مقاله وارده

شتابدهنده و VC هفت دست، شام و ناهار هیچی!

اتفاق جدیدی نیست! در کشوری زندگی می کنیم که وجود چند دهه تقاضای شدید برای خودرو، به جای توسعه دانش و تلکنولوژی های بومی در ساخت خودروی ملی، قوی ترین دلال های خودرو، مافیایی ترین وارد کننده ها، بی انصاف ترین لیزینگ ها و قهار ترین صافکار ها توسعه پیدا کرده اند!

در کشوری زندگی می کنیم که وجود تقاضای عمومی جوان ها برای ادامه ی تحصیلات دانشگاهی که می توانست پتانسیل خلق ثروت از انواع حوزه های علمی رو به همراه داشته باشه، تبدیل شده به رشد قارچ گونه آموزشگاه های کنکور، رونق کاسبی انواع دانشگاه های غیرانتفاعی ، روزانه و شبانه و پردیس و ... با حقوق های نجومی اعضای هیات علمی تا حدی که تقریبا تعداد فوق لیسانس ها از دیپلمه ها بیشتر شده ولی جذابیت درآمدزایی از این بخش موج جدیدی را به سمت اخذ مدرک دکترا شکل داده، درحالیکه دریغ از رشد علمی در صنعت و تولید، که مغفول اصلی ماجرای تحصیلات تکمیلی است!

در فضای کارآفرینی با ادبیات استارت آپ هم که از سال 91 در کشور شکل گرفت، در ابتدا حضور استارت آپ های قدیمی تر مثل دیجی کالا، کافه بازار و ... شور و شوق خاصی رو ایجاد کرد به نحویکه همه فعالان فعلی باور کردند که خلق استارت آپ های یونیکورن در ایران هم شدنی هست، و همین باعث شکل گیری اکوسیستم فعلی شد. ولی متاسفانه همان انحراف همیشگی یعنی انحراف از فرصت اصلی، به سمت نیاز مقطعی و سودجویی افراد فرصت طلب، دامنگیر این حوزه هم شده!

 

روز پایانی دومین استارت آپ ویکند تهران - آبان ماه 1391 - دقت کنید اغلب بچه های توی عکس از فعالان مهم اکوسیستم امروز استارت آپ در داخل و خارج از کشور هستند!

 

در دومین استارت آپ ویکند تهران منتورهای مثل حسام آرمندهی (بنیانگذار کافه بازار)، مسعود طباطبایی(بنیانگذار بایکس و مدیرعامل سابق علی بابا، حمیدرضا احمدی(بنیانگذار ایوند)، شایان شلیله (بنیانگذار ای نتورک)، رضا هاشمی (بنیانگذار پرشین بلاگ) و ده ها فرد متخصص و باتجربه شخصا حضور داشتند و به تک تک تیم های شرکت کننده ها مشاوره می دادند

 

با نگاه به عکسهای فوق بی راه نیست اگر ادعا کنیم که اکوسیستم فعلی استارت آپ کشور توسط افرادی ایجاد شده که همین الان خودشون کارآفرین هستند و بجای ایستادن بیرون گود، با آستین های بالا زده، هنوز هم درحال توسعه همزمان ایده خودشون در کنار توسعه فضای بازار اکوسیستم استارت آپ هستند .

حالا مشکل کجاست و هدف این مقاله چیه؟

مشکل اونجاست که بیش از 90% افرادی که درحال حاضر پستهای مدیریتی VCها، شتابدهنده ها و حتی موقعیتهای تصمیم گیری دولتی رو در حوزه استارت آپ در اختیار دارند (یعنی به عبارتی قدرت تصمیم گیری و تاثیرگزاری بر روی 90% اکوسیستم رو از طریق هدایت منابع مالی در دست دارند) هیچکدام نه تنها از جنس بچه های کارآفرین نیستند بلکه با ویژگی های شخصیتی ریسک پذیری و دوراندیشی که مستلزم جایگاه سرمایه گزاری هست هم سنخیتی ندارند! (منظورم از بچه های میدانی، اونهایی هست که هرجا صحبت از یک ایده جدید کارآفرینانه هست با تمام وجود و بدون دودوتا چهارتای حق مشاوره حضور پیدا می کنند و با دل و جون برای رشد هر استارت آپی آنچه در چنته دارند رو تقدیم می کنند)

           در علم مهندسی برق، قانونی وجود دارد به نام "قانون اتصال کوتاه"، به این معنا که:

"جریان برق همواره از مسیری عبور می کند که مقاومت کمتری وجود دارد!"

برای اینکه روشن کنم چرا به "قانون اتصال کوتاه" اشاره کردم، این مثال بیشتر کمک می کنه:

"اگر کسی به تماشاچی های کشتی، بیشتر از خود کشتی گیرها پول بده، کم کم ورزش کشتی منقرض میشه! و همه علاقه مندان به این رشته ترجیح می دهند که به جای انجام تمرین های سخت و طاقت فرسای بدنسازی و تجربه ی فنون کشتی گیری، اصطلاحا "پای گود بشینند و بگن لنگش کن!"

در این وضعیت، تعداد کسانی که پتانسیل این رو داشتند که با عشق به کشتی پا توی میدون بگذارند و تا کسب مدال قهرمانی خودشون رو رشد بدهند، روز به روز کمتر میشه و بجای اون فضای تماشاچی گری و شرط بندی و خرید و فروش تعداد معدود کشتی گیر رونق پیدا می کنه!

خیلی بی راه نیست اگر کارآفرینی رو هم به ورزش کشتی تشبیه کنیم!

هر روز کارآفرین باید مراقب مسائل بزرگی باشه تا زیر بار فشار اونها خاک نشه!

باید مراقب باشه یهو در مقابل تغییر رویکردهای دولت و حاکمیت فیتیله پیچ نشه!

بیمه یا مالیات ناغافل با جریمه ای سنگین بهش سالتو نزنند!

مراقبت کنه تا ناگهان با خبر مهاجرت شریک یا نیروی کلیدیش ضربه فنی نشه! و ...

حالا در کارزار کارآفرینی که به جرات می تونه با پتانسیل های بالقوه ی بی شمار کشور ما، به کارزار ثروت آفرینی و رشد کسب و کارهای ارزشمند تبدیل بشه، اگر کسی بیاد با ناآگاهی از قانون "اتصال کوتاه" ولو با نیت خیر (دوستی خاله خرسه!) حمایت از توسعه کارآفرینی و استارت آپ رو با حمایت از تماشاچیان این حوزه جابجا کنه، به تدریج به فاجعه ای شبیه صنعت خودرو یا تحصیلات تکمیلی دچار خواهیم شد! چطور ؟ بزارید شفاف تر توضیح بدم ...

درحال حاضر حدود 120 شرکت سرمایه گزار خطر پذیر (Venture capital) و شتابدهنده و خانه خلاق و ... برای حمایت از استارت آپ ها داریم، درحالیکه 120 استارت آپ موفق که از دره مرگ عبور کرده باشه و وارد فاز اسکیل شده باشند نداریم !

شرکتهای VC ، شتابدهنده یا مراکز نوآوری داریم با لوکس ترین تجهیزات و دکوراسیون اداری و حقوق های چشمگیر، درحالیکه مدیران و کارشناسان سرمایه گزاریشون حتی تجربه یک روز شرکت داری و کارآفرینی رو نداشته اند!

پارک های علم و فناوری داریم با مساحت زیاد، اتاق های بزرگ، انواع تجهیزات اداری که سالهاست خاک می خورند، درحالیکه روسای این پارک ها (که همگی عنوان هیات علمی دانشگاه های معتبر را یدک می کشند)، غالبا کارآفرینی رو جز در مقاله ها یا تریبون های درسی، لحظه ای تجربه نکرده اند!

مشاوران و سخنران هایی داریم که در هر رویدادی دعوت هستند و صف اول می نشینند و هر روز جدیدترین واژه های مدیران فیسبوک و آمازون رو بازنشر می کنند، درحالیکه یک روز جرات کنار گذاشتن حقوق ماهیانه یا صرفنظر کردن از یک ساعت حق مشاوره رو برای تست یک ایده دم دستی هم ندارند! دلیلش هم واضحه ...

 

جلسه هیات مدیران انجمن شرکتهای سرمایه گزاری خطر پذیر در پارک علم و فناوری پردیس

 

 

وقتی صرفا با حرف زدن بشه بیشتر از اون شخصی که داره عمل می کنه پول در بیاری، خوب چرا باید ریسک کنی و سختی تحمل کنی! وقتی میتونی بعنوان مدیر سرمایه گزاری یک VC متوسط، بدون درد سر دو برابر حقوق یک کارآفرین که از دل نگرانی حقوق سر ماه بچه های تیمش شبها خواب نداره، حقوق ماهانه دریافت کنی، خوب چه کاریه خودت بری اونطرف میز و برای دریافت سرمایه توسعه ایده ات پر و بال بزنی و قراردادهای ترکمانچای سرمایه پذیری رو قبول کنی؟!؟

خودم شاهد بودم که مدیر یکی از قدیمی ترینVC ها در پادکست مصاحبه با یک کارآفرین اعتراف کرد به اینکه من هیچ وقت جرات تاسیس و توسعه یک استارت آپ رو ندارم، چون خیلی خیلی کار سختیه!!!

آیا میشه از این مسئله جلوگیری کرد؟

به نظر من وقتی معاونت علمی، برای جذب هر استارت آپ بین 30 میلیون تا 80 میلیون کمک بلاعوض به شتابدهنده یا مرکز نوآوری میده! و به هر شرکت خطرپذیر از یک تا ده ها میلیارد تومان وام کم بهره پرداخت می کنه، خوب ذهن کاسبکار افراد سودجو، این فرصت رو خوب تشخیص میده که باید یک تشکیلات شیک با افراد شو من تشکیل داد و عده ای جوان کارآفرین رو با دوره های زمانی چند ماهه به بهانه راستی آزمایی و ارزش گزاری به رفت و آمد مشغول کرد تا گرد و خاکی برپا بشه!

و در همین اثنا با اون وام های کم بهره، به سرمایه گزاری توی ملک و بیت کوین مشغول بود! بعد هم، با استفاده از کمک بلا عوض دولت، یک سرمایه بذری به چندتا جوان بی ادعا تفقد میشه و رد پول شسته میشه! ولی در عوض صدها عکس و خبر و سلفی در رویدادهای کارآفرینی تولید میشه و دوباره با قراردادهای مشاوره و آموزش ضربدری با سایر VC ها این چرخه تکرار میشه! اما دریغ از یک استارت آپ درست و درمون که از لطف وجود این افراد در آسمان اکوسیستم طلوع کرده باشه!! بلکه چه بسیار تیم هایی که در نتیجه ایجاد معطلی و وقت سوزی در تعامل با این مراکز، به تعطیلی و فروپاشی کشیده شدند!

سوال مهم اینه: تا به حال توسط این ۱۲۰ سرمایه گزار ، چند تیم با ایده های چالشگرانه و disruptive مورد حمایت قرار گرفتند؟

آیا اصلا رقابتی بین VC ها برای شکار ایده های استارت آپی هست؟ یا بخاطر صندلی های گرم و نرم و دکوراسیون شیک ساختمانشون، منتظرند تا استارت آپهایی که بهشون میاد در آینده یونیکرون بشن، با احترام و وقت قبلی جلسه از در دفترشون وارد بشن و خواهش کنند میشه بیایید سهام ما رو بخرید!!!

 

رنگ و لعاب اکوسیستم استارت آپ، به بلای جان خودش تبدیل شده!

تازه به زودی، سر و کله مافیاهای ثروت و قدرت هم پیدا خواهد شد و دستشون از آستین هر شرکت یا صندوق سرمایه گزاری بیرون خواهد آمد تا کم کم بازی سرمایه گزاری و حمایت از کارآفرینان کشور، به لبه پول شویی های دانه درشت نزدیک بشه! اگر به لطف استارت آپ های پیشرو، راه فرابورس باز بشه که خدا می دونه چه میانبرهایی برای واردات استارت آپ های چینی و هندی پیدا بشه تا باهاشون جیب ملت و بورس رو بزنند!

ولی این خسارت فقط به همین جا ختم نمیشه!

شرکت VC یا شتابدهنده ی تقلبی که توان و سواد رشد دادن یک استارت آپ رو نداره، در عوض توان نابود کردن روحیه کارآفرینی، خوش بینی و امیدواری به رشد رو به همه تیم های کارآفرینی که باهاشون تعامل داشته و حتی کل اکوسیستم کارآفرینی داره!

کافیه مثل بلایی که سر بورس کشور اومد، جوان ها و خانواده ها به این باور عمومی برسند که "اینها همه اش خیال خامه و اون چندتا استارت آپ که اسم در کردند هم جزء خودشون بودند (همان توهم همیشگی که همه دستشون توی یک کاسه است)

           این مقاله رو در وهله اول برای همه فعالان حوزه سرمایه گزاری خطر پذیر نوشتم، که بگم اگر زمینی را که برای آبیاری و حاصلخیز کردنش به بازی اومدید رو نابود کنید و برای بقای استارت آپ ها ارزشی قائل نباشید، بعد از مدتی شما بیشتر ضرر می کنید و دیگر جایی نیست که صرفا بخاطر شرکت در جلسه و سوال پیچ کردن آدم ها حقوق بگیرید!

           مخاطب دوم من، شمای کارآفرین هستی که داری این مقاله رو میخونی و قطعا ذره ذره آنچه گفتم رو در عمل احساس کردی! می خوام بگم خودت رو محق بدون برای جذب سرمایه! اون افرادی که در کمیته های سرمایه گزاری روبروت نشسته اند لزوما علامه دهر نیستند و در موارد زیادی به دلیل عدم اشراف به فرصت بازاری که تو پیدا کردی، به غلط (البته با دلایل صد من یک غاز) طرح تو رو رد می کنند!

حواست باشه، خیلی از شتابدهندهای فعلی، بیشتر نقش شتابگیر و بلکه دست انداز رو بازی می کنند!

و خیلی از سرمایه گزارهای خطر پذیر، توسط مدیران خطر گریز و محافظه کار و بله قربان گو اداره میشن که خودشون هیچ قدرت تشخیص و تصمیمی ندارند! معطل اینها نمونی رفیق!

           و مهمترین مخاطبم خودم هستم! که اگر روزی من هم امکان ارتزاق از نتایج تلاش کارآفرین های دیگر رو داشتم، دچار غرور و توهم خود استیو جابز پنداری نشم، هوس طمع کردن، سر کار گذاشتن و یا سوء استفاده از شور و شوق کارآفرین های نوپا به سرم نزنه و به وظیفه ام که کمک به تحقق اهداف مشترک با اونها هست بپردازم!

اگر تو هم دغدغه جلوگیری از این انحراف رو داری، لطف کن و این مقاله رو برای دوستانت که درگیر توسعه استارت آپشون یا علاقه مند به حوزه کارآفرینی هستند ارسال کن تا از طریق انتشار این نقد، همه فعالان این حوزه تلنگری بخورند برای رشد، یادگیری، و حرفه ای عمل کردن!

 

به نقل از وبسایت ویرگول

نویسنده: مسعود نظری منش

//isti.ir/ZK1s