهايي که گفتم مديريت ميشود و پيش ميرود.
اين مدل اکوسيستم را از جايي الگو گرفتهايد؟ چقدر الگوبرداري است و چقدر نوآوري خودتان؟
نميتوانم بگويم همه اينها الگوبرداريشده از جاهاي موفق دنياست. البته که خيلي الگوبرداري داشتهايم. تقريبا اکثر دانشگاههاي کارآفرين را بررسي کرده و پارکها و مراکز فناوري را ديدهايم. بنابراين قطعا بخش عمدهاي از چيزي که الان داريم، الگو گرفته از تجربيات خارجيهاست.
بيشتر از کدام کشورها و دانشگاهها الگو گرفتهايد؟
دانشگاههاي مختلفي را بررسي کرديم. مثلا در آمريکا ميتوانم استنفورد و امآيتي را مثال بزنم يا دانشگاه ملي سنگاپور که يکي از دانشگاههاي کارآفرين موفق دنياست و از آن خيلي درس گرفتيم و فايدههاي زيادي برايمان داشت. مثلا در مورد شتابدهندهها چيزي حدود 50 شتابدهنده را در دنيا بررسي کرديم که ببينيم چکار ميکنند. به طور کلي، هر جا که احساس کرديم رويکردهاي دانشگاهي کارآفرينانه يا نهادي هست که در دل آن درسي دارد، سعي کرديم استفاده کنيم. طبيعتا کار آساني هم نيست چون فضاي کسب و کار ما با فضاي آنها خيلي فرق دارد. نکته ديگر اينکه متناسب با تجربه و نيازمان هم کار کردهايم. يعني خيلي از نهادهايي که ما ايجاد کردهايم به اين دليل بوده که راهي را رفته و به يک مشکل برخورد کرده و مجبور شده بوديم آن نهادها را ايجاد کنيم.
ميشود مثال بزنيد؟
بله. سال 79 اينجا مرکز کارآفريني ايجاد شد. بعد از دو، سه سال به اين نتيجه رسيدند که بچههايي که جذب مجموعه ميشوند و علاقهمند هستند، نياز دارند يک جايي جمع شوند، تيمسازي کنند و روي ايدهشان کار کنند، در عين حال هم آن مکان هزينه اجاره نداشته باشد و تازه کمک فکري بتوانند بگيرند و... بر همين اساس، سال 82 براي مجوز مرکز رشد اقدام و سال 83 اولين شرکت را پذيرش شد. پس نياز بود که ما در ادامه فعاليتهاي ترويجيمان محيطي داشته باشيم براي کسب و کار که مرکز رشد ايجاد شد. سال 88 به خاطر خدمات مالي و اعتباري که طبق اساسنامه مرکز رشد موظف بوديم به واحدهاي فناور بدهيم و از طرفي ساز و کارهاي داخل دانشگاه هم براي اين کار مساعد نبود - چون دانشگاه جايي نيست که بخواهد وام بدهد و اصلا ماموريت دانشگاه اين نيست و خدمات مالي و اعتباري را بايد نهادهاي مالي بدهند - از قانون ماده 100 برنامه سوم توسعه استفاده کرديم و مجوز صندوق پژوهش و فناوري را براي دانشگاه گرفتيم. سال 92 ديديم حجم درخواستهايي که به مرکز رشد ارسال ميشود، بالاست. مثلا اگر در هر سال 100 درخواست داريم، 10 تايشان را پذيرش ميکنيم. 90 درصد اينها يا طرحهاي مناسبي نيستند يا به خاطر کمبود فضايي که داريم، موفق نميشوند بالا بيايند. کاري که ما اينجا انجام داديم، اين بود که يک دوره آمادهسازي ورود به مرکز رشد براي بچهها برگزار کنيم. آن موقع بحث شتابدهنده مطرح شد؛ اينکه نهادي داشته باشيم که در يک بازه زماني 6 ماهه طرحهاي حوزه آيسيتي آنجا جذب شوند و خدمات بگيرند و خروجيهاي آنها را ما به عنوان وروديهاي مرکز رشد پذيرش کنيم. الان دو نمونه شرکت داريم که به همين طريق وارد مرکز رشد شدهاند و دارند فعاليت ميکنند.
بسياري از شرکتهايي که از مرکز رشد خارج ميشوند و موفق هستند، دنبال جايي ميگردند که بروند و کنار همديگر مستقر شوند تا گاهي بتوانند يکسري همکاريهاي استراتژيک با هم داشته باشند. آن زمان بود که بحث مجتمعهاي فناوري را دنبال کرديم که اشاره کردم دوتا ايجاد شده و سومي هم تا آخر آذر افتتاح خواهد شد. البته يک نکته را هم بگويم. هنوز اکوسيستم کارآفرينيمان و فرايندهايي که در مجموعه دانشگاه دنبال ميکنيم، نياز به کار دارد و متناسب با استعدادي که در اين دانشگاه هست، دانشجوها و توانمنديهايي که دارند، نيست. واقعا من اعتقاد دارم که اينجا معدن طلاست و ما در حد شايستگي و لياقت يک معدن طلا کار نکردهايم. استعداد بچهها و توانمندي اساتيدمان خيلي بيشتر و فراتر است. بنابراين نيازمند توسعه کيفي و کمي برنامههايمان هستيم و خيلي جاي کار داريم.
الان نقاط ضعف به نظرتان کجاست؟ همين جاهايي که ميگوييد بايد خيلي رويش کار کنيم؟
ببينيد، نکته اول بالا بردن ضريب نفوذ برنامههاي ما در ميان دانشجويان است. يعني اگر 11 هزار دانشجو در دانشگاه داريم، همه اينها بايد به نوعي با فعاليتهاي ما آشنا باشند. آشنا نه به اين معني که شنيده باشند، بلکه بدانند عملا چه اتفاقي دارد اينجا ميافتد و درگير باشند. ضعف دومي که حتما ما بايد برايش فکري بکنيم، اين است که کسب و کارها - علي الخصوص کسب و کارهاي دانش بنيان - نيازمند خدمات منتورشيپ هستند. ما در فضاي کسب و کارمان منتورهاي مجرب و دقيق کم داريم. بنابراين، برخوردار نبودن از يکسري منتورهاي مجرب که بتوانند کار هدايت و مشاوره را انجام دهند، ضعف ديگر ماست. گاهي هم مشاهده شده که من کارآفرين که صاحب ايده هستم، ادعاي خيلي بالايي دارم و بعضي وقتها فکر ميکنم به تنهايي ميتوانم اين کار را انجام بدهم. بنابراين جا انداختن اين فرهنگ که کارآفريني نيازمند تيم است و به تنهايي عملي نيست، موضوع بعدي است.
بحث ديگري هم که ما با آن مواجه هستيم، توسعه فضاي فيزيکي است که واقعا از آن رنج ميبريم. ما سال 93، 146 درخواست براي ورود به مرکز رشد داشتيم که حجم عمدهاي از اينها را من مجبور شدم به خاطر کمبود فضاي فيزيکي رد کنم. اين موضوع واقعا اجتنابناپذير است. ما نميتوانيم کسب و کاري راهاندازي کنيم که حداقل يک فضاي فيزيکي براي استقرار نداشته باشد. بحث آخر را هم، توسعه کيفي خدمات تجاريسازي اکوسيستم کارآفريني است. به بيان ديگر، در بخشهاي مختلف نيازمند توسعه خدمات تجاريسازي هستيم که بخشي از آن را هم انجام دادهايم.
بين شرکتهايي که در مجتمعهاي فناور مستقر شدهاند، کدام حوزهها بيشتر فعال هستند و توانستهاند موفقتر عمل کنند؟
حوزهها خيلي وسيع و متنوع هستند ولي چند حوزه که در آنها دستاوردهاي ما پررنگتر بوده - اين را بر مبناي خروجيهاي موفق ميگويم - يکي حوزه آيسيتي يا همان فناوري اطلاعات و ارتباطات است، بعدي نانو و مواد پيشرفته و متالورژي و پليمر و حوزه سوم هم بهينهسازي مصرف انرژي است. در حوزه ليزر و اپتيک و اتوماسيون هم شرکتهاي موفقي داريم.
علت اينکه در اين سه حوزه درجه موفقيت بالاتر بوده، چيست؟
دلايل مختلفي ميتواند داشته باشد. مثلا وقتي شايستگيهاي محوري دانشگاه شريف را هم بررسي ميکنيم، ميبينيم در حوزه آيسيتي از شايستگي بيشتري برخوردار هستيم. يا در حوزه انرژي - وقتي از انرژي حرف ميزنم مهندسي انرژي، برق و همه اينها را شامل ميشود - از يکسو دانشکده برق را داريم و از سوي ديگر دانشکده مکانيک با گرايش تبديل انرژي، دانشکده مهندسي انرژي، پژوهشکده انرژي، چندتا قطب فعال و... يا در حوزه نانو دانشکدههاي مواد، فيزيک، مکانيک و پژوهشکده نانو از نهادهاي موفق و فعال و پرتلاش دانشگاه هستند. ميخواهم بگويم اينها يکي از عوامل تاثيرگذار بودهاند؛ يعني توانمنديهاي محوري انباشتهشده در دانشگاه در اين حوزههايي که گفتم.
موضوع دوم اين است که به نظر ميرسد افرادي که در اين فضاها بودهاند، بيش از بقيه، مهارتهاي کارآفريني را کسب کرده و ارتقا دادهاند. در واقع، در اين حوزهها افراد بيشتري به فکر کارآفريني افتادهاند. و نکته سومي هم که ميتوانم به آن اشاره کنم، حداقل در مورد آيسيتي، اين است که شايد - و نه لزوما - راهاندازي کسب و کار و تجاريسازي محصول در حوزهاي مثل فناوري اطلاعات سادهتر و سريعتر است.
با توجه به شرکتهايي که در اين مجموعه بزرگ شدهاند، ميتوانيد بگوييد در حال حاضر فاصله بين دانشگاه و صنعت به چه صورت است؟
اين موضوع خيلي مفصل است و خودش يک سمينار چند ساعته ميطلبد!
اجازه بدهيد طور ديگري مطرح کنم. اين شرکتها که از اکوسيستم شما خارج شدهاند، چقدر توانستهاند نيازها را برآورده کنند و در صنعت موفق باشند؟
موفق بودهاند. اصلا شرکت دانشبنياني موفق است که برود و يک نيازي را از جامعه يا صنعت رفع کند. اگر اين کار را نکند، حيات نخواهد داشت. بگذاريد اين طور به شما بگويم که شرکت دانشبنيان مجبور است بازار خودش را تامين کند پس به اجبار بايد برود با صنعت و جامعه تعامل کند. از طرف ديگر، اين شرکت بايد مزيت رقابتي داشته باشد پس مجبور است با دانشگاه و مراکز دانش و پژوهش ارتباط داشته باشد. يعني يک شرکت دانشبنيان چون مجبور است هم مزيت رقابتياش را حفظ کند و هم به بازار دسترسي داشته باشد، چارهاي جز ارتباط با صنعت و دانشگاه نخواهد داشت. يعني ميتوانيم بگوييم شرکت دانشبنيان واسطي است که به طور خودکار اين ارتباط را برقرار ميکند.
منبع: مجله دانش بنیان
ارسال به دوستان