یاداشتی از جعفر ریاضی

دانش‌بنيان براي همه

اسم دانش‌بنيان که بيايد، احتمال دارد ذهنتان معطوف هاي‌تک شود و در خيالتان دانشمندان سفيدپوش و عجيب و غريب را تصور کنيد. اما شرکت‌هاي دانش‌بنيان قرار نيست صرفا هاي‌تک باشند و کارهاي خارق‌العاده انجام دهند. آن‌ها قرار است متناسب با نيازهاي واقعي شهروندان محصولاتي توليد کنند که زندگي را به‌صرفه کند. محصولات، کالاها و خدمات دانش‌بنيان بايد فناوري را وارد زندگي روزمره کنند.

يادداشتم را با يک مثال شروع مي‌کنم. شايد از اين رهگذر کارمان آسان‌تر شود. در شهر پر رفت و آمد تهران تعداد زيادي تاکسي کار مي‌کنند. تاکسي‌هاي نارنجي، تاکسي‌هاي سبز، تاکسي‌هاي تلفني و مسافرکش‌ها را که با هم جمع بزنيم، به عدد قابل‌ ملاحظه‌اي مي‌رسيم. نيازي به آمار نيست تا از فراواني تاکسي‌ها مطلع شويم. کافي‌ است به خيابان‌هاي شهر نگاه کنيم تا غلبه رنگ نارنجي (زرد) و سبز را بر بقيه رنگ‌ها ببينيم. پرايدهاي سفيد و نقره‌اي هم از پس کاروان‌هاي تاکسي‌هاي رسمي به طور غيررسمي در حرکتند. بازار مسافرکشي پررونق است. راننده‌ها از دست مسافرها پول مي‌گيرند و آن‌ها را به مقاصدشان مي‌رسانند و بعد به انحاي مختلف اين پول را وارد چرخه‌هاي اقتصادي مي‌کنند. تاکسي‌ها شهر را بازار قابل اعتنايي مي‌بينند که مي‌شود در آن چرخيد و کاسبي کرد. اما خود تاکسي‌ها هم مشتري دکان‌هاي ديگرند. کسبه ديگري هم هستند که به تاکسي‌ها به چشم يک بازار قابل اعتنا نگاه مي‌کنند. مي‌شود از طريق اتحاديه و يا تاکسيراني فشار وارد کرد و راننده‌ها را وادار کرد تا پول بدهند و تاکسي‌متر و شبرنگ و دستگاه پوز بانکي بخرند. اما چون تاکسي‌ها به اين کالاها نياز واقعي ندارند، فقط به اجبار اتحاديه پول مي‌دهند. ديدن تاکسي‌‌ که از تاکسي‌متر استفاده مي‌کند در شهر ما نوبر است. چرا؟ براي اين‌که کارشان را آسان نمي‌کند و کرايه واقعي‌شان را محاسبه نمي‌کند. تاکسي‌هاي دنيا از جي‌پي‌اس استفاده مي‌کنند و به کمک اين دستگاه کارشان را آسان مي‌کنند. اما در اين‌جا استفاده از جي‌پي‌اس به خودي خود سخت است.

در اين مثال، مجال آن نيست تا نيازهاي واقعي راننده‌ها را فهرست کنيم اما همين‌طوري في‌البداهه مي‌توانيم بگوييم که اگر کالاي توليدشده متناسب با نياز واقعي راننده باشد، کسي در خريدش امساک نمي‌کند. فرض کنيد ما دستگاه جي‌پي‌اسي توليد کنيم که کار با آن سخت نباشد و يک راننده پنجاه‌ساله ديپلمه در برابرش مستاصل نشود؛ همچنين در فضاي سايبري ايران هم جواب بدهد و کار را با مشکل مواجه نکند. اگر راننده بداند که اين جي‌پي‌اس نه قاتل جان که قاتق نانش است و او را در بيرون رفتن از مسيرهاي شلوغ راهنمايي مي‌کند، بهترين راه‌ها را براي رسيدن به مقصد پيشنهاد مي‌دهد و در صرفه‌جويي سوخت و وقت کمکش مي‌کند، چرا نبايد از آن استفاده کند؟

راننده‌هاي تاکسي يک گرفتاري جدي‌شان زياد نشستن و زياد رانندگي‌ کردن است به همين دليل اغلبشان بعد از مدتي مريض مي‌شوند و از ناحيه کمر و گردن و زانو با مشکل مواجه مي‌شوند. مشکل آرتروز گردن هم در آن‌ها جدي است. يک دليل اين مريضي‌ها ارگونوميک نبودن صندلي‌هاست. امروز علم پيشرفت کرده و مي‌شود براي هر راننده متناسب با اندامش صندلي اختصاصي طراحي کرد و عارضه‌هاي شغلي را به حداقل رساند. يکي ديگر از نيازهاي واقعي راننده‌ها غذاي خوب و سالم و مقوي و مغذي است. براي آن‌ها صرف نمي‌کند که کارشان را تعطيل کنند و ظهرها به خانه بروند؛ غذاي بيرون هم مقرون به صرفه نيست و از نظر بهداشتي هم توصيه نمي‌شود. اگر يک شرکت دانش‌بنيان نيازسنجي واقعي بکند و غذاي هر راننده را متناسب با تنوع سليقه و رژيم غذايي و قيمت معقول آماده کند، شک نکنيد که يک بازار تضميني چند ده‌ هزار نفره مقابل خود مي‌بيند. هيچ کاسبي بر اين بازار بالقوه چشم نمي‌بندد...

راننده‌ها يک مشکل ديگر هم دارند و آن آلودگي هواست. دائم در معرض دود و ذرات معلق بودن عواقب بدي دارد. البته مقابله با آلودگي يک کار کلان ملي - بلکه جهاني - است اما توليد هواسازي کوچک و ارزان نبايد سخت و گران باشد. تصفيه هوا را با راه‌هاي ساده‌تر و کم‌هزينه‌تري هم مي‌شود انجام داد...

ما فقط يک مثال ساده زديم اما همين‌طور بداهه مي‌توانيم از نيازهاي واقعي و جدي‌ حرف بزنيم که تا به حال کسي براي آن‌ها فکري نکرده. اگر دايره ديدمان را وسيع‌تر کنيم و به جاي راننده‌ها، شهرمان را نگاه کنيم، آن‌وقت مي‌بينيم با چه بازار مستعدي روبه‌روييم که مي‌تواند خريدار کالا و خدمات دانش‌بنيان باشد.

اسم دانش‌بنيان که بيايد، احتمال دارد ذهنتان معطوف هاي‌تک شود و در خيالتان دانشمندان سفيدپوش و عجيب و غريب را تصور کنيد. اما شرکت‌هاي دانش‌بنيان قرار نيست صرفا هاي‌تک باشند و کارهاي خارق‌العاده انجام دهند. آن‌ها قرار است متناسب با نيازهاي واقعي شهروندان محصولاتي توليد کنند که زندگي را به‌صرفه کند. مثلا حالا که مشکل بي‌آبي و کمآبي جدي شده، هرچه زودتر بايد راهي براي ذخيره و صرفه‌جويي آب و جلوگيري از تبخير و هدررفت آن پيدا کنيم. محصولات، کالاها و خدمات دانش‌بنيان بايد فناوري را وارد زندگي روزمره کنند.

دانش‌بنيان‌ها در دنيا با استفاده از فناوري‌هاي جديد دستگاهي ساخته‌اند که آب به هرز رفته را تا 90 درصد بازيافت مي‌کند. با نصب اين دستگاه‌ها در خانه‌هايمان مي‌توانيم جلوي هدر رفتن آب را بگيريم. به باغ‌هاي اطراف شهر سري بزنيد تا معني واقعي اسراف و هدر رفتن آب را ببينيد. کشاورزان حالا که به بي‌آبي خورده‌اند، زانوي غم بغل کرده‌ا‌‌ند که براي توليد محصول چه کنند. اما احتياجي به غم و غصه نيست. توليدات دانش‌بنيان به کمک کشاورزان مي‌آيند تا ميزان مصرف آب را به حداقل برسانند. کشاورزان دنيا روز به روز هزينه توليد محصولات را پايين‌تر مي‌آورند در حالي که طي ساليان اخير ما دست ‌دست کرده‌ايم و هزينه توليد کشاورزي را بالا برده‌ايم. دليلش همين بي‌اعتنايي به فرهنگ‌سازي و ترويج اقتصاد دانش‌بنيان است.

فقط کشاورزي نيست. در عرصه‌هاي ديگر هم ما از اقتصاد دانش‌بنيان بهره نبرده‌ايم يا تفنني و تجملي از آن استفاده کرده‌ايم حال ‌آن‌که نيازهاي واقعي جامعه امروز ما را وادار مي‌کند تا در شيوه‌ها و روش‌ها و منش‌هايمان بازنگري کنيم. معماري ما، شهرسازي ما، مديريت ما، خانواده ما، سبک زندگي ما، آموزش ما، کار و کاسبي ما و... همه و همه به همان شکل قديم ادامه يافته‌اند. شکل ظاهري بازار ما با قبل از ورود آي‌تي و آي‌سي‌تي و موبايل فرقي نکرده اما نمي‌تواند فرق نکند. شما نمي‌توانيد به اين همه پيشرفت که در عرصه سايبرنتيک اتفاق افتاده، بي‌اعتنا باشيد. کمترين اعتنايش همين است که امروز اکثر بوتيک‌ها و رستوران‌ها صفحه‌ اينستاگرام دارند و از اين طريق با مشتري‌هايشان مرتبطند. اما هر شغلي و هر بازاري و هر صنفي - بلکه هر آدمي - بايد متناسب با نيازهاي واقعي‌اش از خدمات دانش‌بنيان استفاده کند. في‌المثل مادران شاغل اگر بدانند که از طريق گوشي‌هاي هوشمندشان مي‌توانند از حال و احوال کودک خود در مهدکودک مطلع شوند، حتما آسوده‌تر و مفيدتر به کار و بار خود مي‌رسند.

ما اول راهيم اما در همين اول راه هم اگر حواسمان نباشد، اشتباه مي‌کنيم و اين بنيان را کج مي‌گذاريم. چطور؟ دانش‌بنيان يک روش اقتصادي و اجتماعي براي امن و آسايش و رفاه خانواده است. از اين رهگذر، مردم بايد احساس راحتي کنند. اما به دليل دولتي بودن اقتصاد ما - لااقل به دليل سابقه دولتي بودن اقتصاد و به قول رهبر فرزانه انقلاب، بچه پولداري ملي - ناخواسته همه در پي آن هستند که کالاي دانش‌بنيان را به دولت بفروشند. هنوز هم تصور عمومي حکايت از اين دارد که جدي‌ترين و قوي‌ترين مشتري، دولت است. البته شکي نيست که در اين ابتداي راه دولت بايد حمايت کند، بسترسازي کند - که مي‌کند - و راه را براي حضور و گسترش دانش‌بنيان باز کند اما اين‌جا قرار نيست دولت همه‌کاره باشد و بودجه عمومي را هزينه کالاي دانش‌بنيان کند. اگر واقعا کالاهاي دانش‌بنيان مبتني بر نيازهاي واقعي عرضه شده باشند، پس مشتري هم دارند و نيازي به حضور دولت ندارند... اين کار اگر در حد اسم و رسم و تشريفات باقي بماند، به اسم پرطمطراقي تبديل مي‌شود که هيچ لطف و خيري ندارد. اما اگر دولت آستين بالا بزند و راه را هموار کند و موانع را از سر راه بردارد، آن‌گاه خواهيم ديد که جريان و مسير اقتصادي پارادايمش را تغيير مي‌دهد و متوجه اقتصاد دانش‌بنيان مي‌شود. 

منبع : ماهنامه ی آموزشی ، علمی ، خبری و  تحلیلی " اقتصاد دانش بنیان "

کلمات کلیدی
//isti.ir/ZL29