سرمايهگذار بايد شطرنجباز ماهري باشد
فريال مستوفي يکي از معدود کارآفرينان کشور است که طي چند سال اخير وارد عرصه صنعت و معدن شده است. اين بانوي کارآفرين اکنون رئيس کميسيون سرمايهگذاري اتاق بازرگاني ايران و تهران است و روزهاي شلوغي را پشت سر ميگذارد. او در اين گفتوگو دغدغهاش را درباره حاشيههاي سرمايهگذاري در ايران مطرح ميکند و از روحيه چالشپذير خود ميگويد. مستوفي بر اين باور است که اگر حاشيهها وجود نداشته باشند و اجازه داده شود که سرمايهگذاريهاي بخش خصوصي با ريتم طبيعي خود پيش بروند، شرايط براي پوستاندازي اقتصاد دولتي هرچه زودتر مهيا خواهد شد. او ميگويد هر صبح که از خواب بيدار ميشوم مدام بايد مهرهها را جابهجا کنم و در انتظار اتفاقي غيرقابل پيشبيني باشم.
شما سرمايهگذار بخش خصوصي در بزرگترين معدن سرب و روي جهان هستيد. براي اين معدن به عنوان يک سرمايهگذار چه برنامهريزي کردهايد؟
عمليات باطلهبرداري در معدن مهديآباد اين روزها با سرعت بسياري پيش ميرود و هدف اين است که هرچه زودتر اين عمليات تمام شود و به مرحله استخراج و بهرهبرداري سرب و روي برسيم. مديريت امور اين معدن بر پايه مطالعات بازار در حال انجام است و ساخت کارخانه 100 هزارتني کنسانتره و 100 هزار تني شمش با سرمايهگذاري بيش از 700 ميليوندلاري در دستور کار قرار گرفته تا علاوه بر تامين نياز داخلي، امکان صادرات شمش به بازار کشورهاي ديگر فراهم شود و بسياري از صنايع دنيا مشتري اصلي ايران شوند. مسلما پروژهاي به اين بزرگي، علاوه بر زمان، تامين مالي و نگاه کارشناسي هم ميخواهد. بخش خصوصي در مديريت پروژهها مانند دولت نيست و نگاه متفاوتي دارد زيرا مشتاق است هرچه سريعتر به بهرهبرداري و فرآوري برسد. دولت در بسياري از پروژههاي صنعتي و معدني نگاه سطحي و اصرار به مديريت پروژهها بدون مطالعه کارشناسيشده دارد.
خيليها شما را به دليل مذاکرات سختتان با چينيها براي گرفتن فاينانس پروژههاي فولادي تحسين ميکنند. آنها معتقدند مهارت خاصي داريد که ميتوانيد در بسياري از پروژههاي ناممکن موفق شويد. سرمايه مورد نياز ساخت کارخانه در معدن مهديآباد را چطور تامين ميکنيد؟
بخشي از منابع سرمايهگذاري در اين پروژه از شرکت خودمان است اما بقيه آن را قصد داريم از طريق فاينانس تامين کنيم چون زماني که شريک خارجي وارد پروژه ميشود، علاقهمندي آن باعث ميشود زيرساختهاي صادرات سرب و روي فراهم شود. از سويي با تزريق فاينانس به اين پروژه، نياز کشور به کنسانتره تامين ميشود. از اين لحاظ فاينانس را کارآمد ميدانم. شرکت ما توانايي گرفتن فاينانس را دارد و تا الان يک ميليارد و 840 ميليون يورو توانستهايم براي پروژههاي عقبمانده دولت نظير طرحهاي هفتگانه فولادي منابع مالي تامين کنيم. مسلما براي پروژههاي خودمان بهتر ميتوانيم اين منابع مالي را در قالب فاينانس تهيه کنيم.
ورود به چنين پروژههايي نيازمند اطلاعات و دانش روز است. به نظرتان چطور بخش خصوصي ميتواند وارد حوزه معدن شود و سرمايهگذاري کند؟
شکست بيشتر پروژههاي صنعتي و معدني به اين دليل بوده است که دولت سعي داشته با عجله و بدون اينکه جوانب کار را در نظر بگيرد، پيش ببرد در حالي که بخش خصوصي با نگاه فني و اقتصادي به پروژهها نگاه ميکند. طبيعي است که پروژه مهديآباد به سرمايهگذاري زيادي نياز دارد و بايد اين هزينه را به درستي هدايت کرد زيرا نزديک به يک ميليارد دلار سرمايه از فرايند استخراج تا توليد نهايي براي آن برآورد شده است. البته اين هزينه منوط به آن است که کل فرايند استخراج به صورت روباز باشد. اما بر اساس مطالعات جديدي که داشتهايم، بخش سولفوره اين معدن بهتر است به روش زيرزميني و بخش اکسيده آن به روش روباز استخراج شود. به همين دليل، اگر ايميدرو با اين طرح موافقت کند، هزينه نهايي براي توليد سالانه 100 هزار تن کنسانتره و شمش روي به حدود 700 ميليون دلار کاهش پيدا ميکند.
معمولا هر پروژه بزرگ اقتصادي در دنيا با يکسري حواشي مواجه است. شما چطور با اين مسائل کنار ميآييد؟
افرادي هستند که به دليل رانتهايي که دارند مدعي هستند و تحمل ورود يک شرکت خصوصي واقعي در اين پروژه را ندارند. ما سهام اين شرکت را در مزايده ايميدرو خريداري کرديم و فرصتي بود که همه ميتوانستند از آن استفاده کنند و سرمايهگذار اين پروژه شوند. اما آن زمان که اين شرکت در مزايده قرار گرفته بود، خريدار ديگري در مزايده شرکت نکرده بود. جالب است که الان همه به سرمايهگذاري در معدن مهديآباد تمايل پيدا کردهاند. آنها مدعي معدن مهديآباد شدهاند و اين پروژه مسالهشان شده است. متاسفانه حواشي کار بيش از آن چيزي است که تصور ميکرديم. اکنون معدن نسبتا فعال شده اما حواشي موجود، کانون اشتغالزايي در منطقه مهريز را که يک منطقه محروم است، تحتالشعاع قرار داده. به جاي اينکه اجازه بدهند توجه ما به عنوان سرمايهگذاران اين پروژه به برنامههاي معدن معطوف شود، بايد بخش اعظم وقت خودمان را صرف برطرف کردن اين حاشيهها کنيم. اغلب پروژههايي که در ايران اجرا ميشوند، با تاخير عملياتي ميشوند و بيشترشان زير قيمت به شرکتکنندگان در مناقصه واگذار ميشوند که بسياري از آنها عملياتي نميشود. از شهريور سال 1391 که قرارداد سرمايهگذاري در معدن روي مهديآباد را با ايميدرو منعقد کرديم تا شهريور سال 1392 دولت اجازه هيچ کاري را به ما نميداد و با وجود اين قرارداد، يک بار ديگر ايميدرو براي ساخت کارخانه کنسانتره در تيرماه 92 فراخوان داد. از سال 1391 سه سال براي ساخت کارخانه به ما مهلت داده شد در حالي که در بيشتر اين مدت حتي نميتوانستيم وارد معدن شويم.
چطور ميتوانيد با وجود اين همه مانع برنامههاي پروژه معدن مهديآباد را پيش ببريد؟
ما خانوادگي عادت داريم که براي انجام کارهاي سخت تلاش کنيم. از آنجا که ايران را دوست دارم و اين آب و خاک را قسمتي از وجود خودم ميدانم، حاضرم هميشه در راه توسعه آن مبارزه کنم. اما زماني که سرمايهگذار داخلي با موانع سختي روبهرو است، مسلما ميل سرمايهگذار خارجي هم کاهش پيدا ميکند. الان بخش خصوصي واقعي وارد پروژه شده و کارهايي که هيچ شرکتي نتوانسته است آنها را انجام بدهد، ما از عهدهشان برآمدهايم. من بيشتر دوران زندگيام اصلا ايران نبودهام و ميتوانم باقي عمرم را هم در ايران نباشم اما در کشور ماندهام و تنها دليل ماندنم، علاقه به ايران است. در چند نقطه دنيا مانند لندن، پاريس و چين شرکت دارم اما ايران برايم مهمتر است زيرا علاقهام اين است که در ايران باشم و سرمايهگذاريام را در کشور خودم انجام دهم.
فضاي کسب و کار ايران را براي سرمايهگذاري چطور ميبينيد و به نظرتان چقدر براي فعاليت بخش خصوصي مساعد است؟
روي سخن من به شخص خاصي نيست و منظورم فضاي کلي کسب و کار بخش خصوصي است. در ايران بسياري از کارها سليقهاي انجام ميشود و اين براي من جاي سوال دارد که چرا برنامهريزيها بر اساس يک چارچوب مشخص انجام نميشود. بايد ياد بگيريم سياستگذاريهايمان سليقهاي نباشد. زماني سيستم مديريتي اصلاح ميشود که تصميمات سليقهاي گرفته نشود. در کشورهاي پيشرفته فردي مديريت امور را بر عهده ميگيرد که کاملا ميداند وظيفهاش برطرف کردن دغدغههاي اربابرجوع است و سليقه شخصي او مطرح نيست. شايد اگر با مديراني که اين مساله را رعايت نميکنند برخورد شود، حاشيهسازيها در جامعه ايران کمرنگتر شود. الان زماني است که بايد تلاش کنيم ديپلماسي اقتصاديمان را ارتقا دهيم تا همه سياستگذاريها، چه سياسي و چه اقتصادي، برد - برد باشد.
چطور وارد دنياي کسب و کار شديد؟ از انگيزهتان در اين زمينه، چه آن سالهايي که در ايران نبوديد و چه زماني که به کشور برگشتيد، بگوييد. يک کارآفرين زن در کشور با چه مشکلاتي روبهرو است و چه دغدغههايي دارد؟
من براي تحصيل به خارج از کشور رفتم و تحصيلاتم را تا مقطع فوقليسانس ادامه دادم. بعد به ايران برگشتم و حدود سه سال در دانشگاه شهيد بهشتي تدريس کردم. آمار 1 و 2 درس ميدادم. اما دنبال دکترا نرفتم چرا که بيشتر به راهاندازي کسب و کار شخصي خودم علاقهمند بودم. هميشه از دوران بچگي دوست داشتم بيزينس خودم را داشته باشم و در جواني دلم نميخواست رئيسي داشته باشم. من به کار آکادميک علاقهاي نداشتم و تنها هدفم از تدريس در دانشگاه، کسب تجربه تعامل و حضور در جامعه کاري بود. سال 1386 بود که شرکتم را در ايران تاسيس کردم و بعد از مدتي به چين رفتم. آن زمان متوجه شدم که ميتوان از تمامي فرصتهاي بينالمللي براي توسعه ايران استفاده کرد. از آن سالها تاکنون روابط دوستانهمان را با شرکتهاي اروپايي و چيني حفظ کردهايم. شرکتهاي ما بيشتر در پروژههاي فولادي فعالند. در کارنامهمان پروژه ککسازي زرند را داريم که الان فعال است. در ذوبآهن اصفهان هم پروژهاي داشتيم. پروژه فولاد ارفع را در اردکان به اتمام رسانديم و هفت پروژه استاني فولاد را هم در کارنامه داريم. گرچه در پروژههاي صنعتي تجربه داشتيم اما اين اولين بار است که وارد يک پروژه معدني شدهايم. اغلب، شرکت ما با شرکتهاي خارجي جوينت ميشود و از اروپا، چين و ديگر کشورها شريک ميگيرد و اگر در مناقصهاي برنده شويم، پروژه را پيش ميبريم.
شايد براي برخيها جالب باشد که چرا سراغ چين رفتهايم. چين کشور بزرگي است اما در زمينه مواد معدني کمبود دارد در حالي که يکي از بزرگترين توليدکنندگان مواد معدني مس، سرب، روي و نيکل است. به طور مثال، مصرف مس در چين حدود 8 ميليون تن در سال است اما از معادن اين کشور فقط 2/1 ميليون تن استخراج ميشود. عيارهاي مواد معدني چين بسيار پايين و حدود نيم درصد است در حالي که عيار ذخاير معدن ميدوک ايران يک درصد و مس سرچشمه 5/1 درصد به ازاي هر تن استخراج سنگ مس است. چينيها روزانه 130 هزار تن توليد شمش روي دارند و بيشتر متمايلند کنسانتره وارد کنند.
چرا فعاليت در پروژههاي معدني را انتخاب کرديد؟
صنعت و معدن با هم ارتباط تنگاتنگي دارند و امور آنها معمولا به هم مربوط است. از آنجا که به کارهاي پرچالش علاقهمندم و حوزه معدن هم دنيايي از چالش است، آن را انتخاب کردم. ما در سالهاي اخير بيشتر واردکننده و به کشورهاي ديگر وابسته بودهايم. تلاش من در اين جهت است که تمام دنيا ايران را به عنوان يک توليدکننده مقتدر بشناسد و جنس ايراني را در بازار کشورهاي خارجي ببينيم به طوري که کشورهاي ديگر به ما وابسته شوند. با اين همه منابعي که در کشورمان داريم واقعا تاسفانگيز است که وضعيتمان اين باشد.
با توجه به اينکه مردم مهريز يزد به کار در معدن مهديآباد اميد بستهاند، در اين زمينه چکار ميکنيد؟
در شرايط فعلي که آمار بيکاري بالاست، گاهي اوقات دلم نميآيد به درخواستهاي استخدامي جواب رد بدهم و هر زماني که ظرفيت نيروها تکميل است و درخواست جديد را نميپذيرم، تا مدتها ناراحت هستم. معتقدم مهريز ذخاير معدني قابل توجهي دارد و مردم شهرستان روي اشتغالزايي اين حوزه حساب باز کردهاند. اگر هم دولت و هم سرمايهگذار پروژه به تعهدات خود عمل کنند، ميتوان با معدن مهديآباد آينده منطقه را تضمين کرد.
فعاليت زنان را در شرايط فعلي ايران چطور ارزيابي ميکنيد؟
در حال حاضر مشارکت زنان از مردان بسيار کمتر است. حتي در کشورهاي پيشرفته هم اين موضوع وجود دارد. به نظرم بايد براي تغيير نگاه زنان به اشتغال در خانوادهها فرهنگسازي کرد. اينکه فقط جامعه زنان را براي ورود به بازار کار آماده کند، کافي نيست و خانواده هم بايد در پرورش دختران خود به اين مساله توجه کند.
خانمهاي ايراني بسيار باهوش و داراي پشتکار هستند اما محدوديتهاي جامعه به آنها اجازه رشد نداده است. الان اگر به دانشگاهها نگاه کنيد، متوجه ميشويد که تعداد دختران چند برابر آقايان است. اين جاي خوشحالي دارد که خانوادهها به دخترانشان اجازه تحصيل ميدهند چون در گذشته حتي همين هم نبود. بايد شرايط براي کار زنان مساعد شود زيرا زنان ايراني توانمند هستند اما اعتماد به نفسشان پايين است.
فريال مستوفي، بانوي کارآفرين ايراني، در طول روز چه دغدغههايي دارد و در کنار کار، اوقات فراغتش را با چه تفريحاتي پر ميکند؟
صبحها که از خواب بيدار ميشوم مانند اين است که وارد بازي شطرنج شدهام؛ مدام بايد مهرهها را جابهجا کنم و در انتظار اتفاقي غيرقابل پيشبيني باشم. معمولا حدود ساعت 5:30 بيدار ميشوم و کمي ميدوم. در واقع حدود يک ساعت و نيم ورزش ميکنم. اگر جلسهاي نداشته باشم، ساعت 9 به محل کارم ميروم اما بيشتر روزها جلسه دارم. شش روز هفته تا ساعت 10 شب شرکت هستم و برخي اوقات هم ساعت 12 شب به خانه برميگردم. به خارج از ايران هم که ميروم، به کارهاي شرکتها رسيدگي ميکنم. از لحظهاي که از هواپيما پياده ميشوم تا روزي که به ايران برميگردم تقريبا تا ساعت هشت شب جلسه هستم.
با همه اينها، بايد بگويم خواندن کتاب برايم در اولويت است. بايد تحت هر شرايطي کتاب بخوانم. الان هم به صفحات آخر کتابي که شبها مطالعه ميکنم، رسيدهام. در واقع اگر هر شب کتاب نخوانم، خوابم نميبرد. البته اهل رمان نيستم چون برايم خستهکننده است. اما کتابهايي را که به رشته کاريام مربوط است، دوست دارم. کتابهاي تاريخي و سياسي هم برايم جذابيت دارند.
منبع:مجله دانش بنیان
ارسال به دوستان